گنجور

 
۱
۲
۳
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

سیرکن نو رسیده ما را

وحشت آرمیده ما را

ای کبوتر دچار باز شوی

دیده ای نور دیده ما را

برد و خوش برد تا چه خواهد کرد

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

خواب، پرواز حرام است مرا

آشیان حلقه دام است مرا

یاد زلفت گل شب بیداری

فیض صبح اول شام است مرا

عمر سودایی زلف تو دراز

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

جنون به مستی و هشیاری آزمود مرا

ز بسکه محو تو بودم ز خود ربود مرا

برای خاطر او قبله گاه دل شده ام

اگر دچار شود می کند سجود مرا

گداخت شکوه ی رنگ و به پیش چاره گران

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

لعلت زجام شیر و شکر می دهد مرا

ساغر ز آبروی گوهر می دهد مرا

ساغر به طاق ابروی وحشت کشیده ام

بیگانگی ز خویش خبر می دهد مرا

ساقی ستم ظریف و می از شعله شوخ تر

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را

زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را

خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید

به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را

شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

گردیده خوان نعمت وجه معاش ما

خجلت کشد زخود دل کاهل تلاش ما

الفت شراب تلخ و محبت بساط عیش

باغ و بهار ما دل آیینه پاش ما

پیمانه در هوای گل و خار می زنیم

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما

صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما

بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم

اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما

توبه می فرماید اما می کشد پنهان شراب

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

می‌رسد مست شکوه کاهی‌ها

گله مشتاق عذرخواهی‌ها

از لبش بوسه‌ای طمع دارم

در گدایی است پادشاهی‌ها

سینه صافی بهشت راحت ماست

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

داغ بر دل می گذارم روز و شب

نقد هستی می شمارم روز و شب

گریه ای درکار آهی می کنم

گل به سنبل می شمارم روز و شب

نیستم چیزی که بسپارم به کس

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت

همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت

از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد

گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت

دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است

هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است

از دل آرام سیماب جنون پرداز من

چشمه آیینه را آشوب توفان در سر است

جذبه بی اختیارم تا کجا خواهد کشید

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

قطع نظر جزای دل بدگمان خوش است

تیغ نهان گداز طراز میان خوش است

اکسیر آبروست سفر در رکاب عشق

پرواز گوهر از صدف آشیان خوش است

آخر دچار تیر تو شد استخوان من

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

هر چند باده قوت دل و شربت گل است

با شیشه دشمنیم که خون دار بلبل است

جور تو را چو شهد نموده است عاقلی

این زهر خوشگوار که نامش تحمل است

گر خوی عشق پاک ندانی بیان کنم

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

حرف بی صرفه و بیتابی اظهار کم است

بوی این باده پر و ساغر سرشار کم است

خاطر چاره گران زحمت درمان می شد

من و آن درد که در عهد تو بسیار کم است

ای دل از دست تو آخر به جلا خواهم زد

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

دل پروانه فروغ گهر راز من است

اشک بلبل نمک گریه غماز من است

چهره باده پرستی شفق راز من است

پر طاووسی می شوخی پرواز من است

عمری از خوی کسی کوره دل تافته ام

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

دلم از یاد تو خندان شده است

شبم از صبح چراغان شده است

جگر صبر گدازد دندان

جان فشانی است که آسان شده است

جلوه ای داد غبارم بر باد

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

هر سبزه این باغ نشان خم دامی است

هر سرو و گلی نغمه سرای جم و جامی است

آمیخته با چشم ترم شور تماشا

هر قطره سرشکم نمک فتنه عامی است

وارستگی ما وگرفتاری عالم

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

همتم را ترک عالم کمتر از تسخیر نیست

عشق بی طالع کم از اقبال عالمگیر نیست

حالتی داریم با کفر جنون آمیز خویش

ناله ناقوس ما بی شورش زنجیر نیست

کعبه جو گردیده ام می خواهم از سر طی کنم

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

تا غمش در دلم قرار گرفت

برگ گل شعله در کنار گرفت

خویش آتش ز گل نمی دانست

دل ما را ز ما چکار گرفت

دل یکرنگ خویش را نازم

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

مشق گداز دل ز نفس می‌توان گرفت

بوی گلاب شعله ز خس می‌توان گرفت

زنجیر را به باده گرو می‌توان نهاد

پیمانه‌ای ز دست عسس می‌توان گرفت

آیینه بال گشته نسیم از هوای ابر

[...]

۹ بیت
اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۴