ای صورت تو معنی والشمس والضحی
مرآت حق نما، تویی از مظهر خدا
جلوات مظهر تو چو خورشید منکشف
آیات جلوه تو ز هر ذره برملا
نزدیک تر ز من، به منی ای ز من بری
یا من بدا جمالک فی کل ما بدا
بس کارزوی روی تو داریم ما و تو،
از کثرت ظهور نهانی ز دیدهها
درد تو بهتر است ز درمان هر طبیب
مهر تو خوش تر است ز آمال هر هوا
بر افسر ضعیف، نگاهی ز مرحمت
کو سر بسر مس است و نگاه تو کیمیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عظمت معشوق اشاره دارد و معشوق را آیتی از وجود خداوند میداند. شاعر معشوق را به خورشیدی تشبیه میکند که تمام ذرات وجود را روشن میکند و او را نزدیکی به خود توصیف میکند، حتی اگر به ظاهر از او دور باشد. شاعر عشق و longing خود را به معشوق بیان میکند و تاکید میکند که درد و محبت او بهتر از هر درمان و آرزوهای دیگر است. در نهایت، او به نگاه معشوق اشاره میکند که مانند کیمیا عمل میکند و میتواند تغییرات شگرفی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو همچون آفتاب و صبحگاه، نشانهای از حقیقت هستی. تو مظهر خداوند هستی.
هوش مصنوعی: نور تو همچون خورشید روشن است و نشانههای زیبای تو از هر ذرهای نمایان است.
هوش مصنوعی: تو نزدیکتر از من به خود من هستی، ای کسی که از من جدا هستی، یا من با زیباییات در هر چه که ظاهر میشود، درگیرم.
هوش مصنوعی: ما آرزوی دیدن روی تو را بسیار داریم و تو، به خاطر اینکه از چشمها پنهان شدهای، زیاد به وجودت پی بردهایم.
هوش مصنوعی: درد تو ارزشمندتر از هر درمانی است که یک پزشک بتواند ارائه دهد و محبت تو به مراتب دلپذیرتر از هر آرزویی است که میتوان داشت.
هوش مصنوعی: بر بالای سر فرد ضعیف، نگاهی از روی محبت و مهربانی وجود دارد که تمام او را پر از ارزش و روشنی میکند و نگریستن تو میتواند مانند یک جادو تأثیرگذار باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.