میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح نورنگ خان
... که بر نشانه مقصود تیر آه رسید
حدیث کوته و افسانه مختصر ز سفر
مه ستاره حشم خان جم سپاه رسید ...
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
چون عزم سفر رهی ازین در دارد
امید تکاوری ز داور دارد ...
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
اکنون که دلم به دست عشق است گرو
نی رای سفر مانده نه پای تک و دو
دیگر مکش انتظار من ای همره ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
آه تاکی ز سفر باز نیایی بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
... که آساید کسی در سایه سرو سرافرازت
من آن روز آستان بوسیدم و بار سفر بستم
که سر در خانه جان کرد عشق خانه پردازت ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
ای همنفسان بودن و آسودن ما چیست
یاران همه کردند سفر بودن ما چیست
بشتاب رفیقا که عزیزان همه رفتند ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
... جدا ز یار چه باشم درین دیار مقیم
چو یار کرد سفر زین دیار خواهم رفت
مرا به میکده ای محتسب رجوعی نیست ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
... بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی
کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
ندارد اشتیاق وصل شیرین کوهکن ورنه ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
... کم گشته بود سوز تو بازم زیاده شد
درد تو کم نشد ز سفر بلکه سد الم
از رنج راه دور و درازم زیاده شد ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
... از حال ما چنانکه درو کارگر شود
آن بی محل سفر کن ما را خبر کنید
منعش کنید از سفر و در میان منع
اغراق در صعوبت رنج سفر کنید
گر خود شنید جان ز من و مژده از شما ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸
... که کردم توبه وز میخانه رفتم
سفر کردم ز کوی آشنایی
ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
اگر با من رفیقی می روم آماده ره شو ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
... رفتی و ما را ز حسرت سوختی
بی وداع دوستان کردی سفر
از که این راه و روش آموختی ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در ستاش میرمیران
... کرده اند از برای عزت و قدر
این سفر کش در تو پایان است
چه گنه کرده اند کایشان را ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در ستایش میرمیران
... می شنیدم ولی که می گفتند
پیش از آن کیم اینطرف به سفر
کای شفاء القلوب دل خوش دار ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ دوست
... ماکجاییم و تماشاگه دیدار کجا
یاد آن یار سفرکرده محمل تابوت
کانچنان راند که نشنید کسش بانگ درا
رسم پیغام و خبر نیست مصیبت اینست
به دیاری که سفر کرد سفر کرده ما
به چه پیغام کنم خوش دل آزرده خویش
از که پرسم سخن یار سفر کرده خویش
یاد و سد یاد از آن عهد که در صحبت یار ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ شرفالدین علی
... آمد و گریه کنان بی تو به هر منزل ماند
ای سفر کرده کجا رفتی و احوال چه شد
نشد احوال تو معلوم بگو حال چه شد ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰
آهنگ سفر می کند آن ماه عذار
ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر ...
وحشی بافقی » ناظر و منظور » ناقهٔ خیال در وادی سخن راندن و لعبت نظم را در هودج اندیشه نشاندن در رفتن ناظر از اقلیم وصال و خیمه زدن در سرمنزل رنج و ملال
سفر سازنده این طرفه صحرا
به عزم کارسازی زد چنین پا ...
... دوایی بهر درد عشقبازی
بنه بهر سفر رو در بیابان
که درد عشق را اینست درمان ...
... گرت باید به فر سروری دست
سفر کن زانکه این فر در سفر هست
چو لعل از خاک کان گردد سفر ساز
دهد زینت به تاج هر سرافراز ...
... شود یکسان بخاک تیره آخر
بنه سر در سفر منشین به یک جا
گرت باید ز اسفل شد به اعلا
در نامی شود هر قطره باران
ز ابرش چون سفر باشد به عمان
به کار خویش حیران ماند ناظر ...
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن آن گل نودمیدهٔ چمن رعنایی و سرو تازه رسیدهٔ گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجهٔ چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی
... که شد بر روی گل آهوش در خواب
سفر سازنده شهر فسانه
زند بر رخش زینسان تازیانه ...