گنجور

 
۱۸۴۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

... بیا بیا که چنان بی تو زندگی تلخ ست

که موج دامن آب بقا نمی گیرد

نخورده پیچش و تابی به کام دل نرسی ...

کلیم
 
۱۸۴۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷

 

... آنشاخ گل که گردد برگرد سر بهارش

غلطد بر آن بناگوش از موج زلف دیگر

در آب عارض افتد چون عکس گوشوارش ...

کلیم
 
۱۸۴۳

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش

تیغ موج خون چو بینی پنجه قصاب باش

بخت بیداری نمی یابد تجرد پیشه را ...

کلیم
 
۱۸۴۴

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹

 

... من اگر بهتر شوم تب دار ماند بر سرم

تیغ موج من بخون جام من لب تشنه است

سنگ در دامن حباب آمد بچنگ ساغرم ...

کلیم
 
۱۸۴۵

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹

 

... مرغ یک اصلیم عیب ما بود عیب همه

از چه همچون موج دایم در پی یکدیگریم

خاک ما را ز پی سرگشتگی گل کرده اند ...

کلیم
 
۱۸۴۶

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴

 

... از شکسته کشتی ما تا گهی یاد آورد

رشته های موج بر انگشت طوفان بسته ایم

در حصار آهن ما غم نخواهد راه کرد ...

کلیم
 
۱۸۴۷

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

باده کو تا موج سان رقص از همه اعضا کنم

چون حباب از فرق دستار یقین را وا کنم ...

کلیم
 
۱۸۴۸

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹

 

... می کشد خار درین بادیه دامان از من

با من آمیزش او الفت موج است و کنار

روز و شب با من و پیوسته گریزان از من ...

کلیم
 
۱۸۴۹

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴

 

... درین دریای بی ساحل کلیم از من چه می آید

زکار افتاده اینجا بازوی موج از شنا کردن

کلیم
 
۱۸۵۰

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷

 

... گلیست چیدنش از یاد باغبان رفته

چگونه سیل بزنجیر موج بند شود

مگوی پند که ما را ز کف عنان رفته ...

کلیم
 
۱۸۵۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰

 

دلا ز صیقل محنت جلا نمی گیری

ز موج اشک پیاپی صفا نمی گیری

عنان سرکشی نفس را براه هوس ...

کلیم
 
۱۸۵۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲

 

... ای اخگر فسرده شوق شرر نداری

تنها روی چو مردان ناید زتو که چون موج

گر کاروان نباشد یک گام بر نداری ...

کلیم
 
۱۸۵۳

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

... کلیم این شیوه تردامنان است از تو کی زیبد

که همچون موج هر جانب به دنبال هوا گردی

کلیم
 
۱۸۵۴

کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیده دیگر در مدح شاه جهان صاحبقران ثانی

 

... بی نسیم خواهش سایل ببحر دست او

موج احسان همچو انگشت از پی یکدیگرست

تا ضعیفانرا حمایت کرده عدل شاملش ...

... بند اگر در بند کس دیدست در نیشکرست

در چمن هر سو که بینی جدولی را موج زن

تا بساید بند پای سرو را سوهانگرست ...

کلیم
 
۱۸۵۵

کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - و نیز در مدح ابوالمظفر شاه جهان

 

... هدف سازد کسی گر استخوان را

ز بس موج رطوبت اوج دارد

دماند خوشه کاه کهکشان را ...

کلیم
 
۱۸۵۶

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - شکایت از تب و لرز

 

... زانکه می سوزد درونم ز آتش جانسوز تب

آب چون بینم بسان موج گردم بیقرار

ملک تن از ترکتاز لرزه بر هم خورده است ...

کلیم
 
۱۸۵۷

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - هنگامی که در بیجابور مورد سوئظن قرار گرفته و به حبس افتاده است

 

... برای ضبط ما پر بسته مرغان

همه هم پشت همچون موج دریا

عجب دارم که با آن منع جاده ...

کلیم
 
۱۸۵۸

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شهنواز خان موقعی که ظاهرا تحت نظر قرار گرفته بوده است

 

... بدان مثابه ازین آمدن سبک شده ام

که همچو موج به پس می روم زجنبش باد

هزار کوه غمم سنگ راه شد تا کی ...

کلیم
 
۱۸۵۹

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - تاریخ اتمام بنائی در کشمیر

 

... راست طومار نقره افشانست

پنجه موج حوض گشته کبود

بهر سدری آب برهانست ...

کلیم
 
۱۸۶۰

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

... حرف تب و لرز او خطایی عجبست

کس موج محیط را نگوید لرز است

کی گرمی خورشید جهانتاب تب است

کلیم
 
 
۱
۹۱
۹۲
۹۳
۹۴
۹۵
۲۶۳