مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
در عشق هیچ درد چو درد فراق نیست
بر دل غمی بتر ز غم اشتیاق نیست
از من مخواه صبر و مفرمای دوریم
کِم طاقت صبوری و برگ فراق نیست
در عشق طاق ابروی آن جفت نرگست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
هر شب چو ز هجر تو دل تنگ بنالد
از سوز دلم سنگ به فرسنگ بنالد
هر صبحدم از درد فراق تو بنالم
زانگونه که در وقت سحر چنگ بنالد
از ناله من در غم تو کوه بگرید
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
ای بیحذر ز سوز من بیخبر بترس
بیداد و جور کم کن و از دادگر بترس
هر شام تا سحر نفسم جفت ناله هاست
ای صبح رخ ز ناله شام و سحر بترس
دست قدر قضای غمت بر سرم نوشت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
ای وصل تو اصل دلفروزی
روی تو نشان نیکروزی
وصل تو وفا نکرد لیکن
هجران تو کرد کینهتوزی
دل جامهٔ صبر میکند چاک
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
پیداست خود که نیست ترا رای آشتی
زیرا که گم شده ست سروپای آشتی
برتافتی ز مهر و وفا روی دل چنانک
نه روی صلح داری و نه رای آشتی
با ما دلت به کینه چنان مشتغل شده ست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
شه صدور و خداوند من شهاب الدین
توئی که محض وفائی مر این وفاجو را
به صدق دعوت در قحط سال جود و سخا
محل صدق و وفائی مر این دعاگو را
ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
مده فریب مراین عقل خاص طبعت را
به طبع شعرپرست و به شعر عام فریب
ز فخر شعر نی جاه تو رسد به فراز
ز ننگ شعر سر قدر من رود به نشیب
اگر تو شعر بگوئی نماندت آزرم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
ابریست مطیر دست طاهر
کز پاشش گوهرش کمی نیست
آن خواجه آسمان مثابت
کش شبه و نظیر در زمی نیست
در طوس مقام او دریغ است
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳
مرا قومی حریف هفته بودند
که در سر هر یکی را کبر میریست
درافتادند ناگه با من امروز
تعهدشان ز باب ناگزیریست
ز وجه مستی این هفت هشت تن
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴
هنگام نام دعوی مردی کند مطرز
در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است
هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است
هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است
گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶
مدت عمر تو در اقبال نامعدود باد
دولت از خاک درت جوینده مقصود باد
حاسد بد گوهرت خود رد هر دو عالم است
نیست حاجت گفت او را از درت مردود باد
ملکت از فر خدائی دولتت منصور شد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲
خدایگانا دست مبارکت شب دوش
به یک ندب دو سه فارد بباخت بی تاخیر
زیاد باد ترا زندگانی اندر ملک
که کعبتین نکرد از برای من تقصیر
سه تا ببردم و با خود ز بیم می گفتم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴
شرف الدین محمد حسنی
فخرآل رسول و تاج تبار
آنکه بد نور دیده زهرا
وانکه بد پشت حیدر کرار
زین جهان غرور و دار فنا
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶
به سعد طالع و فرخنده روز فرخ فال
زماه ی شده وز سال خی و نون با دال
مهی که بود بشیر قدوم او شعبان
مهی که هست نقیص رسوم او شوال
به عون ایزد و یاری چرخ و نصرت بخت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۲
ای به رای و لمعه رای جهان آرای خویش
چهره خورشید رخشان را خراشان داشته
هر غلام از خیل تاش بندگان درگهت
شاه انجم را ز خیل خواجه تاشان داشته
مانی از کلک تو ننگ از نقشبندی یافته
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۴
حمید ساخته دارد مفرحی دلخواه
کزان به فایده تر از زمین نرست گیاه
بدن قوی کند و طبع شاد و فکرت تیز
حدیث نرم و زبان جاری و سخن کوتاه
اگر تناول آن در شب اتفاق افتد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۶
حیات بخشا چرخم ز غبن خواهد کشت
به تیغ کین من از چرخ کینه خواه بخواه
سیه دلی دل شه بر رهی گران کرده ست
بیان جرم من از خصم دل سیاه بخواه
به صد دلیل شود روشنت که بی جرمم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۰
دلبری دارم و هر کس که بود همنامش
دولتی گردد و از بخت برآید کامش
پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود
به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹
ای آن زمین وقار که بر آسمان فضل
ماه خجسته منظر و خورشید منظری
قومی ز ناقدان سخن گفته ظهیر
ترجیح می نهند بر اشعار انوری
جمعی دگر بر این سخن انکار می کنند
[...]