اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
چه خرمیست که امروز نیست زنگان را
چه فرخیست کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقّه میدهد جان را
به دشتِ جلوهگری عرضه داد بار دگر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
زهی فرماندهِ مطلق جهان را
مشرف کرده نامت هر زبان را
فلک بر تخت شاهی نانشانده
چو تو یک خسروِ خسرو نشان را
اثرهای بزرگت شاد کرده
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکرلب
به دو رخ برادر مَه، به دو زلف نایب شب
دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل
دو عقیق شکّرینش، ز دو گوهر مرکب
قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بیحد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
مدامم ده، که ایامم مدام است
شکار عیش را، ایام دام است
بیاور بادهای، کز وی دو قطره
خرابی دو عالم را تمام است
چه در بند حریفی، باده را باش
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
صبحدمان، از می گل بوی مست
همچو نسیم سحر از جا بجَست
خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست
خانه به هم بر زده چون عهد تُرک
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
گرچه سوگندان خوری، کهاکنون نکوتر دارمت
من نیم ز آنها، بحمدالله که باور دارمت
شه رخی خوردم به هر چَم بود، اکنون خوشتر آنک
عشق میگوید کزین صد لَعب دیگر دارمت
ای که همچون خاک راهم، زیر پای آوردهای
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
مشرقِ مَه دور گریبان اوست
مغرب جان نقبهٔ مرجان اوست
حجلهٔ پروین بَرِ سیمین او
حاجب پروین لب خندان اوست
ظلمت دل، کوری هر خستهدل
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
شکر ز لعل تو دَر لولوی خوشاب شکست
صبا به زلف تو ناموس مشک ناب شکست
شب شکسته چو در موکب مه تو براند
مه از کمال کرشمه بر آفتاب شکست
دو جزع ما، چو گهربار گشت مهر عقیق
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
بی روی تو، روی خرمی نیست
در عشق تو، جای بیغمی نیست
جز با سر زلف تو، فلک را
در شیوهٔ جور، همدمی نیست
گفتی که به حکم توست، دل را
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
در عشق تو یک کار مرا ساز و نسق نیست
خون میخورم از غصه و سامان نطق نیست
آمد به فَذلک ز غمت دفتر عمرم
گر مابقیای هست به جز یک دو ورق نیست
چشمم مه رخسار تو را باز مبیناد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست
زانکه در مذهب من، عیدی و نوروزی نیست
گفتم آن لعل صفت محنت من برشکند
چرخ پیروزه ندا کرد که پیروزی نیست
چند گوئی، که بدآموزی صاحب غرض است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
مه رخم، سرو قامت افتاده ست
راستی را، قیامت افتاده ست
جای شکرانه هست کزرخ او
حسن بر مه، غرامت افتاده ست
لشکر صبر را ز تیر مژه
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
یا رب آن ماه تمام، آن من است
که بقد سرو خرامان من است
با سر زلف پریشان، همه روز
در پی کار پریشان من است
عمر جاوید طمع میدارم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
این زبان کاندرین دهان من است
سبب محنت و زیان من است
در دهانم همیشه هست نهان
و آشکارا کن نهان من است
من بدو خرمم، که در همه حال
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
ای اختری، که شاه کواکب غلام توست
این رجعت تو، حاصل صد انتقام توست
قدرت بلند باد، که بر قدر روزگار
اقبال تو بهینه لباس کرام توست
شاید، اگر نهیم بشکرانه درمیان
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
بازار تو را کرانهای نیست
آزار تو را بهانهای نیست
آمد ز دهن دلم ز آتش
بیقصه تو زبانهای نیست
تا بوده هزار بار بالین
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
کس به عشق تو دستیارم نیست
دل بهجر تو پایدارم نیست
من نگویم که دیده نیست مرا
هست بی روی تو نگارم نیست
بیکی دل چه مایه رنج کشم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
طبیب درد بیدرمان کدام است؟
رفیق راه بیپایان کدام است؟
همی دانم وِثاقِ اوست جانی
اگر دانستمی کان جان کدام است
گر این عقل است پس دیوانگی چیست؟
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
رخسار آن نگارین یارب چه شاهداست
و آن زلف وخال مشکین یارب چه شاهداست
مخمور نرگسش را در بزم نیکوئی
سنبل حریف و نسرین یارب چه شاهداست
ترکانه چشم مستش بگشاده است کفر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خیزید و می آرید که هنگام بهار است
رخسار عروسان چمن همچو نگار است
آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَمپوش است
و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است
در دامن گلزار، صبا مدخنهسوز است
[...]