گنجور

 
نسیمی

آنچه پیش است اگر جمله بدانید شما

روز و شب خون ز ره دیده فشانید شما

دیده دل بگشایید و نکو درنگرید

می رود عمر، چه در بند جهانید شما

چون روی از پی دنیی، برود دین از دست

وز پی سود جهان بس بزیانید شما

پیش دارید یکی راه عجب دور و دراز

نیک کوشید در این راه نمانید شما

هیچ کس نیست که این راه ندارد در پیش

گورها را نگرید ار به گمانید شما

اگر از قوس قضا تیر اجل بر تو رسد

بهر آن تیر، یقین، جمله نشانید شما

ای نسیمی چو تو خورشید برآمد به جهان

این همه ذره بدان نور نهانید شما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode