گنجور

 
۱۸۲۱

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

... چو جز حق نیست برخوردار که بود

چو در دریای قدرت قطره تو

چو با خورشید حضرت ذره تو ...

... ولی خورشید در ایوان بماندست

درین دریا هزاران قطره پنهانست

ولی گوهر درون قعر پنهانست ...

... بآخر با سرآمد عجز و حیرت

زهی دریای پر در الهی

که ننشیند برو گرد تباهی ...

عطار
 
۱۸۲۲

عطار » اسرارنامه » بخش هشتم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

... ز یک یک ذره می شو تا به خورشید

دو عالم غرق این دریای نور است

ولیکن نقش عالم ها غرورست ...

... کلید و در از آن پیدا نماند

که هرگز نقش بر دریا نماند

کسی کو نقش بی نقشی پذیرفت ...

عطار
 
۱۸۲۳

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

... ولی در حلم خود بی علم مانده

درین دریای مغرق غوطه باید

نه دام و زرق و دلق و فوطه باید

چو خس بر روی دریا در طوافی

چو غواصی ندانی چند لافی ...

عطار
 
۱۸۲۴

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقاله العاشر

 

یکی دریای بی پایان نهادند

وزان دریا رهی با جان گشادند

یکی بر روی آن دریا برون شد

گهی مؤمن گهی ترسا برون شد

درین دریا که بی قعر و کنارست

عجایب در عجایب بی شمارست

زهی دریای بی پایان اسرار

که نه سر دارد و نه بن پدیدار

گر آن دریا نه زیر پرده بودی

بکلی کردها ناکرده بودی ...

... یقین داری مرنج از هر گمانی

چو دریا در تغیر باش دایم

چو مردان در تفکر باش دایم ...

عطار
 
۱۸۲۵

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

شنود آن روستایی این سخن راست

که عنبر فضله گاو ان دریا ست

گوی پر آب اندر ده فرو کرد ...

عطار
 
۱۸۲۶

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

... به تو ندهد که گوید نوبت ماست

ازین دریا که گویای خموش است

بتان را چشم پر در همچو گوش است ...

عطار
 
۱۸۲۷

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

... وگرنه شبنم تاریک روشن

درین دریا بود چون شیر و روغن

یکی کاو شیر او در آب شد خوش ...

عطار
 
۱۸۲۸

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

... بدو گفتند ای خورشید انور

چه چیزست اندرین دریا عجب تر

عجب تر گفت نزدیک من آن است

که در دریا ز خود کس را نشان است

کجا تو زین عجب تر راز یابی

که یک شبنم ز دریا بازیابی

درین حضرت سه قطره ست و دو پندار ...

... دوم پندار نیکو را بهشت است

سوم قطره ست در دریای اسرار

که آنجا نیست جان و جسم بیدار ...

عطار
 
۱۸۲۹

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

... چه انجم چه فلک چه مهر و چه ماه

چه دریا چه زمین چه کوه و چه کاه

چه لوح و چه قلم چه عرش و کرسی ...

... چه اندر هر دو عالم ذره ذره

چه اندر هفت دریا قطره قطره

همه بنمایدت روشن چو خورشید ...

عطار
 
۱۸۳۰

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

... نگردد از پی مشتی رگ و پوست

چنین دریا به ما عاجز نگردد

ز بهر شبنمی هرگز نگردد ...

... زمین در جنب این نه سقف مینا

چو خشخاشی بود بر روی دریا

ببین تا تو ازین خشخاش چندی ...

عطار
 
۱۸۳۱

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

مگر می کرد درویشی نگاهی

درین دریای پر در الهی

کواکب دید چون در شب افروز ...

... چرا گردند در نه حقه چندین

درین دریا چرا غواص گشتند

سماعی نیست چون رقاص گشتند ...

... جوی ناسخته هرگز آن ترازو

به دریا درفکنده دلو ی از چنگ

برآورده ازو ماهی و خرچنگ ...

عطار
 
۱۸۳۲

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

 

... کسی داند شدن در قرب آن اوج

که فقر او چو دریا می زند موج

فقیر آن است اندر عالم پیر ...

عطار
 
۱۸۳۳

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۱ - الحکایه و التمثیل

 

چنین گفته ست آن دریای پر نور

که خاک او به خرقان ست مستور ...

... که نبود مرد این اسرار هر مرد

نیابی در دریای معانی

وگر یابی هم آنجا غرقه مانی ...

... کسی کاو در این اسرار بشناخت

همان در را بدین دریا درانداخت

درین دریا گهر های معانی

که می داند بگو تا تو بدانی

به پنجه سال چون شد سوزنی راست

کنون آن سوزن اندر قعر دریا ست

بسی سکان درین دریا باستاد

چو آب از سر بشد در قعر افتاد ...

عطار
 
۱۸۳۴

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۲ - الحکایه والتمثیل

 

... بریخت آخر که بادش بود در دست

چو دریا هرک زینجا قطره برد

ز رنج تشنگی هم خشک لب مرد ...

عطار
 
۱۸۳۵

عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۱ - المقاله الثالث عشر

 

... به عمری در پی این کار بودم

درین دریا بسی کشتی براندم

به آخر رخت در دریا فشاندم

درین اندیشه بودم سالها من ...

عطار
 
۱۸۳۶

عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

... چه وادیست این که هرگامیست پرچاه

چه دریاست این که ما رانیست بر راه

درین دریا نه تن نه جان پدیدست

نه سر پیدا و نه پایان پدیدست

گر افریدون و گر افراسیابی

درین دریا تو هم یک قطره آبی

اگر بادی ز خرمن برد کاهی ...

... چو دهقانان دین را نیز مرگیست

درین دریا چه جای کاه برگیست

به استغنا نگر گر می ندانی ...

عطار
 
۱۸۳۷

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر

 

... نبینی هیچ مغز آنجا چرایی

شوی صد بار در دریا نگوسار

نیابی در و ریگ آری به خروار ...

عطار
 
۱۸۳۸

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

... نترسی از طلسمات زمانه

چه گر دریا همی بینی تو خاموش

ولی می ترس کاید زود در جوش

عطار
 
۱۸۳۹

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

عزیزی بر لب دریا باستاد

نظر از هر سوی دریا فرستاد

یکی دریا همی دید آرمیده

یکی فطرت بحدش نارسیده

بدریا گفت ای بس بی نهایت

ز آرام تو می ترسم بغایت ...

عطار
 
۱۸۴۰

عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

... چو کاهی گردی از بس مستمندی

نه دریا و گردریای آبی

بپالایی و بپذیری خرابی ...

عطار
 
 
۱
۹۰
۹۱
۹۲
۹۳
۹۴
۳۷۳