سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۴ - رفتن فرامرز به خاور زمین و کشتن مرغ را
چو چندی ببود اندر آن جایگاه
روان کرد بر راه دریا سپاه
به کشتی روان شد یل نامور ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۵ - کشتن فرامرز،اژدها را
... یکی کوه غلطان ز کوه سیاه
دمش بر سرکوه و سر سوی راه
درازی او بود یک قد میل ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را
... سوی قیروان رفت از آن جایگاه
بپیمود بر خشک شش ماه راه
چوآمد بدان مرز و کشور فرود ...
... پذیره شدند و کمر بر میان
ببستند بر رسم و راه کیان
برفتند تا زان دو هفته به راه
بر پهلوان گرد لشکر پناه ...
... چو با پهلوان گشت دیدار شاه
فرودآمد و پیش بسپرد راه
سپهبد فرودآمد از بارگی ...
... که گر نامور گرد پرخاشخر
از ایدر بتازد سه روزه به راه
یکی کوه بیند بلند و سیاه ...
... هر آن کس که بخشایش آرد رواست
وز آن روی دیگر به سه روزه راه
یکی بیشه همچون یکی جشنگاه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۸ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را
... چه سازیم و تدبیر این کار چیست
ابا این جوان راه گفتار چیست
مبادا کزین جنگ بی جان شود ...
... کسی کو کند رای آوردگاه
نباید سوی بازگشتن به راه
سرانجام ایرانیان هم زبان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را
... روان را مدارید از غم دژم
ستایش کنان برگرفتند راه
چو آمد به دیدار شاه و سپاه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز
... بدان مرز باید شدن چند گاه
ببندیم بر شیر و بر گرگ راه
کنم آن بر و بوم از ایشان تهی ...
... همه کارشان بزم و نخجیر بود
بدین سان بپیمود سه روز راه
به بیشه چو تنگ اندرآمد سپاه ...
... سوی لشکر خویشتن رای کرد
دو چشم همه نامداران به راه
که کی بازگردد یل رزمخواه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۳ - برداشتن فرامرز،گنج گرشاسب را
... بدان تا ببیند که در ژرف چاه
چه چیز است وآن را چگونست راه
چو مرد اندر آن جایگه پانهاد ...
... بدید آن همه بند و نیرنگ چاه
شکستند و روشن بدیدند راه
در آن جایگه شد یل پهلوان ...
... دو منزل شه قیروان و سران
برفتند همراه آن پهلوان
بکردند بدرود با یکدگر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ
... تو چون اوفتادی بدین جایگاه
کجا یافتی اندرین مرز راه
همه سرگذشتت بگو پیش من ...
... وز آن جای بر خشک رفتم بسی
بر آن راه یارم نبودی کسی
زمینی پر از سختی و رنج و آز
پر از هول و بی آب و راه دراز
به دریای مغرب شدم بی درنگ ...
... وز آنجا به کشتی نشستم دگر
به جان راه جوی و به دل چاره گر
چو چندی برفتیم بر روی آب
سر بختمان اندرآمد به خواب
به راهی برون رفت کشتی که کس
نبود اندر آن راه فریادرس
ز ناگاه کشتی ز باد بلا ...
... از آن خاک برخاستم همچو باد
ستایش کنان راه بر ساختم
دل از رنج رفته بپرداختم ...
... پریشان و سر گشته و دل فکار
نه راه و نه یار و نه کس رهنمون
دلم پر ز درد و جگر پر ز خون ...
... چنین کارها زو برآید مگر
که او است گمراه را راهبر
شما را بر مرغ باید شدن ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش
... بدین مر تو را فال باید زدن
به جایی که آنجا ندانی تو راه
به ناچار باید شد آن جایگاه ...
... که آن سوی پیچاند از باد سر
به کام تو آن راه بنمایدت
ز دل زنگ اندیشه بزدایدت ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۸ - دیدن فرامرز،دخمه هوشنگ شاه
... درو آدمی چون یکی رهگذر
نه فرزند همراه باشد نه خویش
ز گیتی نبیند کسی نزد خویش ...
... شود اژدهای دمان بی گمان
مده راه غماز نزدیک خویش
دروغست یکسر که آرد به پیش ...
... تو می نوش این پند اگر بخردی
بدین پرده بر راه گفتار نیست
تو را با بد و نیک او کار نیست ...
... برین گونه بر خشک نه ماه برفت
همه راه شادی و نخجیرگاه
ازو شادمان گشته یکسر سپاه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۹ - رسیدن فرامرز به ملک باختر
... مبادا شکستی بدین پیشگاه
رسد از بداندیش گم کرده راه
چو بشنید فرغان از ایشان سخن ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۰ - رزم فرامرز با شاه باختر و با شاه فرغان
... سیه شد جهان پیش چشمش به رنگ
ندید هیچ راه فسون و درنگ
زمین از سپه شد به مانند خون ...
... بگفتند با پهلو نامدار
که از راه بیداد شد رزمجوی
وگرنه کس این بد نکرد آرزوی ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۱ - رفتن فرامرز به شهر فرغان و کشتن فرغان خود را به دست خود و آمدن فرامرز به شهر فرغان به مهمانی بزرگان آن شهر
... پشیمان شد از کرده خویشتن
نهفته بیامد ز راه انجمن
نهانی به خانه درون رفت خوار ...
... از آن پس برآراست آن شیرمرد
برآورد از لشکر از راه گرد
عنان کرد پیچان به راه درنگ
رسیدند نزد که قاف تنگ ...
... از آن نامداران ایران سپاه
بر اسبان تازی و پوینده راه
که هنگام رفتار پران عقاب ...
... همان مردم دیو دانندشان
بگفت این و بگرفت راه دراز
بیامد به نزدیک دریا فراز ...
... بخورد و بخفت و برآمد فراز
به دل خرم از رنج راه دراز
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان
... سوی مرز چین روی بنهاد تفت
شب و روز ناسوده در راه رفت
یکی کوه بد اندر آن راه سخت
کلان کوه خواندی ورا نیکبخت ...
... شب آمد بیاسود در رزمگاه
طلایه فرستاد هر سو به راه
چو شد روز روشن سپه برنشاند ...
... همی گفت ای داور داوران
مرا راه ده سوی بدگوهران
نیایش بسی کرد و شد باز جای ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۳ - دیدن فرامرز،پدر خود را به خواب
... برو تا ببینی که پرودرگار
چگونه نماید تو را راه دژ
شود کشته بر دست تو شاه دژ ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۴ - کشتن فرامرز، سر جادوان را
... از آن پس برفتند نزدیک دژ
پر از خون و پر کشته بد راه دژ
به درگاه دژ آتش اندر زدند ...
... سوی مرز چین اندر آورد روی
همی رفت خرم دل و راه جوی
چو شش مه برفتند پویان به راه
ز بسیار رفتن دژم شد سپاه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۵ - گم شدن فرامرز از لشکر
... برین سهمگین جای بی دستگاه
چنین خسته و زار و گم کرده راه
نه مردی به کار است و نه گرز و تیغ
نه راه امید و نه روی گریغ
به مردی به دام بلا آمدیم ...
... نیازم تو دانی نگویم به کس
تویی راه گم کرده را رهنمای
تویی داور پاک و برتر خدای ...
... خداوند بخشنده کامکار
که آن بندگان را از آن سخت راه
ببخشید و آمد همی نیک خواه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۶ - عاشق شدن فرامرز بر دختر شاه پریان
... سپهبد سوی چشمه آمد پگاه
بدان تا بشوید هم ا زگرد راه
یکی ماه رخ دید چون ارغوان ...
... سه روز و سه شب تا به هنگام خویش
جدا مانده ایم از سر راه خویش
سپه نیست آگه ز گفتار ما ...
... ز تو شاد گردند پیر و جوان
از آن پس بر آن راه رو کت هواست
چو بر ما و لشکرت فرمان رواست ...
... نشست از بر زین و تیغی به دست
سوی لشکر خویش جستند راه
سراسیمه جویان دل از غم تباه ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۸ - آوردن سیه دیو،گنج را به نزد فرامرز
... سوی لشکر خویشتن کرد روی
سیه دیو پیش اندرون راه جوی
چو خور از بر باختر زد درفش ...
... ازیدر که ماییم تا پیش او
به یک ماه پویان رود راه جو
چو فرمان دهی با سواری هزار ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۹ - نامه نوشتن فرامرز به فرطورتوش
... ز دینار و از گنج و از خواسته
روان گشت دیو از بر راه دور
بتازید در راه یک ماهه بور
بیامد سیه دیو با تاب و توش ...
... به نزدیک شه یافته رای وکام
روان گشت و آمد پذیره به راه
خود و نامداران با دستگاه ...