گنجور

 
۱۹۸۸۱

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۴ - در وصف باغچهٔ بهار و شرح حال او در خانه

 

... کشته درباغ وآمدست به بار

تخم گل خواسته ز راه دراز

کشته و هر طرف نشانده پیاز ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۲

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت

 

... بعد چندی شنید بدکردار

کاینک آید ز راه شوهر یار

آید و خانه را تهی بیند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۳

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۶ - جعل‌ نامه و گرفتار ساختن مرد بیگناه

 

... حزب سازان و خفیه کاران را

من هم اینک ز راه می آیم

سرکش وکینه خواه می آیم ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۴

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۷ - غزل در بیان مذهب نوخاستگان

 

... نم شود هرکسی که نم نکند

آن سفرکرده چون ز راه رسید

قصه او به سمع شاه رسید ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۵

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

... آن رفیق جدید نورس را

راه دادی به خانه در بر خویش

آشنا ساختی به همسرخویش ...

... بسپردی به مرد زشت اندیش

بنهادی ز جهل بی اکراه

دنبه را در برابر روباه ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۶

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد

 

... و آن جوانان که همره پیران

راهجویان شوند و پرگیران

همه از برکت بزرگتران

تجربت دیدگان و راهبران

برهند از مخاطرات عظیم ...

... گفت صیاد کاین ز بخت سیاه

رفته با نورسان ز غفلت راه

پیر سر جسته از جوانی کام ...

... روزی از روزها ز بخت سیاه

چند دهقان درآمدند ز راه

از ولایت به ری روان گشتند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۷

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایه‌داری و رفتن دین

 

... از میان رفت عصر اشرافی

راه سرمایه دار شد صافی

دانش وفضل وهوش و عرق و نژاد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۸

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد

 

... از عمل پی به عاملش بردن

راهزن را گرفتن اندر راه

گرچه خود را نهان کند در چاه ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۸۹

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۳ - سیل در اصفهان

 

... از دو سو بسته شد طریق مجال

راه باغ ز رشک و طاق کمال

گوسفند و درخت و گاو بر آب ...

... دهنش پیش سیل می چایید

جستی این سیل اگربه دوزخ راه

ننهادی اثر ز خشم اله ...

... زی ده و روستا شتابیده

خورده در راه هرچه را دیده

بانگ سخنش که گوش کر می کرد ...

... شهرداران به وقت برجستند

راه او را ز شارسان بستند

رخنه هایی که بود جانب شهر ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۰

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

... هفت ماه دگر به دربه دری

چهل و نه گذشت با اکراه

بر سرم پنجه می زند پنجاه ...

... عمر اکنون ز سال پنجاهم

دامی افکنده بر سر راهم

گر سلامت رهم ز پنجه دام ...

... با چنین دست کز غمم بسر است

راه پنجاه نیز پر خطر است

در شگفتم که با چنین غم و درد ...

... وآن خزینه نهان ز چشم جهان

یا شود خرج راه آهن شاه

یا بدر می رود ز دیگر راه

آنچه دولت ستاند از مردم ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۱

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد

 

... موش هایی کزو غمین بودند

راه و بیراه در کمین بودند

چون که باکون پاره اش دیدند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۲

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۱ - حکایت احمد شاه قاجار و مال اندوختن او

 

... شاهیش هر چه استوار بود

از همان راه رخنه دار شود

شه گرش سوء ظن مدام بود ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۳

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم

 

... وز ادب نکته ای نیندوزد

در جهان راه راست می پوبد

وز کژی ها کرانه می جوید ...

... و ابلهی چند از طریق خری

یا ز راه فریب و حیله گری

وارث کورش و جمش خوانند ...

... اهل کشور به مدت دو سه بال

می روند آن چنان به راه ضلال

که به صد سال عدل و دینداری ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۴

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما

 

... بعد از آن قصد جانشان کردی

این به کرمان نشسته بر سر راه

وآن گدایی کند به کرمانشاه ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۵

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۶ - در مذمت ظلم و ظالم

 

... ظلم جهل است و جهل تاریک است

راه این فرقه سخت باریک است

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۶

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۹ - حکایت در معنی‌: الناس علی سلوک ملوکهم

 

... چون که خود را بر اسب ها دیدند

راه یاغی گری بسیجیدند

لشگری گرد شد از آن مردان ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۷

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۲ - شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه

 

... بر در قهوه خانه مردی چند

راهداری و رهنوردی چند

روستایی گرفته بار الاغ ...

... زود بنزین بریز و گاز بساز

که شبی تیره است و راه دراز

که به ناگه یکی بیامد پیش ...

... بارها را ز هم پریشان ساخت

فرش ها را به راه چید همه

رخت ها را به گل کشید همه ...

... برنشستیم از آن کریوه آز

بگرفتیم پیش راه دراز

تا سحر چرت بود و خمیازه ...

... همگی بی عقیده و ایمان

بسته با دزد و راهزن پیمان

جملگی بارگردن من و تو ...

... به رعایا کیش نظر باشد

راهی ار سازد و خیابانی

کارگاهی و کاخ و ایوانی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۸

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی

 

... آب جاری در او روان ده سنگ

صاف و هموار ساخته راهش

رفته گردونه تا به درگاهش ...

... دین ظلمیت بوده برگردن

از ره سهو یا ز راه هوس

ستمی رفته است از تو به کس ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۹۹

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۳ - در صفت زن خوب

 

... نتوان کرد سر منع بیان

هست بهرش گشاده راه ورود

منع مفقود و مقتضی موجود ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۹۰۰

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم

 

... کارگران خرم و بیکاره خوار

یک ترن از شرق بیفتد به راه

وصل کند هند به بحر سیاه ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۹۹۳
۹۹۴
۹۹۵
۹۹۶
۹۹۷
۱۰۱۶