گنجور

 
۱
۲
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

تو و از ناز سرگرانی‌ها

من از شوق جان‌فشانی‌ها

پیش قد تو نوجوان خجل است

سرو نوخیز از جوانی‌ها

هست نخلی قدت که برنخورد

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

جانی و به کنه تو کسی پی نبرد جانا

چه عامی و چه عارف چه جاهل و چه دانا

ظاهر نگرد عامی ز آن روی به دام افتد

از طره و دستار و دراعه مولانا

من شکوه ز بیدادت هرگز نکنم لیکن

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

کی در دل ما جز تو کسی را گذری هست

هم یاد تو باشد اگر اینجا دگری هست

رو تافتم از دل بسراغ حرم دوست

غافل که ازین خانه بآن خانه دری هست

در خانه در بسته فانوس بود شمع

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

در چمن جوری که از باد خزان بر گل گذشت

انتقام آن ستم باشد که بر بلبل گذشت

کرده مرغان چمن را غیرتش آشفته حال

بازپنداری صبا بر طره سنبل گذشت

زیر آب از گریه‌ام نبود کنون طاق سپهر

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

گوشت کجا به ناله‌ام ای‌دل فریب هست

آن گلبنی که صد چو منت عندلیب هست

در وادیی که شوق بود راهبر چه باک

گر هر قدم هزار فراز و نشیب هست

دعوای ناتوانیت ای خسته کی سزاست

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

بر بلبل آنچه از ستم باغبان گذشت

کی از جفای خار و ز جور خزان گذشت

گامی نرفته خار جفا دامنم گرفت

پنداشتم کز آن سر کو می‌توان گذشت

پایم نبسته کس ولی از بیم پاسبان

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

پایی به پای دشت‌نوردم نمی‌رسد

گردی به گرد بادیه‌گردم نمی‌رسد

حال مرا شنید و نپردازدم به حال

دردم به او رسید و به دردم نمی‌رسد

داند مریض خویشم و آسوده خوانَدَم

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

به هر کام غیر آن شیرین‌سخن می‌پرورد

از سخن شهدی که در کنج دهن می‌پرورد

به هر آغوش رقیب آن سیم‌تن می‌پرورد

سیم خامی کاندرون پیرهن می‌پرورد

ریزد از هم آشیان‌ها را چمن پرا چرا

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

دولت فقر آفت زوال ندارد

ای خنک آنکس که ملک و مال ندارد

گریه بود ترجمان آنکه زبانی

پیش تو هنگام عرض حال ندارد

چشم تر است آبیار کشت محبت

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

خدات خواهی اگر از بلا نگه دارد

مرا تو نیز نگهدار تا نگه دارد

رسیده‌ائی به کمال جمال یوسف من

ترا ز آفت گرگان خدا نگه دارد

چراغ حسن ترا کافتاب پروانه‌ست

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

شام شد زلف سیاه تو به یادم آمد

گشت طالع مه و ماه تو به یادم آمد

دوش در بادیه رم کرده غزالی می‌گشت

گردش چشم سیاه تو به یادم آمد

بر سر شاخ کله گوشه گل باد شکست

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

خوش آنکه مرا وصل تن سیمنتی بود

در دستم ازین باغچه سیب ذقنی بود

بودم به گلی خوش دل و چون مرغ اسیرم

نه حسرت باغی نه هوای چمنی بود

میگشت دلم شب همه شب گرد چراغی

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

چه شود که اهل جهان به کسی ز تف غم او شرری نرسد

که به سوز دل پر از آتش ما رسد او جز او دگری نرسد

نروم به چه سان ز ولایت تو ز جفای برون ز نهایت تو

که ز گوشه چشم عنایت تو من غمزده را نظری نرسد

به حَدیقه وصل تو پیر و جوان همه را شده خون ز دو دیده روان

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

عاشق ز دل و جان چه خبر داشته باشد

سرگشته ز سامان چه خبر داشته باشد

شوخی که بشمشیر تغافل زده ما را

از حال شهیدان چه خبر داشته باشد

در وادی ظلمت چو خضر آنکه نزدگام

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

چون ساغر می بدست گیرد

دل از کف هر که هست گیرد

در میکده دست میفروشست

دستی که هزار دست گیرد

رسمیست کهن که شحنه عشق

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

شود دگر گم دلم در کوی محنت خانه‌ای کمتر

نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانه‌ای کمتر

دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران

از این پیمانه‌های پر ز خون پیمانه‌ای کمتر

مکن آزادم از قیدت بیندیش از هلاک من

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

آن خط چون سبزه به بین آن رخ چون لاله نگر

هاله نگر ماه ببین ماه ببین هاله نگر

ژاله فشان از عرق آن عارض چون لاله نگر

ژاله نگر لاله ببین لاله ببین ژاله نگر

رفت و کنون شام و سحر تا در او از دل من

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

به عاشق مژدهٔ کامی صبا از وصل جانان بر

نوید قطره‌ای بر تشنه‌ای از آب حیوان بر

به وصلت کرده‌ام خو از پی قتلم مکش خنجر

اگر خواهی کشی در خاک و خونم نام هجران بر

صبا خون شد اسیران قفس را دل ز مهجوری

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

من آن صیدم که گفت آهسته چون می‌بست صیادش

که خون می‌ریزمش اما نخواهم کرد آزادش

من آن صید به خون غلتیده‌ام کز تیر بیدادش

زد و کشت و به خاک ره فکند و رفت صیادش

نمی‌آرد به حکم ناز با من سر فرو ورنه

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

بتی کز صحبتم گیرد ملالش

چه سازم گر نسازم با خیالش

که مخصوص منست و خاصه غیر

شب هجرانش و روز وصالش

مزن ایدل بجان ناتوان طعن

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۸