گنجور

 
مجد همگر

هر شب چو ز هجر تو دل تنگ بنالد

از سوز دلم سنگ به فرسنگ بنالد

هر صبحدم از درد فراق تو بنالم

زانگونه که در وقت سحر چنگ بنالد

از ناله من در غم تو کوه بگرید

وز گریه من هر سحری سنگ بنالد

بلبل به گلستان بخروشد چو دل من

وز آرزوی آن رخ گلرنگ بنالد

چون زهره سحرگه ز افق چنگ بسازد

با من به همان ناله و آهنگ بنالد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode