گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

یارب چه شد آن دلبر عیاره ما را

کآزرد به هجران دل صد پاره ما را

بر اوج سعادت تو نگه دار خدایا

از نقص و زوال آن شه سیاره ما را

با تیغ جفا، دست فراقش بگشاید

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

صبح از افق بنمود رخ، در گردش آور جام را

وز سر خیال غم ببر، این رند دُردآشام را

ای صوفی خلوت‌نشین بستان ز رندان کاسه‌ای

تا کی پزی در دیگ سر، ماخولیای خام را؟

ایام را ضایع مکن، امروز را فرصت شمار

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا

می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا

شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی

می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا

به هوای لب میگون تو گر خاک شوم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را

کزان وصل تو مقصود است مشتاق تجلی را

قیامت گر بیندازی ز قامت سایه طوبی

به زیر سایه بنشانند اهل روضه، طوبی را

جمالت گرنه در جنت نماید جلوه ای هر دم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

در عالم توحید چه پستی و چه بالا

در راه حقیقت چه مسلمان و چه ترسا

در صورت ما چون سخن از ما و من آید

در ملک معانی نبود بحث من و ما

در نقش و صفت نام و نشانی نتوان یافت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

این حضور عاشقان است، الصلا

صحبت صاحبدلان است، الصلا

یار با ما در سماع معنوی است

گر نظر داری عیان است، الصلا

در سماع عشق رقصانیم باز

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

ای چون فلک از عشق تو سرگشته سر ما

سودای تو زد آتش غم در جگر ما

بودیم هوادار تو پیوسته و باشیم

تا هست نشان تو و باشد اثر ما

بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

آنچه پیش است اگر جمله بدانید شما

روز و شب خون ز ره دیده فشانید شما

دیده دل بگشایید و نکو درنگرید

می رود عمر، چه در بند جهانید شما

چون روی از پی دنیی، برود دین از دست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ساقیا آمد به جوش از شوق لعلت جان ما

خضر مایی، می بیار از چشمه حیوان ما

با لب لعلت به جان بستیم پیمان در ازل

تا ابد پیمانه لعل تو و پیمان ما

درد بی درمان ما را چاره جز وصل تو نیست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

تا هوای طوبی قد تو دارد جان ما

هست منزل آیت «طوبی لهم » در شأن ما

قبله و ایمان عاشق نیست الا روی دوست

تا که هست و بود و باشد قبله و ایمان ما

در ازل چون با تو پیمان محبت بسته ایم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای رخ جانفزای تو جام جم جهان نما

گشته عیان ز روی تو ذات و صفات کبریا

حسن خط جمال تو هست چو عین ذات حق

ذات حق از جمال تو گشت عیان و رونما

عرش خدا چو روی او بود نمود روی از او

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای رخت از روی حسن آیینه گیتی نما

وی قدت چون طوبی از خوبی به صد نشو و نما

تا که جان بازد ز شوق روی خوبت جان من

عاشقان خویش را ای ماه گاهی رو نما

چون رخت مقصود خلق است، کعبه عشاق هم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای روز و شب خیال رخت همنشین ما

جاوید باد عشق جمالت قرین ما

آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز

مهر تو بود مونس جان حزین ما

ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای ز سنبل بسته مویت سایبان بر آفتاب

زلفِ مشکینت شب قدر است و رویت ماهتاب

مستِ آن چشمِ خوشم کز ناتوانی یک نفس

همچو بختِ خفته‌ام سر برنمی‌آرد ز خواب

تا شد از شمعِ رُخَت پروانهٔ جان باخبر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

ای رموز لوح رویت عنده ام‌الکتاب

کرده طی پیش جمالت نامه حسن آفتاب

سوره سبع المثانی آفتاب روی توست

اهل دل را از رخت روشن چو ماه است این حساب

باز یابد هر که خواند از رخت سی و دو خط

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای شب زلفت که روزش کس نمی بیند به خواب

در تب است از تابش خورشید رویت آفتاب

عالم از نور تجلی کرد نورانی رخت

گرچه زلفت چون شب قدر است و رویت ماهتاب

آن که پیش خط و خالت چون ملک در سجده نیست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

چون گشودم فال بخت از مصحف روی حبیب

آیت نصر من الله آمد و فتح قریب

سوره قاف است رویش هر که این مصحف بخواند

گرچه کافر می نماید انه شی ء عجیب

رسم عشق و عاشقی اکنون پدید آید ز نو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ای صفات تو عین موجودات

ذات پاک تو مظهر ذرات

عین هر نیستی ز هستی تو

در همه نفی گشته است اثبات

در جمیع فنا تویی باقی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

زهی جمال تو مستجمع جمیع صفات

رخ تو آینه رونمای عالم ذات

به حق سبعه رویت که سوره کبراست

که عید اکبرم این است و بهترین صلوات

کمال حسن رخت قابل نهایت نیست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای کعبه جمال توام قبله صلات

حسن رخ تو داده به خورشید و مه زکات

ذرات کاینات به مهر تو قایمند

چون عالم صفات که قایم بود به ذات

ادراک حسن روی تو خفاش کی کند

[...]

نسیمی
 
 
۱
۲
۳
۱۵