گنجور

 
اثیر اخسیکتی

صبحدمان، ازمی گل بوی مست

همچو نسیم سحرازجا به جست

خواب نهان، در سر شهلای شوخ

تاب عیان، در سر مرغول شست

خانه بهم بر زده چون عهد ترک

زلف بهم درشده چون غول مست

ساقی آزاده، ستاده بپای

باقی دوشین می نوشین بدست

راه حزین میزد و آوای نرم

چنگ ارم در برو آهنگ پست

در شرر ساغر و زنّار وار

چشم من از صورت او بت پرست

گفت: که بر دست و لب من بنقد

بوسه شش داری و باده سه شست

با زر، ساقی بستد جام می

تا دل من سوخته برهم نشست

تا، بدولب هست کنیم آنچه نیست

تا، به دومی نیست کنیم آنچه هست

پرده در این باب نباید درید

توبه در این راه، نباید شکست

تیغ بر آهیخت و لیکن نزد

تیر بیانداخت و لیکن نه خست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode