سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود
... مبادا کزین کار کیفر بریم
چه گویید و این را چگونست راه
چه سازم بدین پهلوان سپاه ...
... که بفسرد خواهد رگ و جان و پی
زمستان و سرما بدین راه دیو
نیارد گذر کرد و نه مرد نیو
مر او را گذر سوی کژدر بود
گذشتن بدان راه خوش تر بود
در این راه اریدون که فرمان دهی
تو شاهی و ما جمله نزدت رهی ...
... به افسون و برهان دانشوران
بگوییم تا هفت منزل به راه
بسازند پتیاره پیش سپاه ...
... که از ابر مرغ اندر آرد به خاک
بیایند در راه آن شیرمرد
به رزم از زمانه برآرند گرد ...
... بیندیش و حق ناشناسی مکن
بدان راه رو کو نماید تو را
کزو آرزوها برآید تو را ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز
... همی کرد کار فرامرز یاد
نخستین ز راه نژاد و گهر
سخن گفت از آن پهلو نامور ...
... چو از باد شب پشت خور خم گرفت
رخ هور چادر فراهم گرفت
برآمد یکی دیو گرد از جهان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۲ - پاسخ نامه فرطور توش به فرامرز رستم
... کنون آرزو دارم ای پهلوان
که پیچی بدین راه ما را عنان
ابا پهلوانان ایران همه ...
... به جادوگری و به نیرنگ و پوی
همه راه آن پهلو نامجوی
پر از دیو کردند و پر گرگ و شیر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۳ - داستان هفت خوان و کشته شدن جادویان به دست فرامرز و گزارش آن
... که پر برف باشد همان کوه و دشت
سوی راه کژدر بباید شدن
بدین راه ایمن نباید بدن
ولی در ره کژدر ای سرفراز ...
... تو ای شیر جنگی سیه دیو تند
بدان راه رفتن مشو هیچ کند
در این راه اکنون مرا رهنمای
همی باش باهوش و پاکیزه رای ...
... همی رفت برسان آذرگشسب
همه راه نخجیر با یوز و باز
همی رفت با رامش و بزم ساز ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۴ - خوان اول کشتن فرامرز،شیران را
... دل و دیده دشمنت باد کور
چو فردا به راه اندر آریم سر
دو گرگ ژیان زین ره آید گذر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۵ - خوان دوم کشته شدن گرگان به دست فرامرز
... سپاه از پس او به پیش اندرون
سیه دیو در راه بد رهنمون
بدان گه که خور سوی مغرب دوید ...
... همی رفت پیش اندرون نامدار
ابا او سیه دیو همراه بود
که او را بدان راه آگاه بود
بپرسید از او پهلوان دلیر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۶ - خوان سوم کشتن فرامرز،غول را
... همان کام و نام و دل افروزیش
یکایک سپاه اندر آمد ز راه
نگه کرد هرکس در آن رزمگاه ...
... بدو گفت کای پهلوان سپاه
ازیدر که ماییم سه روزه راه
گذر کرد باید به ریگ روان ...
... گذشتن نیارد بدین دشت کس
نیابی بدین راه یک قطره آب
از او بهره و هر یک بهری سراب ...
... یکی هم به چاه افتد از ناگهان
ابا آن که کس را بدین راه نیست
خردمند از این دانش آگاه نیست ...
... چرا از پی جان کنی داوری
به نادانی از راه حق بگذری
چو ایرانیان آن دل و رای او ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۷ - خوان چهارم و پنجم و ششم در رفتن فرامرز از سرما و گرما و کشتن کرگدن و رسیدن به خوان هفتم
... به یزدان بنالید هرکس به درد
از آن راه تاریک پربار و گرد
بدین گونه ببرید سه روزه راه
میان دو کوه اندر آمد سپاه ...
... یکی بر لب خشک نم بر زدند
ز رنج و غم راه دور و دراز
برآسود آن لشکر رزم ساز ...
... وز آنجا برفتند مانند دود
سه روز و سه شب بود در راه برف
برفتند از آن راه برف شگرف
چهارم چو آمد میان دو کوه ...
... همی رفت پیش اندرون پهلوان
سیه دیو همراه او با ردان
دگر باره آن پهلوان بزرگ
بپرسید از نره دیو سترگ
که دیگر شگفتی چه بینم به راه
یکایک بگو ای گو نیک خواه ...
... ابر بازوی نامور نره شیر
سپه نیز آمد ز راه دراز
ببردند یک یک بر او نماز ...
... بگسترد زرآب بر لاجورد
برآراست راه آن یل پهلوان
سر نامداران روشن روان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۹ - پذیره شدن فرطورتوش،فرامرز را
... که گرد سرافراز با رای و هوش
گذر کرده از راه کژدر بر اسب
ابا پیل و لشکر چو آذرگشسب ...
... دلاور چو با فر یزدان بود
گذشتن بدین راه آسان بود
به مردی اگر کوه آهن بدی ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۰ - رفتن فرامرز با لشکر،همراه فرطورتوش در میدان و گوی زدن فرامرز و ایرانیان وشرح آن
... بدان پر خرد مرد با رای و هوش
که نزدیکی شهر یک روزه راه
یکی مرغزار است و نخجیرگاه ...
... سوی دشت نخجیر کردند روی
همه راه شادن و نخجیرجوی
جهاندار فرطورتوش گزین ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۱ - دامادی فرامرز رستم با دختر شاه پریان
... سر سالش آمد به دل آرزوی
که با لشکر آرد سوی راه روی
به دیدار باب آمدش رای سخت ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۲ - دستوری طلبیدن فرامرز از فرطورتوش به جهت رفتن
... بر دادگر خسرو تاجور
بدو گفت کای شاه با داد و راه
بسی وقت باشد زسال و زماه ...
... برفتند هرکس زخورد وبزرگ
به همراه آن شیرمرد سترگ
خروشان بپیمود فرسنگ بیست ...
... جوان سرافراز با رای وهوش
گرازان به راه اندر آورد سر
چو شیر ژیان در پی گورنر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۳ - طلب کردن کیخسرو،فرامرز را
... گذار فرامرز گردن فراز
درآن بیکران راه دور ودراز
به ده روز از آن چشمه بد دورتر ...
... بدین گونه تا نزد قنوج شاه
بپیمود گردان شب و روز راه
پس آنگه به گرز سپ فرمود شیر ...
... جدا مانده از پیش تخت مهی
به رنج آمد از راه دور ودراز
به قنوج یک هفته مانده فراز ...
... یکی ماه با رامش و بزم وسور
برآسود و بی غم شد از راه دور
سرمه برآراست و آمد به در ...
... دل زال گفتی به بر برتپید
نبیره پذیره بیامد به راه
ز زابلستان با فراوان سپاه ...
... زپتیاره و دیو واز جادویان
زهر چیزکامد به راه اندرش
زگفتار وکردار از لشکرش ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۴ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو
... به پیش اندرون پیلتن با سپاه
پذیره برفتند سه روزه به راه
چودیدار شد با پدرشیرمرد
درفش پدر دید از تیره گرد
پیاده شد ونیم فرسنگ راه
بپیمود با لشکر نیک خواه
چوآمد بر پیلتن با سپاه
ستودش پدروار و بردش زراه
تهمتن چو روی فرامرز دید ...
... زسنجاب و از قاقم و از سمور
بدین گونه آورده از راه دور
بیاورد چندان که شاه جهان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۷ - نامه نوشتن زال به فرامرز از کار بهمن و جنگ کردن
... زمینشصت فرسنگ پرلشکر است
نه راه گریز ونه روی رها
بماندم چنین در دل اژدها ...
... درآن جایگهزال غمگین برفت
غریوانراه پرستش گرفت
خروشان وگریان شب دیرباز ...
... هر آن کو کند پیشهفرمان دیو
شود گمره از راه کیهان خدیو
ندارد بجز بادچیزی به دست ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۸ - رسیدن نامه زال به فرامرز و احوال پرسیدن از فرستاده از جنگ بهمن
... به کردار مور وملخآن سپاه
گرفتند بر سیستانجمله راه
تو پند نیایت شنو ای پسر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۰ - آمدن فرامرز و شبیخون زدن بر لشکر بهمن
... بگفت آن دل و دیده دودمان
شما زود این شهر گیرید راه
که از کو فرود آمد اینک سپاه ...
... تخواره ابا ده هزار از سپاه
فرستاد با شهریان سوی راه
شهنشاه فرمود رهام را ...
... برآرید از مردم شهرگرد
برفتند تازان سوی راه شهر
نبدشان به جز در دو دیده دو بهر ...
... کمین برگشادند یکسرسپاه
برایشان زهر گوشه بستند راه
زبهر گلو جان بدادند پاک ...
... کس از گرز و شمشیر کین جان نبرد
به راه اندرون پشت او گشت خورد
سپاه از کجا راه بگرفته بود
بروبادخود از سرش در ربود ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید
... وزین شهر کنده به هامون شویم
یکی راه دانم به زیر زمین
نداند کسی جز جهان آفرین ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه
... نشسته زگردون گردان دژم
یکی گفت کز راه باریک من
بتر نیست از دردنزدیک من ...
... به یزدان که امید مردم وراست
به پیغمبر دین ابر راه راست
که من زال را خون نریزم زتن ...
... به جز بر بدی سویمان ننگرد
خرد راه دیده بدوزد بروی
همان آتش کین برافروزد اوی ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۵ - آمدن بهمن با لشکر به کابل از پی فرامرز به جنگ
... بگو هر چه خواهی بکن با سپاه
ببخشای ورنه فروبند راه
سپه را پسندیده آمد سخن ...
... اگر کینه کش بهمنت ای شگفت
یکی راه میدانش باید گرفت
بدیشان همی گفت لشکر همه ...
... فرامرز را خوار دادی همی
به دست سبک بر گراهی همی
فراوانش دیدی به هنگام کین ...