ای دل گمشده باز آی که آمد به شهود
آنچه مقصود تو از دایره هستی بود
ای دل از پرده برون آی، که از پرده غیب
شاهد بزم ازل آمده، در ملک وجود
مرکز دایره ملک وجود، آن که بود
موجد نیر برج فلک عالم جود
ناظم نظم جهان احمد مرسل که فلک
از ازل آمده بر کاخ جلالش به سجود
آفتاب رخ تو جلوه گر از خود بیند
هر که او، رنگ ظلم ز آینه دیده زدود
بحر امکان هم از آن موج زن آمد ز نخست
کآمد از ابر عطای تو یکی قطره فرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی آرامشبخش به دل گمشده است تا به اصل و حقیقت خود بازگردد. شاعر میگوید که آنچه دل طلب میکند، در شهود و واقعیات وجود است. او از دل میخواهد که از پرده غیب و رازها بیرون بیاید و زیباییهای ازل را که در جهان وجود است، مشاهده کند. شاعر به مرکز دایره وجود و موجد عالم اشاره کرده و آن را به احمد مرسل (پیامبر اسلام) نسبت میدهد. در نهایت، او به زیبایی و عظمت وجود اشاره میکند و میگوید که همه چیز از نعمتهای الهی سرچشمه میگیرد و زندگی چون قطرهای از دریای بخشش خداوند است.
هوش مصنوعی: ای دل گمشده، دوباره برگرد که تو به درک و مشاهده چیزی رسیدی که هدف تو از وجود و زندگی در این دنیای مادی بود.
هوش مصنوعی: ای دل، از حجاب بیرون بیا، زیرا که از دنیای ناپیدا، ناظر جشن جاودانی که در عالم وجود برپا است، آمده است.
هوش مصنوعی: مرکز دایره وجود، همان کسی است که باعث ایجاد نور و نعمت در آسمان جهان است.
هوش مصنوعی: احمد، که ناظر و هماهنگکننده کائنات است، آنطور که از ابتدا مشخص بوده، آسمانها به خاطر عظمت و جلالش به افتخار او سر به سجده آوردهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و نور چهره تو را ببیند، خود را درخشانتر از همیشه میبیند و تمام تیرگیها و ظلمتها را از دید خود پاک میکند.
هوش مصنوعی: امکان مانند دریا است و از همان آغاز، از جانب تو موج میزند. از ابر لطف تو تنها یک قطره به زمین فرود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.