به زیرِ لب حدیثِ تلخ کـآن بیدادگر دارد
بود زهری که بهرِ کشتنِ ما در شکر دارد
بلای هجر و دردِ اشتیاقِ پیرِ کنعانی
کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
ندارد اشتیاقِ وصلِ شیرین کوهکن ورنه
به ضربِ تیشه صد چون بیستون از پیش بردارد
عتابآلوده آمد باده در سر دست بر خنجر
کدامین بیگنه را میکشد دیگر چه سر دارد
کسی دارد خبر از اشک و آهِ گرمِ من وحشی
که آتش در دل و داغِ ندامت بر جگر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان درد و اندوهی عمیق میپردازد که ناشی از جدایی و فراق است. شاعر به تلخی بیدادگری اشاره میکند که همچون زهر در زندگی او سایه افکنده و رنج هجر و اشتیاقی عمیق را توصیف میکند. او به شخصیت یوسف اشاره میکند که در سفر است و حالتی از انتظار و longing را دارد. علاوه بر این، شاعر به بیگناهی و نداشتن دلیل برای رنجهایش میپردازد و از احساسات عمیق و درونی خود، مانند اشک و آه، سخن میگوید که همچون آتش در دلش میسوزد. در کل، شعر تصویری غمگین و پر از احساسات عمیق انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در دل خود سخنهای تلخی از آن ستمگر دارد، مانند زهر که برای کشتن ما در شیرینی پنهان شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که از محبوب خود دور افتاده و در تنهایی به سر میبرد، تنها کسی میتواند این درد و رنج را درک کند که مانند یوسف عزیز، در مسیری پر از سختی و دوری قرار دارد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هیچ تمایلی به وصال شیرین و دلپذیر کوهکن وجود ندارد، اگر چنین اشتیاقی وجود داشت، میتوانست با ضربههای تیشه به راحتی صدها مانند بیستون را از جای خود بیرون آورد.
هوش مصنوعی: نوشیدنی با حالت خشم و غضب به دست آمده و در حالتی خطرناک مانند چاقو، چه کسی را که بیگناه است به کشتن میتواند برساند؟ این چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: کسی از درد و نالههای سوزان من باخبر نیست؛ من که در درونم شعلهای از آتش دارم و حسرتی عمیق بر دل دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.