دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود
همه را دشمن جان است ، همان است که بود
ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی
کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود
شاهد عیش نهان بود پس پرده چرخ
همچنان در پس آن پرده نهان است که بود
هیچ بیمار در این دور به صحت نرسید
مهر بنگر که همانش خفقان است که بود
تیر بیداد فلک میگذرد از دل سنگ
پیر گردید و همان سخت کمان است که بود
گریهٔ ابر بهاری نگر ای غنچه مخند
که در این باغ همان باد خزان است که بود
تا به این مرتبه زین پیش نبود آه و فغان
این چه غوغاست نه آن آه و فغان است که بود
زین غمآباد مگر مولوی اعظم رفت
شرف الدین علی آن بی بدل عالم رفت
چند روزیست که آن قطب زمان پیدا نیست
افصح نادره گویان جهان پیدا نیست
مدتی هست که زیر گل و خاک است به خواب
غایت مدت این خواب گران پیدا نیست
چون روم بر اثرش وز که نشان پرسم آه
کانچنان رفت کز او هیچ نشان پیدا نیست
گر نهان گشته مپندار که گردیده فنا
چشمه آب بقا بود از آن پیدا نیست
دل چه کار آید و جان بهر چه باشد که مرا
مرهم ریش دل وراحت جان پیدا نیست
دور از آن گوهر نایاب ز بس گریه ، شدیم
غرق بحری که در آن بحر کران پیدا نیست
مرهم سینه آزرده دلان پنهان است
مردم دیده صاحب نظران پیدا نیست
آه بر چرخ رسانید در این روز سیاه
دود از مشعل خورشید برآرید ز آه
رفتی و داغ فراقت همه را بر دل ماند
پیش هر دل ز تو سد واقعهٔ مشکل ماند
آمدم گریه کنان سینه خراشیده ز درد
همچو لوحم به سر قبر تو پا در گل ماند
دولت وصل تو چون مدت گل رفت و مرا
خار غم حاصل از این دولت مستعجل ماند
روز محشر به تو گویم که چه با جانم کرد
از تو داغی که مرا بر دل بیحاصل ماند
محمل کیست که فریاد کنان بر بستند
که به حسرت همه را دیده بران محمل ماند
ساربان ناقه بر انگیخت ز پی بشتابید
وای بر آنکه در این بادیهٔ هایل ماند
بار بربسته وخلقی ز پیت بهر وداع
آمد و گریه کنان بی تو به هر منزل ماند
ای سفر کرده کجا رفتی و احوال چه شد
نشد احوال تو معلوم بگو حال چه شد
ساربان گریه کنان بود چو محمل میبرد
راه میکرد گل و ناقه در آن گل میبرد
محمل قبلهٔ ارباب سخن بسته سیاه
میشد و آه کنانش به قبایل میبرد
روی صحرا خبر از عرصهٔ محشر میداد
اندر آن لحظه که محمل ز مقابل میبرد
سنگ بر سینه زنان ، اشک فشان ، جامه دران
ناقه خویش مراحل به مراحل میبرد
هر قدم خاک از ین واقعه بر سر میریخت
محملش را ز اعالی به اسافل میبرد
در دلش بود که از دهر گرانی ببرد
بسکه بار غم از ین واقعه بر دل میبرد
بسکه آشفته در آن بادیه ره میپیمود
در عجب بود که چون راه به منزل میبرد
محمل آمد به در شهر مباشید خموش
سینهها را بخراشید و برآرید خروش
کاه پاشید به سر ، نالهٔ جانکاه کنید
خلق را آگه ازین ماتم ناگاه کنید
بدوانید به اطراف جهان پیک سرشک
همه را ز آفت این سیل غم، آگاه کنید
کوچهها را چو ره کاهکشان گردانید
مشعلی چند چو خورشید پر ازکاه کنید
تا به دامن همه چون شده گریبان بدرید
عالم از آتش دل بر علم آه کنید
خلق انبوه بریدند الفها بر سر
مشعل و شمع به این طایفه همراه کنید
آسمان مجمره افروخته میسازد عود
چشم بر مجمر افروختهٔ ماه کنید
در خور مرتبهٔ چرخ بلند است این کار
دست از پایه نعشش همه کوتاه کنید
نعش او را چو فلک قبله خود میخواند
چرخ بر دوش نهد وین شرف خود داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی غم و درد ناشی از فقدان یک شخصیت مهم، به ویژه مولوی شرف الدین علی، میپردازد. شاعر دوستان و دنیا را به عنوان دشمنان جان میبیند و به اثرات منفی زمانه اشاره میکند. او از درد و رنجی که فقدان این شخصیت در دلها برجا گذاشته صحبت میکند و به معضلات زندگی انسانها در این دنیا توجه میکند. در ادامه، وصف حالات گوناگون گریه و زاری مردم به خاطر رفتن او و تاثیر عمیق او بر زندگیاشان به تصویر کشیده شده است. شاعر از بیخبری و ناامیدی در جستجوی سرنوشت آن شخصیت سخن میگوید و از فراق او به شدت غمانگیز است. در نهایت، شاعر خواستار اعلام عمومی این سوگواری و توجه به فقدان او میشود.
هوش مصنوعی: دوستانی که به ظاهر خوب به نظر میرسند، ممکن است در واقع دشمنان حقیقی انسان باشند و این دشمنی شامل همه میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که از انسانهای زمانه، به دنبال محبت آسمانی هستی، بدان که این عشق جز دشمنی برای ارباب زمان نیست که همیشه وجود داشته است.
هوش مصنوعی: عیش و لذتها در پس پردههای زندگی نهان است و مانند پیشرفت زمان، همیشه چیزهایی پنهان وجود دارد که نمیتوان به راحتی آنها را دید.
هوش مصنوعی: هیچ بیماری در این زمان به شفا نرسید. به مهر و علاقه بنگر که خود همانند خفقان و ناتوانی است که همیشه وجود دارد.
هوش مصنوعی: آزمایشهای بیرحمانه و فشارهای زندگی، حتی دل سنگی را هم تحت تأثیر قرار میدهد و آن را دگرگون میکند؛ اما فطرت انسان همچنان سخت و مقاوم باقی میماند.
هوش مصنوعی: نگران نباش، ای غنچهی زیبا، که اگرچه باران بهاری میبارد و ابرها در حال گریه هستند، در واقع همان باد خزان هنوز در این باغ وجود دارد. این بدین معنی است که خوشحالیات ممکن است موقتی باشد و هنوز سرما و سختیهایی ممکن است در راه باشند.
هوش مصنوعی: به این سطح از درد و فریاد قبلاً چنین نمیرسیدم، این چه شور و هیجانی است، نه آن فریاد و شعلهای که قبلاً بود.
هوش مصنوعی: در این غم و اندوه، آیا غیر از مولوی بزرگ کسی دیگر در این دنیا باقی مانده است؟ شرفالدین علی، آن عالم بیبدیل، نیز رفت.
هوش مصنوعی: مدتی است که آن شخصیت برجسته و ممتاز که به عنوان قله زمان شناخته میشود، در دسترس نیست و دیگر افرادی که در گفتار و بیان مهارت دارند، در دنیا حضور ندارند.
هوش مصنوعی: مدتی است که او در خواب عمیقی در زیر خاک و گل به سر میبرد و مدت زیادی است که این خواب سنگین او به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال او میروم و از دیگران دربارهاش سوال میکنم، آه، چه دردناک است که او چنان رفته که هیچ نشانی از او پیدا نیست.
هوش مصنوعی: اگر چیزی پنهان شده، گمان نکن که نابود شده است؛ زیرا چشمه آب جاودانگی وجود دارد که از آن نمایان نیست.
هوش مصنوعی: دل چه فایدهای دارد و جان برای چه در نظر گرفته شده است، وقتی که برای من نه آرامشی برای جان وجود دارد و نه درمانی برای زخمهای قلبم پیدا میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر اشکها و غمها، از آن جواهر کمیاب دور شدیم و اکنون در دریایی غرق شدهایم که در آن هیچ امیدی به پیدا کردن کنار و ساحل وجود ندارد.
هوش مصنوعی: درد دلهای کسانی که آزرده خاطر هستند، به راحتی قابل مشاهده نیست و تنها افرادی که دانش و بصیرت دارند میتوانند آن را درک کنند.
هوش مصنوعی: در این روز تیره و تار، آسمان به ناله و فریاد درآمده و بر اثر این نالهها، دود از شعلههای خورشید به هوا بلند شده است.
هوش مصنوعی: تو رفتی و غم فراق تو بر دل همه افراد باقی ماند. در کنار هر کسی، یاد تو به عنوان یک واقعهی دشوار باقی است.
هوش مصنوعی: به سینهای خراشیده و اشکریز به سر مزار تو آمدم، اما پاهایم در خاک ماند و نتوانستم جلو بروم.
هوش مصنوعی: خوشبختی و وصال تو مانند دورهٔ شکوفایی گل زودگذر است و حالا من تنها درد و غم ناشی از این خوشبختی زودگذری را با خود دارم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت به تو میگویم که با روح من چه کردی، چون زخم و حسرتی که از تو در دلم مانده، هیچ نتیجهای نداشت و بیفایده است.
هوش مصنوعی: کیست که اینچنین فریاد میزند و بر مرکب سوار شده است، در حالی که همگان به حسرت او را نظاره میکنند و خود بر روی زمین ماندهاند؟
هوش مصنوعی: ساربان شتر را به راه انداخت و از گروه خواست تا سریعتر حرکت کنند. وای بر کسی که در این بیابان خطرناک و دشوار باقی مانده است.
هوش مصنوعی: بارها بسته شده و گروهی از مردم برای وداع با تو آمدهاند. آنها با اشک و گریه به هر جایی که میروند، بدون تو میمانند.
هوش مصنوعی: ای مسافر دور شده! کجا رفتی و حال و روزت چه شد؟ نشد که خبری از احوال تو بگوییم، پس حالا چه خبر است؟
هوش مصنوعی: ساربان با اندوه و اشک در حال حمل محمولهای بود و در مسیر حرکتش، گلها و شترها را زیر بار خود میبرد.
هوش مصنوعی: در هنگام حرکت محملی که به سمت قبله قرار دارد، مردم با اندوه و آه به سوی قبایل خود میروند و با این حال، محمل به رنگ تیرهای در میآید.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که بار و بندیل را از مقابل میبردند، در دشت خبری از روز قیامت به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: زن با دلی غمگین و اشکهای جاری، در حالتی ناامید و غمزده، با شتاب و شدت در حال ادامه راهش است و همراه با خود بار و زین ناقهاش را به مرور زمان میبرد.
هوش مصنوعی: با هر قدمی که بر زمین گذاشته میشد، خاک این واقعه را بر سر میریخت و بارش را از مراحل بالاتر به سمت مراحل پایینتر میکشید.
هوش مصنوعی: او در دلش آرزو داشت که از مشکلات زندگی رهایی یابد، زیرا تحمل بار سنگین غم این واقعه برایش سخت شده بود.
هوش مصنوعی: در آن بیابان کهن، آنقدر در جستجوی راه و مسیر بود که حیرتزده شده بود که چگونه میتواند به مقصد و خانهاش برسد.
هوش مصنوعی: درست در زمانی که کاروان وارد شهر شد، عاقلانه نیست که ساکت بنشینید؛ بلکه باید احساسات درونی خود را به نمایش بگذارید و فریاد کنید.
هوش مصنوعی: به سر مردم کاه میپاشند و آنها را به شدت ناله و زاری میکنند، تا همه از این غم ناگهانی باخبر شوند.
هوش مصنوعی: به سرعت به دور و بر جهان بگردید و با اشکهای خود، همه را از این مصیبت و سیل غم آگاه کنید.
هوش مصنوعی: کوچهها را مانند کاه به پرتو مشعلی چندین روشن کنید، مانند خورشید که پر از کاه است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که همه در خواب و غفلتاند و لباسهایشان را پاره میکنند، دنیا به خاطر آتش دلها و اندوهها بر علم و دانش، ناله و آه میکند.
هوش مصنوعی: مردم زیادی از دور هم جمع شدهاند و به احترام این گروه، الفها را بر سر مشعل و شمعها قرار دهید.
هوش مصنوعی: آسمان مانند تنوری شعلهور میشود. نگاهتان را به دودی که از چشمهایتان بلند میشود، به دودی که از روشنایی ماه برمیخیزد، معطوف کنید.
هوش مصنوعی: این کار به اندازهٔ مرتبهٔ بلند و عظمت آسمانهاست. پس دست از این کار بکشید، زیرا نهایتاً نتیجهای نخواهید گرفت.
هوش مصنوعی: بدن او را مانند ستارهها، آسمان به سمت خود میکشاند و گیتی به دوش او مینهد و این را افتخاری برای خود میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.