جز ملک محبت به جهان مملکتی نیست
جز بندگی دوست، در آن سلطنتی نیست
دل می سپرم در دهن افعی زلفت،
در فکرت دیوانه، مرا مشورتی نیست
از مرحمت آزاد غمت را بنوازی
برمن که اسیر تو شدم مرحمتی نیست
این منزلتی نیست که بر چرخ برآیم
جز خاک شدن در قدمت منزلتی نیست
دریاب که وصل تو بود بر من درویش،
آن دولت دایم که در آن مسکنتی نیست
جز در قدمش خاک شود پیکر افسر
بر درگه آن ماه مرا مسألتی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تسلیم شدن در برابر محبوب میپردازد. شاعر میگوید که در جهان جز عشق و بندگی معشوق وحدت و سلطنت دیگری وجود ندارد. او دلش را به خطر میاندازد و از محبوبش خواسته که بر او رحمت کند، زیرا او اسیر عشق اوست. شاعر به این نکته اشاره میکند که مقام و منزلتی جز خاک شدن در پای محبوب ندارد و در نزد او هیچ مسئلهای ندارد، چرا که فقط به وصال او میاندیشد. در کل، این شعر بیانگر فداکاری و تسلیم کامل در عشق است.
هوش مصنوعی: به جز سرزمین عشق، هیچ سرزمینی در دنیا وجود ندارد و جز خدمت به محبوب، هیچ قدرتی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من قلبم را به زلف افعیمانند تو میسپارم و در خیالات مجنونوار خود غرق شدهام، و هیچ مشاورهای ندارم که بخواهم به آن تکیه کنم.
هوش مصنوعی: از مهربانیات مرا دلخوش کن و غصهام را کم کن، زیرا من به خاطر تو اسیر شدم و از تو کمکی نمیبینم.
هوش مصنوعی: این جایگاهی نیست که بتوانم در آن به آسمان برآیم؛ تنها در قدمهای تو، به خاک شدن اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: به عشق و ارتباط تو توجه کن، که این برای من، انسان فقیر، بزرگترین خوشبختی است؛ خوشبختیای که در آن خبری از مشکلات زندگی و فقر نیست.
هوش مصنوعی: تنها در برابر قدمهای او، تاج و تخت درگاهش برای من بیاهمیت است و برایم مسئلهای ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
مجموعتر از ملک رضا مملکتی نیست
گر منزلتی هست کسی را مگر آن است
کاندر نظر هیچ کسش منزلتی نیست
هر کس صفتی دارد و رنگی و نشانی
[...]
جز عشق کسی را بدرون سلطنتی نیست
مغشوق تر از ملک دلم مملکتی نیست
جبریل کجا دم زند از رتبه عاشق
کو را بجز از بام فلک منزلتی نیست
ذات همه کس را بصفت می نشناسد
[...]
گر منزلتی هست کسی را مگر آن است
کاندر نظر هیچکسش منزلتی نیست
هر کس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که ازین به صفتی نیست
سنگی و گیاهی که درو خاصیتی هست
[...]
بدتر ز دورویی به جهان منقصتی نیست
وز صدق نکوتر به دو عالم صفتی نیست
آن را که به نزدیک خدا منزلتی هست
غم نیست گرش نزد شهان منزلتی نیست
رحم آر بر آن قوم که در پنجهٔ ظالم
[...]
جز معرفت از بهر بشر خاصیتی نیست
بی خاصیتی در تو اگر معرفتی نیست
گویم بتو از روی محبت به محبت
میکوش که محبوب تر از این صفتی نیست
ای خود سر خود رو که گریزی ز مربی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.