گنجور

 
نسیمی

ای صفات تو عین موجودات

ذات پاک تو مظهر ذرات

عین هر نیستی ز هستی تو

در همه نفی گشته است اثبات

در جمیع فنا تویی باقی

از حیات تو بوده جمله ممات

روز و شب از برات می میرم

کی نویسی به گنج وصل برات؟

در خرابات عاشقان سرمست

غسل کردم به می ز بهر صلوة

بر سر خود بروت می مالم

ریش خود چیست تا برم ز برات

قدر خود را چو من بدانستم

گشتم ایمن ز صوم و قدر و برات

پیش من چونکه دیر و کعبه یکی است

عز عزی برفت و لات و منات

فارغم از بهشت و از دوزخ

ایمنم از هراس قید و نجات

هر توجه که می کنم، وجهت

می نماید به هر حدود و جهات

ننگم امروز آید از نامم

عار دارم ز نام و ننگ و صفات

از تو شد حاصلی نسیمی را

ورنه دارد عدم سکون و ثبات