گنجور

 
۱
۲
۳
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - آیینه آفتاب

 

ای دل گمشده باز آی که آمد به شهود

آنچه مقصود تو از دایره هستی بود

ای دل از پرده برون آی، که از پرده غیب

شاهد بزم ازل آمده، در ملک وجود

مرکز دایره ملک وجود، آن که بود

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای صورت تو معنی والشمس والضحی

مرآت حق نما، تویی از مظهر خدا

جلوات مظهر تو چو خورشید منکشف

آیات جلوه تو ز هر ذره برملا

نزدیک تر ز من، به منی ای ز من بری

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

بهر پا بستن دل زلف گره‌گیر دوتا

هست دیوانه یکی حلقه زنجیر دوتا

ترک چشمش چو نظر جانب ابرو افکند

واجب‌القتل یکی، دست به شمشیر دوتا

جز دو لعل لب و آن حلقه موهوم دهان

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بیا ساقی کرم کن جام می را

معطر کن مشام جان کی را

به نام ایزد، گلی دارم که هرگز،

نبیند آفت تاراج دی را

ز رمز عاشقی یک حرف گفتند

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

غم نیست گر نه ما را دور فلک به کام است

دوری به مانه هرگز خوشتر ز دور جام است

بر بوی وصل جانان خون گشت آخرم دل

خود انتظار گویا، نوعی ز انتقام است

خلق ار به چارده شب، مه را تمام بینند

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای بی وفا که عمری سازیم با جفایت

با ما سری نداری بازیم سر به پایت

بس خون که در دل افتاد از بوی باده تو

بس پای کو به گل ماند از حسن دست خایت

غوغای عهد ضحاک یکباره خیزد از خلق

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

خوش میرود بناز و صدش دیده در قفاست

قامت نه، این قیامت و بالا نه، این بلاست

اندر شرار روی چه جانهاش مستمند

واندر شکنج موی چه دلهاش مبتلاست

او خود به عشوه راه رود در میان خلق

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

شکر شده عالمی ز قندت

من بنده لعل نوشخندت

تنها نه دلم به زلفت آویخت،

هر جا که دلی، اسیر بندت

رخساره به آفتاب منمای

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ما را طمع ز ساقی مجلس شراب توست

و از مطرب آرزوی سرود رباب توست

جانم فتاده همچو سکندر ز تشنگی،

در ظلمتی که چشمه حیوانش آب توست

معمور مسکنی است، که ویران پذیر نیست

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

جز ملک محبت به جهان مملکتی نیست

جز بندگی دوست، در آن سلطنتی نیست

دل می سپرم در دهن افعی زلفت،

در فکرت دیوانه، مرا مشورتی نیست

از مرحمت آزاد غمت را بنوازی

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

ماه ما را آسمانی دیگر است،

سرو ما را بوستانی دیگر است

گو دگر کیوان مده زحمت به خویش،

کاین فلک را، پاسبانی دیگر است

ساکن این ملکم و از یمن عشق،

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

مهر و وفا سرشته به آب و گل تو نیست

یا آن که آشنایی ما، در دل تو نیست

رشکم ز میل توست، به اغیار، ورنه من،

باور نمی‌کنم که کسی مایل تو نیست

منزل گزیده‌ای و کرم کرده‌ای ولیک،

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

این نکویان که سهی قامت و سیمین بدنند

رفته در پیرهنی چون چمن یاسمنند

بلبلانند که نالان گل سرخ بهار

دوستانند که دستان گل انجمنند

زنده دل، هیچ نخوابیده که در فصل بهار،

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

این خون عاشق است همانا به جام شد

ور نه به شرع پاک نبی، می حرام شد

گو باش دور چرخ به کام رقیب ما،

ما را که دور ساقی مجلس به کام شد

رسوای عشق را چه تفاوت نشاط و غم

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

غمی دارم به دل مدغم که در عالم نمی‌گنجد

دلی دارم به غم توأم که در آدم نمی‌گنجد

ز مرهم‌ها، جراحت‌ها، پذیرند التیام آخر

مرا جان‌سوز زخمی، کاندر او مرهم نمی‌گنجد

الهی ای غم دلبر، فزون گردی به دل گرچه،

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

زین سان که آن پیمان‌گسل، آغاز دستان می‌کند

آخر به خون دوستان، آلوده دستان می‌کند

هی خم به گیسو می‌دهد، هی چین به ابرو می‌نهد

هی دل به یغما می‌برد، هی غارت جان می‌کند

از چین زلف چون زره، آن دم که بگشاید گره

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

کیست آن سرو صنوبر قد طوبی رفتار

شکرین خنده و نوشین لب و شیرین گفتار

آمده بر سر ره تا چه کند با من مست

چشم مستش که بوّد آفت جان هوشیار

تار هر موی که در دست صبا داد شکست

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

ای ز شرم عارضت در کاستن جرم قمر

وز عقیق لعل تو، لعل بدخشان خون جگر

مشک تاتاری که این سان منتشر شد در جهان

از عبیر زلف تو باد صبا دادش خبر

هم حکایت می کند روی تو را بستان و گل

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ای که بر ما گذری با همه کبر و غرور

غم ما شیفتگان آوردت عیش و سرور

این همه گام که از کبر گذاری به زمین

هیچ دانی که بود دیده ما فرش عبور

چه غم ار ز آن که کند، بر تو نظر کوته بین

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

جان است اگر گرامی و عمر است اگر عزیز،

بادا نثار روی خوش و سیرت تو نیز

صبح است و باغ پرگل و بلبل ترانه سنج

تا بوستان بهشت کنی ای نگار خیز

بستان نه بلکه ساحت کیهان معطر است

[...]

۶ بیت
افسر کرمانی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۱