شود دگر گم دلم در کوی محنت خانهای کمتر
نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانهای کمتر
دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران
از این پیمانههای پر ز خون پیمانهای کمتر
مکن آزادم از قیدت بیندیش از هلاک من
بزندان غمت گر جان دهم دیوانهای کمتر
فروغ خود مدار از من دریغ ای شمع شبخیزان
اگر سوزی من سرگشته را پروانهای کمتر
دهد بر آب اگر چشم ترم دل را چه خواهد شد
ز خرمنها که گرد آورده چشمم دانهای کمتر
چرا مشتاق دایم در پی ثبت سخن باشی
اگر حرفت نماند در جهان افسانهای کمتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس گمگشتگی، درد و عشق اشاره دارد. شاعر از درد و محنت خود میگوید و آرزو دارد که این دردها کمتر شوند. او به دلbroken خود اشاره میکند و از معشوق میخواهد که اگر قرار است او را رها کند، حداقل به خاطر عشقش دلش را نشکنند. همچنین به مشکلات ناشی از عشق و جدایی میپردازد و از دردی که بر دلش میگذرد، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر صحبتها و احساساتش فراموش شوند، تمام این تلاشها بیمعنا خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من در گوشهای از دنیای درد و رنج گم شده است، نمیخواهم در مکانی باشم که کمتر از ویرانی و ناکامی باشد. دل من مثل جغد در تاریکی سیر میکند و این حال و روز برایم رنجآور است.
هوش مصنوعی: اگر دلت را به کسی بسپاری و او تو را ترک نکند، دل دوستان هم از این درد و رنج کمتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: مرا از قید و بند عشق خود رها نکن؛ به یاد داشته باش که جداییات میتواند به هلاکت من منجر شود. حتی اگر برای تو جانم را فدای عشق کنم، این دیوانگی کمتر از آن است که بدون تو زندگی کنم.
هوش مصنوعی: ای شمع شبزندهداران، نور خود را از من مگیر و به من کمکی کن، چرا که من مانند پروانهای سرگشته و پر از آتش سوزی هستم.
هوش مصنوعی: اگر چشمانم بر آب بیفتد و اشک بریزد، دل من چه موجی خواهد داشت؟ از میان خرمنهایی که با دقت جمعآوری کردهام، حتی یک دانه کمتر حس نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: چرا همیشه باید در تلاش باشی تا حرفهایت را ثبت کنی، وقتی که احتمالاً سخنانت در دنیای پر از افسانه کمرنگ و فراموش خواهد شد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر از سوز عشقت سوخت دل دیوانهای کمتر
وگر بر باد شد خاکسترش پروانهای کمتر
به پیش مستی چشمش که یارب باد روزافزون
بود سامان صد میخانه از پیمانهای کمتر
نثار دوست کن گر نیم جانی در بدن داری
[...]
جهان را سیل اشکم گر برد ویرانهای کمتر
وگر نگذارد از من هم اثر دیوانهای کمتر
مخور تا عاشقان هستند خون غیر را ظالم
ازین صهبا که نوشی دمبدم پیمانهای کمتر
در آن محفل که هرکس از جدائی قصه گوید
[...]
جهان را سیل اشکم گر کند ویرانهای کمتر
اگر من هم نباشم در جهان دیوانهای کمتر
ز بس پیمانه پیمودی شکستی جمله پیمانها
نداری تاب ای پیمانشکن، پیمانهای کمتر
غم دل با تو گر ناگفته ماند، افسانهای کمتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.