میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۵ - ترکیب بند
... هر چه هست اکمال و انجامش علی است
وز سلوک و جذبه و راه طلب
دمزنی آغاز و انجامش علی است ...
... راز حق از کهف و انعامش علی است
ور دم از توراه و انجیل و زبور
میزنی آیات و احکامش علی است ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۶ - ترکیب بند
... ای عقده گشای هر چه مشگل
ای راهنمای هر که سالگ
مفتاح الخلد فی یمینک ...
... وی موی تو اقرب الوسایل
ای مهر تو اسطع البراهین
وی زلف تو اقطع الدلایل ...
... در دین نبی خلاف تا چند
از راه حق انحراف تا کی
از اهل دغا تقیه تا چند ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۸ - ترکیب بند
... عهده عهد تولای علی محکم گرفت
با تمام انبیا همراه بود اما نهان
شد عیان چون نوراحمد در جهان پرچم گرفت ...
... چرخ کجر و از دم تیغ کجش شد راست رو
دور گردون بازگشت از راه جور و اعتساف
باز از شرع پیمبر خاست تذویر و نفاق ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۱ - در مولود سید المرسلین خاتم پیغمبران
... من آهنگ تفرج را از مشکوی خویش
اندک اندک بسوی دجله شدم راه سپر
دیدم از تاب خور افروخته چونان دجله ...
... وان سری گشته سوی از تن خود بی خنجر
عشق بیچاره بد بخت به همراه جنون
هر دو در دام فتادند و ندیدند مفر ...
... چون بشد ماه صفر ماه ربیع الاول
آمد از راه بخیل و حشم و شوکت و فر
چون خبردار شد از آمدن ماه ربیع ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۲ - در ستایش شاه دین امیر مومنان
... ز خم بکام سبو وز سبو بخاطر جام
سپرده راه و کنون در قدح گرفته قرار
کهن حریف قدح نوش میفروشم دوش ...
... هنوز از سم او بر ابد نشسته غبار
که از ازل با بد در گذشته راه نورد
که از ابد بازل بازگشته راه سپار
شها تویی که ز حزم تو شد زمین ساکن ...
... گهی ز روم روایت کند گه از تاتار
گهی ز شیخ کند گفتگو گه از راهب
گهی ز مسجد و گاهی ز خانه خمار ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۳ - در تهنیت عید غدیر خم
... بار بر بست و بیکبار برفت از گلزار
سبزه از باغ بشد سوی عدم راه نورد
غنچه از راغ بشد سوی سفر راهسپار
گل ز گلزار بصد خون دل آمد بیرون ...
... ای بت خلق فریب ای گل صد برگ حبیب
ای زده راه شکیب از دل عاشق یکبار
ای قدت سرو چه سروی که بود نسرین بر ...
... آنکه بار تبت او قدر فلک بی مقدار
بسوی نقطه ذاتش نبرد راه عقول
تا ابد گر بزند دور چه خط پرگار ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۴ - در ولادت محمود حضرت احمد مختار و خلافت مسعود حیدر کرار
... بهرزه چند کنی پای باد را زنجیر
بخیره چند کشی راه سیل را دیوار
بیاوه چند کنی آب سوده در هاون ...
... فسون دمد مگر از حیله بر دم جرار
غزال چرخ بهمراه گرگ خون آشام
به پشت بره گردون دو پشته گشته سوار ...
... به پشت رفرف شد خواجه از فراز براق
وزان سپس بره قرب گشت راه سپار
چه نوک خامه بدینجا رسید دست خرد ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۵ - مولود ختم ولایت زمان عجل الله فرجه
... اگر بیحر کفش غوطه ای خورد عمان
بسوی نقطه ذاتش خرد نیابد راه
شود چه پرگار ار تا بحشر سرگردان ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۶ - عید مولود امیر مومنان
... فلک تو گفتی در سوگ مهر روز افروز
سیاه کرد بیکبار درع و پیراهن
نشسته من بشب تیره در برنج و عذاب ...
... ز بسکه شعله زند در دلم شراره عشق
هماره پوشم تن بر فراز پیراهن
دهان بخوان کسم چرب می نگشته که هست ...
... مگر بجیب نسیم سحر ز یوسف مهر
بشیروار نهان بود بوی پیراهن
که چشم چرخ که از درد هجر بود سپید ...
... که دست او را بندد ز پشت برگردن
نفس به حلقش بندد ز بیم راه نفس
زبان بکامش گیرد ز هول راه سخن
برمح خویش به بیند گمان کند که تودار ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۷ - در جشن میلاد مولای متقیان و مدب محی السنن الحاج میرزا حسن شیرازی و ختم قصیده به نام ولی عصر صاحب الزمان عجل الله فرجه
... می اشارت بدل و جام عبارت ز تن است
باده خوردن چه بود راه بدل پیمودن
که دل آن عالم علوی است که اصل وطن است ...
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
ما سر همه در خوردن و خفتن داریم
کی پای سلوک و راه رفتن داریم
گر راست بپرسی ز خداجویی ما ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
عشق رخت براه حقیقت سمند ما
خاک درت دوای دل دردمند ما ...
... برق براق نیستی و رفرف فناست
در راه فقر دوست کبود و کرند ما
ای خواجه تا بچونی و در چند نیستی ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
... ما را ز خاک برد بخلوتسرای دوست
بی پر و پای نور دل راه بین ما
جز ما بزیر بار امانت نرفت کس ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
... چو شاهباز بساعد نشست سلطان را
ز راه عشق کسی جان نبرد خیر دهاد
خدای قافله سالار این بیابان را ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
... با دست بساط جم پیش نظر رهرو
کاندر گرو موریست در راه سلیمان ها
این زاهد نفسانی بی بهره ز انسانی ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
... کی فرو مانیم در زندان جاه و آرزو
عقل کاراگاه و عشق راهبر خواهیم داشت
دل کجا بندیم بر این علمهای بی اصول
ما بجز افسانه سودای دگر خواهیم داشت
بر فضای دوست در شیب و فراز راه عشق
صبر اگر کردیم بر دشمن ظفر خواهیم داشت ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
... جایی که نیست نیست گه انتظار نیست
از شش جهه گرفته سر راه سیر ما
ما را ز دست عشق تو پای فرار نیست ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
... حاجی طلبد کعبه و ما معتکف دل
این کوی حقیقت بود آن راه مجازست
این کعبه دل و جان عزیزست و بهر جاست ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
... خاک شو خاک که در کوی خرابات مغان
خاک راهست که بر فرق شهان افسر ازوست
عشق اکسیر مرادست که در بوته دل ...
... بر در میکده تا حلقه صفت بی سر و پای
نشوی راه بباطین نبری کاین در ازوست
جوی از خاک صفا گر طلبی آب بقا ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
... تا بر نشدم بر زبر دار حقیقت
از راه عدم برد بسر منزل هستی
ره گم نکند قافله سالار حقیقت ...
... قایل نتوان گشت بتکرار حقیقت
گو راه عدم گیر بخفاش که تابید
خورشید وجود از در و دیوار حقیقت ...