چو بر تخت فیروزه رفت آفتاب
جهان شد چو دریای یاقوت آب
شب از بیم شمشیر خون در مصاف
بدرید شعر سیه تا به ناف
سپهبد سوی چشمه آمد پگاه
بدان تا بشوید هم ا زگرد راه
یکی ماه رخ دید چون ارغوان
نشسته به نزدیک آب روان
به بالا به سان یکی نارون
سیه زلف مشکین شکن بر شکن
به رخسار خوش تر ز باغ بهشت
تو گفتی ز جان دارد آن مه سرشت
دو ابرو به کردار چاچی کمان
ز غمزش بسی تیر بد در کمان
چو او تیر غمزه بینداختی
تن عاشق از دل بپرداختی
فرامرز یل چون پری را بدید
شگفتی ازو لب به دندان گزید
بدو گفت کای ماه با زیب و فر
چه جویی به تنها ازین چشمه در
سروشی تو ای ماه رخ یا پری
که دل ها چو جان ها همی پروری
چنین داد پاسخ کزین گفتگوی
ندانی کت آمد به دل آرزوی
منم دختر شاه فرطورتوش
جهان دار و با فر و با رای و هوش
کجا بر پری سر به سر پادشاست
ز برج بره تا به ماهی وراست
بگفت این و در چشمه شد ناپدید
دل پهلوان از غمش بر تپید
دلش پر شد از مهر آن ماهروی
پراندیشه گشت و به دل چاره جوی
ز چشمه روان گشت با درد جفت
پر از غم بیامد به یاران بگفت
که ای نامداران روشن روان
پری برد از من دل و هوش و جان
ز مردی مرا سوی بازی فکند
به بازی به دام غمم کرد بند
ز مهر آتشی زد به جان اندرم
که گر بگذرم زین سخن نگذرم
بکوشم بپویم به گرد جان
مگر آشکارا شود این نهان
که این آرزوها به دست آورم
و گر سر به خواری به شست آورم
نه اندیشه از دیو و از اژدها
نه از تیر و شمشیر و گرز و بلا
گوان چون شنیدند گفتار او
بپژمرد دلشان به آزار او
ندانست کس نام فرطورتوش
دل هر کس از غم پر آورد توش
به پاسخ چنین گفت هرکس بدوی
که ای نامور گرد پرخاشجوی
سه روز و سه شب تا به هنگام خویش
جدا مانده ایم از سر راه خویش
سپه نیست آگه ز گفتار ما
وزین تیره گون روز بازار ما
ز نادیدن پهلوان بی گمان
پر از درد باشند تیره روان
کنون سوی لشکر بباید شدن
نباید درین کار دم بر زدن
چو لشکر ببینی به روشن روان
ز تو شاد گردند پیر و جوان
از آن پس بر آن راه رو کت هواست
چو بر ما و لشکرت فرمان رواست
چو بشنید گفتار مهتر پرست
نشست از بر زین و تیغی به دست
سوی لشکر خویش جستند راه
سراسیمه جویان دل از غم تباه
وز آن سو سپاه جهان پهلوان
شب و روز با درد و غم ناتوان
همه روز پوینده بر دشت و کوه
سپهدار جویان بدی با گروه
به هرچند جستند کم یافتند
سوی منزل و جایگه تاختند
به ناکام بایست آنجا بدن
نشایستشان بی سپهبد شدن
وز آن سو سپهبد به کوهی رسید
بد از بس بلندی سرش ناپدید
کشیدی ز تندی سر اندر سحاب
ندیده سرش طیر پران عقاب
شب اندر جهان چادر مشک فام
بگسترد بر روی زرین خیام
فرود آمد آن شیردل پیش کوه
ز مهر پری روی گشته ستوه
گهی مهر دلبر بدش غمگسار
گه از بهر لشکر بنالید زار
از آن کوه ناگه خروشی بخاست
برافروخت آتش ابر دست راست
همان آتش تیزدم برفروخت
تو گفتی در و دشت خواهد بسوخت
سپهبد نظاره بر آن کوه سر
بر آن آتش تیز انبوه بر
چنین گفت کان آتش تیزدم
کزویست بر چرخ گردون ستم
همانست کز دور بیننده دید
که ما را بدین سو ز لشکر کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصیتی به نام فرامرز، پس از مشاهده دختری زیبا کنار چشمه، دلبسته او میشود. این دختر از نسل شاهی به نام "فرطورتوش" است و به زیبایی و فر دیگران میبالد. فرامرز با دوستانش درباره عشق خود صحبت میکند و از غم ناشی از این عشق شکایت میکند. او از اینکه دلش را در بازی عشق باخته ناراحت است و تصمیم میگیرد برای برآوردهکردن آرزوهایش، به جستجو برود. در این بین، ناامیدی و غم بر پهلوانان حاکم میشود و آنها به سمت لشکر خود حرکت میکنند. در کوهستان، فرامرز با ناراحتی از عشقش، آتش بزرگی را میبیند که موجب نگرانیاش میشود. این آتش را نشانی از ظلم زمانه خود میداند و فکر میکند که وجودش تنها در پی این عشق و رسیدن به معشوقهاش است.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید بر سکو و تختی از فیروزه قرار میگیرد، جهانی سرشار از نور و روشنی میشود، بهگونهای که آب دریا مانند یاقوت سرخ میدرخشد.
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر ترس از شمشیر و جنگ، خون از بدن جاری شد و این دلیلی شد که直到 از ترس، شعر تاریک و غمانگیز تا ناحیه کمر پاره پاره شود.
هوش مصنوعی: سپهبد صبح زود به سمت چشمه رفت تا گرد و غبار راه را بشوید و پاک کند.
هوش مصنوعی: یک دختر با چهرهای زیبا و سرخگون مانند گل ارغوان، نزدیک رودخانه نشسته است.
هوش مصنوعی: به بالای سر، مانند یک درخت نارون با شاخههای پیچ در پیچ و زلفهای سیاه و مشکین.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلنشینی که از باغ بهشت نیز بسیار خوشتر است، تو میگویی که آن ماه در حقیقت از جان و هستیاش نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: دو ابرو مانند کمانی خمیدهاند و از غم و اندوه آن چنان تیرهایی پرتاب میشود که دلها را نشانه میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که او تیر غمزهاش را پرتاب کرد، دل عاشق از تنش جدا شد.
هوش مصنوعی: فرامرز، پهلوان شجاع، وقتی که پری را دید، به شدت شگفتزده شد و از تعجب لبش را به دندان گزید.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای ماه، با زیبایی و جمال خود، چرا به تنهایی از این چشمه آب میخواری؟
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا یا پری دلنواز، تو بهسته دلها را مانند جانها سیراب میکنی و زندگی میبخشی.
هوش مصنوعی: این پاسخ میدهد که از این گفتگو متوجه نشوی که چه چیزی به دل آرزو میآید.
هوش مصنوعی: من دختر شاه فرطورتوش هستم، جهانی را در دست دارم و دارای زیبایی، فکر و هوش هستم.
هوش مصنوعی: کجا میتوان کسی را یافت که بر روی آن پری (زیبارو) چون پادشاهی باشد، از جایی بلند (برج) تا زیر آب (ماهی)؟
هوش مصنوعی: او این سخن را گفت و سپس در چشمه ناپدید شد. دل آن پهلوان از شدت غم پر تپش شد.
هوش مصنوعی: دل او پر از عشق آن انسان زیبای دلربا شد و به فکر چارهای افتاد.
هوش مصنوعی: از چشمهٔ زنده، با درد و غم پر شده، آمد و به دوستانش گفت.
هوش مصنوعی: ای بزرگواران با روح روشنتان، پری جان من را گرفته و دل و هوش و جانم را از من برده است.
هوش مصنوعی: مردی مرا به دنیای بازی و سرگرمی کشاند و در این راه، به دام اندوه و غم من گرفتارم کرد.
هوش مصنوعی: احساس عشق و محبت به قدری در وجودم شعلهور شده که حتی اگر از این موضوع بگذرم، نمیتوانم از بیان آن خودداری کنم.
هوش مصنوعی: سعی میکنم به دور جانم پرواز کنم تا شاید این راز پنهان آشکار شود.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که این خواستههایم را محقق کنم، حتی اگر به بهایی سنگین و با ذلت همراه باشد.
هوش مصنوعی: نه فکر و اندیشه من از موجودات وحشتناک مثل دیو و اژدهاست و نه از جنگافزارهایی مانند تیر، شمشیر و گرز و بلایای دیگر.
هوش مصنوعی: وقتی گوان سخنان او را شنیدند، دلهایشان از آزار و ناراحتی به درد آمد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند نام تو چیست، اما دل هر کسی از غم تو پر شده است.
هوش مصنوعی: او به کسی که با ناز و پرخاشگری صحبت میکند، پاسخ میدهد و میگوید: ای انسان نامدار و معروف که به جنگ و جدال عادت داری، توجه کن.
هوش مصنوعی: ما سه روز و سه شب از مسیر اصلی خود فاصله گرفتهایم و در جستجوی مسیر درست هستیم.
هوش مصنوعی: هیچ کسی از سخنان ما و از این روزهای تیره و مشکلاتی که داریم، خبر ندارد.
هوش مصنوعی: کسانی که قهرمان را نمیبینند، بیتردید دلهایشان پر از درد و غم خواهد بود.
هوش مصنوعی: اکنون باید به سمت لشکر بروی و در این کار نباید حتی لحظهای درنگ کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که لشکری را ببینی که با روحی شاد و روشن در حرکتند، هم پیران و هم جوانان به خاطر این جشن و شادابی خوشحال میشوند.
هوش مصنوعی: پس از آن، اگر کسی در مسیر ما قدم بگذارد، همانطور که بر ما و سپاه تو حکم میرانید، بر او نیز حکمرانی میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که او صحبتهای رئیس را شنید، از روی زین پایین آمد و شمشیری به دست گرفت.
هوش مصنوعی: به سمت لشکر خود رهسپار شدند، در حالی که دلهایشان از غم و اندوه پر بود و به دنبال راهی برای رهایی بودند.
هوش مصنوعی: از آن طرف، سربازان بزرگ دنیا همیشه درگیر غم و درد هستند و هیچ آرامشی ندارند.
هوش مصنوعی: هر روز، جستجوگر با استقامت، بر دشتها و کوهها در پی یافتن چیزهای خوب و ارزشمند به همراه گروهی از دیگران است.
هوش مصنوعی: با وجود تلاشهای زیاد، آنها به مقصد و منزلگاه خود دست نیافتند و به سمت دیگر رفتند.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که در یک موقعیت نامناسب قرار گرفته و به او توصیه میشود که در آن مکان بماند، زیرا انتظار دستیابی به نتیجه یا موفقیتی را ندارد و بدون راهنما و سرپرست نمیتواند به موفقیت برسد.
هوش مصنوعی: سپهبد به کوهی رسید و به قدری بلند بود که پس از مدتی دیگر دیده نمیشد.
هوش مصنوعی: تو از شدت تندی و شتاب خود، مانند پرندهای که در آسمان پرواز میکند، به سوی ابرها حرکت کردهای.
هوش مصنوعی: در شب، آسمان همچون چادر مشکی بر سر زمین گسترده شده و بر روی دشت زرین خیام خود را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: شجاع و دلیر به دامنه کوه رسید و از محبت زن زیبا به شدت خسته و افسرده شده است.
هوش مصنوعی: گاهی دلبر با مهربانیاش دلمرا شاد میکند و گاهی در زمانی که برای لشکرش غم و اندوهی وجود دارد، از او ناله و زاری میکنم.
هوش مصنوعی: از کوه ناگهان صدایی بلند شد و آتش ابر را در سمت راست شعلهور کرد.
هوش مصنوعی: شعلهی تند من آتش را روشن کرد و تو گفتی که این آتش دشت و کوه را خواهد سوزاند.
هوش مصنوعی: سپهبد به کوهی که در آتش شعلهور است، نظاره میکند.
هوش مصنوعی: چنین گفته شده که آتش من تند و پرحرارت است و این آتش از ستم موجود در دوران گردان برمیخیزد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی از فاصلهای دور متوجه شده که ما را به سوی خود جذب کرده است، همانطور که فرماندهای لشکر خود را به حرکت درمیآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.