گنجور

 
۱
۲
۳
۱۳
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای بی‌خبر از محنت و شاد از الم ما

ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما

آن کیست که چون شمع نه در آتش و آب است

هرشب ز دم گرم و سرشک ندم ما

مقصود وجود تو و نقش دهن توست

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

با رخت صورت چین چند کند دعوی را

پیش رویت چه محل دعوی بی معنی را

گر به چین نسخهٔ تصویر ز روی تو برند

تا چه ها روی دهد در فن خود، مانی را

باد آوازهٔ سروِ قدِ تو سوی بهشت

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

با من ای مردمک دیده نظر نیست تو را

عشق تو بی خبرم کرد و خبر نیست تو را

ما به غم جان بسپردیم و تو آگاه نیی

غم یاران وفادار مگر نیست تو را

مایهٔ حسن تو آواز خوش و رویِ نکوست

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تا به کی باشد چو نی با ناله دمسازی مرا

سوختم چون عود سعیی کن که بنوازی مرا

تا سرم بر جا بود از پای ننشینم چو شمع

در تبِ غم ز آتش دل گرچه بگدازی مرا

گو بزن تیغم که من قطعاً ندارم سرکشی

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

تا دو چشم سیهت غارتِ جان کرد مرا

غم پنهان تو رسوای جهان کرد مرا

بارها عشق تو می گفت که رسوا کُنمت

هرچه می گفت غم عشق همان کرد مرا

این نشان بس ز وفا ترک کماندار تو را

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

چون نی اگر چه عمری خوش می نواخت ما را

دیگر نمی شناسد آن ناشناخت ما را

صرّاف عشق در ما قلبی اگر نمی دید

در بوتهٔ جدایی کی می گداخت ما را

ای دل مساز ما را بی او به صبر راضی

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

خطت چون از سواد شب رقم زد صفحهٔ مه را

بر او دیدم به مشکِ تر نوشته بارک الله را

چو ببریدی سر زلفینِ را امّید می‌دارم

که نزدیک است هنگام سحر شب‌های کوته را

مپرس از اهل صورت ماجرای عاشقی ای دل

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

زهی راست از تو همه کار ما

به هر حال لطفت نگهدار ما

به سودای زلف تو تا سوختیم

در آن حلقه گرم است بازار ما

گنه می کنیم و امید از تو این

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

طیلسانت چو کژ افتاد ببستی او را

ره گشادی تو به خورشید پرستی او را

ریخت چشمت به جفا خون دل و دانستم

که بر این داشت در ایّام تومستی او را

دل چون شیشهٔ پر خون که به دست تو فتاد

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

گر ز می رنگ نبودی گل سیرابش را

شیوه مستی نشدی نرگس پر خوابش را

ما چنین غرقه به خون از پیِ آنیم ز اشک

که در اوّل نگرفتیم سرِ آبش را

آه گرم از سبب آنکه مرا بی سببی

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

گیسو برید و شد فزون مهرش منِ گمراه را

گم کرده ره داند بلی قدرِ شبِ کوتاه را

گو شام هجران همدمان باری به فریادم رسند

از آتش پنهان من خود دل بسوزد آه را

خاکِ رهت را اشک اگر با خون بیامیزد مرنج

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

ناصح چه کار دارد در عشقِ یار با ما

جایی که عشق باشد او را چه کار با ما

ای پند گوی تا کی منعم کنی ز گریه

لطفی نمای و ما را یک دم گذار با ما

گنج مراد خواهی برخیز گرم چون شمع

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

عشق می‌گفت از کَرَم‌های حبیب

غم نصیب تست گفتم یا نصیب

ما به داغ سینه‌سوز خود خوشیم

تو مبر دردِ سرِ خویش ای طبیب

غم نباشد هیچ از این دوری اگر

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - استقبال از کمال خجندی

 

ما به چشمت عشق می‌بازیم و او در عین خواب

بر رخت حق نظر داریم و می‌پوشد نقاب

صورتت هرجا که ظاهر می‌کند فتوایِ حسن

می‌نویسد مفتیِ پیر خرد صحّ الجواب

گر ز شام زلف بنماید مه رویت جمال

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

آنچه بی‌روی توام گریه به روی آورده‌ست

سیل خون است که از دیده به جوی آورده‌ست

باده‌نوشان تو خرسند به بویی بودند

ز آن می لعل که ساقی به سبوی آورده‌ست

با غم عشق تو بی‌وجه مرا جان دادن

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

آنها که بی تو در دل و جان سقیم ماست

از درد خود بپرس که یار قدیم ماست

باغ بهشت بی سر کویت جهنم است

دیدار حور بی تو عذاب الیم ماست

گردن ز تیغ حکم تو پیچیدمی ولی

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

آیت حسن را که نام وفاست

تو ندانسته‌ای خدا داناست

سرو پیش قدت نمی یارد

که دگر در چمن برآید راست

تا کجا شد به دلبری دهنت

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ار شیخ صومعه ست وگر رندِ دیرِ توست

وِرد زبان پیر و جوان ذکر خیرِ توست

تا غیرت جمال تو در پرده رخ نمود

بر دوختیم چشم دل از هرچه غیرِ توست

اسرار جلوه گاه جمال از کلیم پرس

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

از سبزهٔ خطّت ورق گل رقمی یافت

وز سرو قدت فتنه به عالم علَمی یافت

اکنون دل و نقش دهن تنگ تو کز وی

بسیار طلب کرد نشانیّ و نمی یافت

دل پیش قدت سرو سرافراز چمن را

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

اگر دیده در مهر و مه ناظر است

غرض چیست او را از این، ظاهر است

از آن دم که از چشم من غایبی

حضوری ندارم خدا حاضر است

سرِ کوی شوقت عجب کعبه‌ای‌ست

[...]

۵ بیت
خیالی بخارایی
 
 
۱
۲
۳
۱۳
 
تعداد کل نتایج: ۲۵۴