جانی و به کنه تو کسی پی نبرد جانا
چه عامی و چه عارف چه جاهل و چه دانا
ظاهر نگرد عامی ز آن روی به دام افتد
از طره و دستار و دراعه مولانا
من شکوه ز بیدادت هرگز نکنم لیکن
بر بنده روا نبود جور این همه سلطانا
نائی به سرم هرگز میرم که پس از مردن
شاید گذر اندازی بر خاک من احیانا
از حال دلم خاموش دور از تو دلی دارم
از خون جگر خطها بر صفحه رو خوانا
از هجر و وصال تست گه مرده و گه زنده
مشتاق به غیر از جان گوید چه ترا جانا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عمق احساسات و پیوند عاطفی خود با معشوق میپردازد. او بیان میکند که درک حقیقت وجود معشوق برای کسی آسان نیست، چه عامی و چه عارف. ظاهر انسانها نمیتواند نشاندهنده باطن آنها باشد. شاعر از بیداد معشوق شکوهای ندارد، اما از ظلم و سختیهایی که به او روا داشته شده، ناراحت است. او به این موضوع اشاره میکند که حتی پس از مرگ، شاید یاد و خاطرهاش باقی بماند. در نهایت، شاعر از جدایی و وصال معشوق سخن میگوید و بیان میکند که جز جانش، هیچ چیز دیگری نمیتواند احساس عشق و اشتیاق او را توصیف کند.
هوش مصنوعی: هیچکس به عمق وجود تو پی نمیبرد؛ نه کسی که عامی است و نه آنکه عارف، نه جهل دارد و نه علم.
هوش مصنوعی: ظاهر را فریب نخور، زیرا که ممکن است به دام افکنده شوی. زیباییها و زینتها میتوانند انسان را به سوئی بکشند و او را در تنگنا قرار دهند.
هوش مصنوعی: من هیچگاه از ستم تو شکایت نمیکنم، اما با این حال، برای بندهای چون من ناپسند است که اینقدر ظلم و ستم از سوی کسی با مقام و قدرت اینچنینی بر من روا باشد.
هوش مصنوعی: هرگز از نواختن نای دست نخواهم کشید، چون ممکن است بعد از مرگم کسی بر خاک من بگذرد و به یاد من بیفتد.
هوش مصنوعی: حال دلم برای تو گویای درد و رنجی است که در سکوت به دل میکشم. دلی دارم که با خون جگرم آغشته شده و نشانهای آن بر روی کاغذی خوانا به رشته تحریر درآمده است.
هوش مصنوعی: این بیت درباره احساسات عشق و جدایی صحبت میکند. در آن اشاره شده است که عاشق در پی وصال معشوق است و گاهی در غم جدایی به سر میبرد و گاهی در شادی تعلق خاطر. شخص عاشق در این موقعیت، از معشوق میپرسد که به جز جان چه چیز دیگری برای او اهمیت دارد، چون همه چیز برای او وابسته به عشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قد اشرقت الدنیا من نور حمیانا
البدر غدا ساقی و الکأس ثریانا
الصبوه ایمانی و الخلوه بستانی
و المشجر ندمانی و الورد محیانا
من کان له عشق فالمجلس مثواه
[...]
عمری ز رخت بودم با خاطر خوش جانا
ودعت و اودعت فی قلبی اشجانا
دام سر زلفت را گر خیال بود دانه
صید تو شود دانم صد مرغ دل دانا
شد در قدح صهبا عکسی ز رخت پیدا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.