چو تاراج کردند آن بوم رست
از آنجا ره ملک دیگر بجست
بپرداخت از ملک خاور زمین
ابا نامداران ایران زمین
سوی قیروان رفت از آن جایگاه
بپیمود بر خشک شش ماه راه
چوآمد بدان مرز و کشور فرود
فرستاد بر شاه کشور درود
ز کارش یکایک بداد آگهی
نمودش همه روزگار بهی
که گر ایدر آیی ز روی خرد
نیارد زمانه تو را پیش بد
پذیری همه باج ایران زمین
چو از مان نداری همی تاب کین
چو آگاه شد خسرو قیروان
که آمد سوی مرز او پهلوان
ز شادی برافروخت رخسار اوی
هم اندر زمان شد ز ایوان به کوی
بفرمود تا سرفرازان شهر
بزرگان که بودند با جاه و بهر
پذیره شدند و کمر بر میان
ببستند بر رسم و راه کیان
برفتند تا زان دو هفته به راه
بر پهلوان گرد لشکر پناه
ببسته ابر پیل رویینه خم
زمین گشت پوشیده از نعل و سم
چو با پهلوان گشت دیدار شاه
فرودآمد و پیش بسپرد راه
سپهبد فرودآمد از بارگی
همان سرفرازان به یکبارگی
گرفتش به بر پهلوان شادکام
ز رستم بپرسید و از زال سام
ز نزل و علف هرچه بودش به کار
ز بهر سپهبد گو نام دار
بیاورد چندان شه قیروان
کز آن خیره شد چشم ایرانیان
ز گستردنی ها و از خوردنی
ز پوشیدنی ها و از بردنی
جهان شد سراسر چو بازار چین
زبان یلان شد پر آفرین
دو ماهش همی داشت بیرون شهر
همه شادی و خرمی بود بهر
گهی گوی و چوگان و گاهی شکار
گهی رود و بزم و می خوشگوار
از آن پس یکی روز اختر بجست
که در شهر رفتن کی آید درست
به شهرش درآورد از آن جایگاه
سوی نامور تاج و دیهیم و گاه
چو آمد به ایوان شه نامدار
نشاندش بر تخت و کردش نثار
ازآن پس کمر بست چون بندگان
همان نامدار و پرستندگان
پرستش نمودی شب و روز بیش
ابا هر که بیگانه بودند و خویش
زبس نیکویی ها که آن شاه کرد
رخ پهلوان شد از آزرم زرد
کزو هر زمان شرمساری ربود
ستایش مر او را بسی برفزود
بدین گونه یک سال بگذاشتند
همه شهر را باغ پنداشتند
همانگه از این گونه آن مردمی
نیاورده در کار مویی کمی
چه نیکوتر از دوستی با کسی
که او بهره دارد ز دانش بسی
سپهدار با خسرو نامدار
سخن کرد و پرسید یک روزگار
که ای شاه نیکو دل خوب خوی
مرا شرمساری درآمد به روی
ز بس نیکویی ها و از مردمی
که آن خیزد از گوهر آدمی
که با من نمودی در این روزگار
سپاست گزارم بر شهریار
کنون چشم دارم که تو کام خویش
بگویی به من هر چه داری به پیش
بدان تا ببینم که در کار شاه
مرا دسترس هست با این سپاه
به جان اندرین کار کوشش کنم
مگر کام خسرو پژوهش کنم
شه قیروان زود بر پای خاست
ستودش فراوان چنان چون سزاست
بدو گفت کای شیر با فر و نام
به بخت تو هستم همی شادکام
همم پادشاهیست هم کام و بخت
همم کشور و مرز و هم تاج و تخت
ولی آرزویی مرا در دلست
اگر چه به نزدیک ما مشکلست
چو از من کند پهلوان خواستار
بگویم هم اکنون بر نامدار
یکی خوب دفتر چنین یافتم
چو بر خواندمش تیز بشتافتم
که از دانش آن دفتر باستان
درو یاد کرده بسی داستان
مر این گرد گرشاسب آن را نوشت
که بودش ز فرهنگ و دانش سرشت
که آن دم که ضحاک بیدادگر
فرستاد ما را بدین بوم و بر
به شمشیر این مرز را بستدیم
جهانی ز خنجر به هم بر زدیم
که چون پانصد و یک هزاری زمن
گذر یابد ازتخم خویشان من
بدان دم که این دفتر پهلوی
نوشتم سزد گر ز من بشنوی
چنین دیدم از گردش هور و ماه
چو در اختر خویش کردم نگاه
جوانی بیاید خردمند و گرد
سرافراز و با نام و با دستبرد
نیندیشد از شیر و نر اژدها
نترسد ز سختی و روز بلا
به مردی جهان زیر پای آورد
بسی نیکویی ها به جای آورد
نژاد وی از ماست پنجم پدر
چو آید بدین کشور و بوم و بر
برآید ز دستش سه کار بزرگ
کز آن خیره گردد دلیر سترگ
به کشور هویدا شود پنج دد
کز ایشان جهانی درافتد به بد
دو شیر و دو گرگست و یک اژدها
که گیتی از ایشان شود پربلا
از این پنج پتیاره تیز چنگ
جهان بر بزرگان شود کارتنگ
شود مرز خاور سراسر خراب
همان قیروان گردد از وی به تاب
چو ایدر رسد آن یل نامور
ز گرزش شود ایمن آن بوم و بر
به دست وی آید ددان را هلاک
نباشد مر او را به دل ترس و باک
به یک نیمه کوه از دست راست
نشانیست از ما به یک میل راست
من از بهر پارنج پوران جوان
یکی گنج بنهاده ام زیر آن
چو این کار آید به دستش تمام
برآید ز گردی و مردیش نام
ورا باشد این گنج را پای مزد
که رخشنده بادا وی از اورمزد
همیدون در این دفتر پهلوان
یکی پیکر خوب و چهر جوان
نگارید کرده که این چهر اوست
که از اژدر و شیر درنده پوست
چو اندیشه اندر دلم شد دراز
از آن نیکویی و سران سرفراز
به چهر و به یال تو چون بنگرم
به روشن روان این گمان می برم
که آن گرد فرخنده اختر تویی
خداوند کوپال و پیکر تویی
بدو داد پاسخ گو نامدار
که آن خوب دفتر به نزد من آر
بیاورد هرکس که دفتر بدید
بدان صورت خوب مهرش گزید
تو گفتی فرامرز شیر اوژنست
که از بهر پیکار در جوشنست
از آن شاد شد گرد پهلونژاد
نیا را بسی آفرین کرد یاد
پس از شاه پرسید راز بدان
کجا است آن جایگاه ددان
نشان مرا داد باید کنون
که گر پیل باشد بسازم زبون
چنین گفت از ایشان یکی نامور
که گر نامور گرد پرخاشخر
از ایدر بتازد سه روزه به راه
یکی کوه بیند بلند و سیاه
چو خورشید بر چرخ گردان شود
نخست از سرکوه رخشان شود
جهان دیده گوید که این برز کوه
که هست از بلندیش گردون ستوه
محیط است گرد جهان سر به سر
جز آب از برون نیست چیزی دگر
چو رفتی بدان دامن کوهسار
یکی خشک رود آیدت پیش کار
که پهناش باشد سه فرسنگ بیش
درازیش از اندازه ناید به پیش
مقام بداندیش نر اژدهاست
که گیتی سراسر ازو در بلاست
یکی کوه بینی مر او را به تن
کشان موی سر بر زمین چون رسن
درازیش باشد فزون از دو میل
به دم درکشد شیر و درنده پیل
چو غاری دهانش پر از دود و تاب
هراسان ازو بر سپهر آفتاب
سروهاش چون آبنوسی درخت
شود کوه خارا ازو لخت لخت
دو چشمش به کردار دو چشمه خون
ز کامش تف و دوزخ آید برون
تن تیره او همی چون سپر
ز فولاد و آهن بسی سخت تر
گر از جای جنبد چو کوهی به تن
زبانش برون آمده از دهن
نه اندر هوا مرغ یارد گذر
نه اندر زمین شیر یا پیل نر
چو خورشید بر چرخ رخشان شود
ز دود تف او هراسان شود
زمین از گرانیش لرزان شود
ز تفش دل کوه بریان شو
بر او چه دریا و چه کوه و دشت
به هرجای آسان تواند گذشت
چو از جنبش او را دهد آگهی
جهان از دد و دام گردد تهی
نماندست در دشت ما جانور
نه دام و دد و مرغ و نه گاو و خر
مر این ها که بینی به شهر اندرون
نیاریم از شهر رفتن برون
به ما بر از این گونه رنج و بلاست
هر آن کس که بخشایش آرد رواست
وز آن روی دیگر به سه روزه راه
یکی بیشه همچون یکی جشنگاه
به پیش آیدت شصت فرسنگ پیش
گروهی در او پاک و پاکیزه کیش
تو گویی بهشتیست با رنگ و بوی
ز هرگونه نخجیر و مرغ اندر اوی
پدید آمدست اندر آن بوم و بر
دو پتیاره زین اژدها سخت تر
ازین روی بیشه دو شیر ژیان
که هستند با همدگر همزبان
دو کوهند هر دو خروشان چو ابر
کزیشان بدرد دل پیل و ببر
وز آن روی دیگر دو گرگ سترگ
فزون هریکی از هیون بزرگ
سراسر همان مرز ایشان خراب
چو هامون و کوه و چو دریای آب
از این جای خود جای گفتار نیست
چه گویم که گفتن چو دیدار نیست
زمینی بدان گونه با رنگ و بوی
از ایشان به ویرانی آورده روی
بر این بوم و بر جای بخشایش است
که از نام مردی و بخشایش است
همانا که فرمان یزدان پاک
برین است کان مرز با ترس و باک
به تیغ و به گرز تو ایمن شود
به فر تو این تیره روشن شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از شاهنامه، گروهی از نامداران ایرانی که با خسرو به کشور قیروان میروند، با مشکلات و خطرات فراوانی روبرو میشوند. خسرو که از حضور پهلوانان خوشحال است، دستور میدهد تا بزرگان شهر به استقبال آنها بیایند. پس از مدتها شادی و جشن، خسرو و پهلوانان با جزئیات بیشتری از گذشته و ددهای خطرناک زندگی میکنند.
یکی از پهلوانان دربارهی اژدهایی صحبت میکند که باعث ترس و ویرانی در سرزمینها شده است. او توضیح میدهد که آن اژدها در کوهی بزرگ زندگی میکند و کارش به نابودی موجودات زنده و ویرانی زمینهاست. گفتن از این اژدها و وصف خطراتی که به بار میآورد، تهدید بزرگتری را به تصویر میکشد که گروه باید با آن مواجه شود.
در نتیجه، پهلوانان تصمیم میگیرند برای از بین بردن این خطر پیش قدم شده و به مبارزه با اژدها بروند. آنها باید تلاش کنند تا سرزمین را از ویرانی نجات دهند و به صلح و آرامش بازگردانند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن دیار را غارت کردند، از آنجا به سوی سرزمین دیگری برای سلطنت رفت.
هوش مصنوعی: او از منابع و ثروتهای سرزمین خاور، به بزرگان و نامآوران ایران زمین بخشید و کمک کرد.
هوش مصنوعی: او از آن مکان به سمت قیروان حرکت کرد و شش ماه در راه، در بیابان پیش رفت.
هوش مصنوعی: وقتی به آن سرزمین و منطقه رسید، پیامی از طرف خود را برای شاه سرزمین فرستاد و از او سلام و درود فرستاد.
هوش مصنوعی: او از رفتار و کارهایش به همه اعلام کرد که در طول زمان، همیشه خوب بوده است.
هوش مصنوعی: اگر با نیکاندیشی و عقل به اینجا بیایی، زمانه هیچوقت تو را به بدی نخواهد کشید.
هوش مصنوعی: اگر تو از درد و رنج خود رهایی نداری، چگونه میتوانی انتظار داشته باشی که دیگران از تو حمایت کنند یا با تو همراه شوند؟
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو قیروان از آمدن پهلوان به سمت مرز خود مطلع شد، متوجه شد.
هوش مصنوعی: به خاطر شادی، چهرهاش درخشان و تابناک شد و در آن زمان، از ایوان به کوچه منتقل شد.
هوش مصنوعی: حکم کرد که به افراد محترم و بزرگ شهر که دارای مقام و منزلت بودند، احترام بگذارند.
هوش مصنوعی: آنان با شوق و entusiasmo (شور) به هم پیوستند و برای پیروی از سنتها و مسیر حاکمان گذشته، خود را آماده کردند.
هوش مصنوعی: آنها به راه افتادند تا پس از دو هفته، به پهلوانی که در میان لشکریان قرار داشت، برسند.
هوش مصنوعی: ابرهای بزرگ و سنگین مانند فیل، آسمان را پوشاندهاند و زمین زیر این ابرها پر از رد و نشان نعل و سم حیوانات گشته است.
هوش مصنوعی: وقتی شاه با قهرمان ملاقات کرد، به زمین آمد و راه را به او سپرد.
هوش مصنوعی: سپهبد بهیکباره از بلندیها فرود آمد، همانند آن سرفرازان که بهیکباره به زمین میآیند.
هوش مصنوعی: پهلوان شادکام، زال و رستم را در آغوش گرفت و از آنها سوالاتی کرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زمان دلخواه و نیاز به کار آمده، به خاطر سپهبد، به خوبی ذکر کن.
هوش مصنوعی: به شهر قیروان پادشاهی آمد که تا آن زمان چشم ایرانیان از زیبایی و شکوه آن خیره مانده بود.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به انواع چیزهایی اشاره دارد که در زندگی وجود دارند. به معنای دیگر، از چیزهایی که میتوانیم بسط دهیم، چیزهایی که میتوانیم بخوریم، چیزهایی که قابل پوشیدن هستند و چیزهایی که میتوانیم جابهجا کنیم. به طور کلی، این عبارت به تنوع و گستردگی اشیاء و تجربیات در زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: دنیا به گونهای شده است که انگار یک بازار بزرگ است و زبانهای مختلف به مانند شجاعت و قدرت یلان در آن به گفتگو پرداختهاند.
هوش مصنوعی: دو ماه در خارج از شهر زندگی می کردند و همه جا پر از شادی و شادکامی بود.
هوش مصنوعی: هر لحظه زندگی ممکن است به سرگرمیهای مختلفی اختصاص یابد؛ گاهی در مسابقات و بازیها مشغولیم، برخی اوقات به شکار میرویم، و در برخی مواقع در مجالس شادی و نوشیدنیهای خوشمزه حضور داریم.
هوش مصنوعی: پس از آن روزی یکی ستاره را جستجو کرد تا ببیند چه زمانی میتواند به درستی وارد شهر شود.
هوش مصنوعی: او را از آن مکان به شهرش آورد و تاج و دیهیم و مکان معتبری به او داد.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه بزرگوار به کاخ وارد شد، او را بر روی تخت نشاند و هدایا و احترامهای ویژهای به او تقدیم کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، مانند بندگان، کار خود را به جدیت آغاز کرد و در دل از همان نام بزرگ و پرستندگانش یاد میکرد.
هوش مصنوعی: تو در تمام روزها و شبها به پرستش پرداختهای، بدون توجه به اینکه چه کسانی بیگانه هستند و چه کسانی نزدیک و آشنا.
هوش مصنوعی: به اندازهای زیبایی وجود دارد که آن پادشاه باعث شد چهرهی آن جوانمرد از شرم به زردی گراید.
هوش مصنوعی: هر زمانی که او باعث شرمندگی من میشود، من بیشتر از پیش او را ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: یک سال را اینگونه گذرانیدند که همه شهر به مانند یک باغ به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که همانطور که در آن زمان مردم این گونه بودند، هنوز هم در کارها و جزئیات کم و کاستی وجود ندارد. به عبارت دیگر، مردم هیچ کسری در تلاشها و فعالیتهای خود ندارند.
هوش مصنوعی: دوستی با فردی که از دانش و علم زیادی برخوردار است، بسیار ارزشمند و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: فرمانده با خسرو مشهور صحبت کرد و از او درباره یک دوره زمانی سوال کرد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکوکار و با دل خوب، بر من شرم و خجالت افتاد و رنگ من تغییر کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییها و از افرادی که از ذات انسانیت برمیخیزند.
هوش مصنوعی: من از تو به خاطر اینکه در این روزگار با من بودی و به من نشان دادی، سپاسگزارم، ای پادشاه.
هوش مصنوعی: حالا که من به تو چشم دوختهام، میخواهم که هر چیزی را که در دل داری، بدون پروایی به من بگویی.
هوش مصنوعی: ببینم آیا میتوانم با این گروه به کارهای شاه دسترسی پیدا کنم یا نه.
هوش مصنوعی: برای من مهم است که در این راه تلاشی انجام دهم، مگر اینکه به دنبال رسیدن به هدف خسرو باشم.
هوش مصنوعی: شه قیروان به سرعت برپا شد و بسیاری او را ستودند، همانطور که شایستهاش بود.
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای شیر با عظمت و نام، من به لطف بخت تو در حال خوشحالی هستم.
هوش مصنوعی: تمامی این ویژگیها مانند پادشاهی، خوشبختی، سرزمین، مرزها و تاج و تخت، در کنار هم معنا پیدا میکنند و نشاندهندهی عظمت و شأن یک زندگی یا مقام هستند.
هوش مصنوعی: در دل من آرزویی وجود دارد، هرچند که تحقق آن به ما نزدیک نیست و دشوار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که از من، پهلوان نام آوری خواسته میشود، به او میگویم که همین حالا باید به نام او اشاره کنم.
هوش مصنوعی: یک دفتر خوب پیدا کردم و وقتی آن را خواندم، با سرعت زیادی از آن دور شدم.
هوش مصنوعی: از دانش و آگاهی آن کتاب قدیمی، قصههای زیادی را مطرح کرده است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شخصی به نام گرشاسب، بر اساس علم و فرهنگی که در وجودش نهفته بود، داستان یا نوشتهای را ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، آثار او نتیجهی دانش و تربیت اوست.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که ضحاک ستمگر ما را به این زمین و دیار فرستاد.
هوش مصنوعی: ما با شمشیر خود به دفاع از این مرز پرداختهایم و جهانی را با خنجر به هم پیوند دادهایم.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی از خانوادهام به اندازه پانصد و یک هزار از من دور شود.
هوش مصنوعی: بدان زمانی که این متن را نوشتم، شایسته است اگر از من بشنوی.
هوش مصنوعی: من از چرخش خورشید و ماه چنین مشاهده کردم که وقتی به ستاره خودم نگریستم.
هوش مصنوعی: جوانی به دنیای ما بیاید که با دانایی و آگاهی باشد، در حالی که افتخار و شهرتی داشته باشد و به دستاوردهای بزرگی نائل شود.
هوش مصنوعی: کسی که به قدرت و دلیری شیر و نر اژدها فکر نکند و از مشکلات و روزهای سخت نترسد، به معنای خودچاری و شجاعت اوست.
هوش مصنوعی: یک مرد بزرگ و نیکوکار، کارهای شایسته و نیکوی زیادی انجام داد و دنیا را به زیر پای خود آورد.
هوش مصنوعی: نسب و خاستگاه او از ماست و زمانی که پدرش به این سرزمین و منطقه بیاید.
هوش مصنوعی: از دست او سه کار بزرگ انجام میشود که باعث شگفتی و حیرت دلیران میشود.
هوش مصنوعی: پنج موجود زشت و بد به کسانی در کشور ظاهر میشوند که باعث مشکلات بزرگ و آسیب به جامعه میشوند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودات خطرناک و وحشتناکی میپردازد که هر کدام به نوعی تهدیدی برای دنیا محسوب میشوند؛ دو شیر و دو گرگ به معنای موجودات قوی و نترس هستند که میتوانند در چالشها و مشکلات سهم داشته باشند، و اژدها که نمادی از قدرت و ترس است، بر شدت این خطرات میافزاید. در مجموع، این موجودات منبعی از ناامنی و چالش برای جهان به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: از این پنج چیز تند و چابک، دنیا بر روی بزرگان سخت میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر مرز شرق کاملاً ویران باشد، آنگاه قیروان هم از این وضعیت متاثر خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی آن پهلوان مشهور به اینجا برسد، سرزمین و دیار از خطری که او ایجاد میکند در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرگز ددان و بدکاران نمیتوانند او را بترسانند یا به او آسیبی برسانند. او به آرامش و اطمینان به زندگی خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: در بالای یک نیمه کوه، نشانی وجود دارد که از سمت راست میتوانید آن را پیدا کنید. این نشانه به یک فاصله مشخص اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من به یاد پارنج پوران جوان، گنجینهای را زیر آن پنهان کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به مهارت و توانایی خود در انجام یک کار اطمینان دارد، تمام تلاشش را به کار میگیرد و به نتیجهای عالی و باارزش دست مییابد.
هوش مصنوعی: او میگوید که این گنج به خوبی و شایستگی به او تعلق دارد، چرا که زیبایی و درخشندگی او ناشی از عطای الهی است.
هوش مصنوعی: در این دفتر، یک پهلوان وجود دارد که هم از نظر ظاهر زیباست و هم چهرهای جوان دارد.
هوش مصنوعی: این چهره زیبا اوست که مانند پوستی از اژدها و شیر درنده است.
هوش مصنوعی: وقتی که افکار در دلم به تأمل نشسته، به خاطر خوبیها و برجستگیهای بزرگواران، احساس ژرفی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره و یال تو نگاه میکنم، به نظر میرسد که ذهنت روشن و پرفروغ است.
هوش مصنوعی: تو خداوند زیبایی و خوشبختی هستی، و وجود تو مانند پیکرهای خاص و عزیز است.
هوش مصنوعی: به او بگویید که فرد مشهور پاسخگو است و از او بخواهید که آن دفتر زیبا را به نزد من بیاورد.
هوش مصنوعی: هر کس که دفتری را به او دادند و به زیبایی آن نگاه کرد، آن دفتر را با مهر و محبت پذیرفت.
هوش مصنوعی: تو گفتی فرامرز، قهرمان و جنگجوی زبدهای است که برای نبرد Armor به تن دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر موفقیت و شجاعت نیا، همه شاد شدند و او را ستایش کردند.
هوش مصنوعی: پس از پادشاه پرسید که راز آن مکان کجا است و آنجا که ددان زندگی میکنند کجاست.
هوش مصنوعی: باید حالا به من نشان بدهی که اگر قوی هم باشم، میتوانم به زبانی نرم و ملایم تبدیل شوم.
هوش مصنوعی: یکی از افراد معروف گفت که اگر کسی بخواهد معروف شود، باید شجاع و پرمحبت باشد.
هوش مصنوعی: کسی به مدت سه روز در مسیر خود حرکت میکند و کوهی را میبیند که بلند و تیره است.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان بر میگردد، ابتدا از بالای کوهها روشناییاش نمایان میشود.
هوش مصنوعی: جهان میگوید که این برز کوه، به خاطر ارتفاعش، آسمان را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل در احاطه است و تنها چیزی که از خارج به آن میرسد، آب است و هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی به دامن کوهها بروی، به زودی با یک رود خشک و بدون آب رو به رو خواهی شد که کارهایت را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: عرض آن سه فرسنگ و طولش به اندازهای است که نمیتوان آن را از جلو اندازهگیری کرد.
هوش مصنوعی: مقام کسی که بدبین و منفینگر است، مانند اژدهایی است که بر کل دنیا سایه افکنده و باعث مشکلات و بلاها میشود.
هوش مصنوعی: وقتی شخصی را میبینی که مانند کوه است و به سختی بر زمین کشیده میشود، مانند رشته موهایی که به زمین افتادهاند.
هوش مصنوعی: شیر و فیل به هنگام شکار، به قدری بزرگ و قوی هستند که از فاصلهای دور به شکار خود نزدیک میشوند. قدرت و چابکی آنها در هنگام شکار به اندازهای است که میتوانند به راحتی طعمه خود را بگیرند.
هوش مصنوعی: غاری که دهانهاش پر از دود است و بهدلیل هراسانگیز بودنش، آفتاب در آسمان به دور از آن قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: سروهای این سرزمین مانند درختانی زیبا هستند، در حالی که کوههای سخت و سنگی از آنها خالی و عریان شدهاند.
هوش مصنوعی: دو چشمانش مانند دو چشمهای هستند که از آنها خون میریزد و از دهانش، عذابی چون دوزخ بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بدن او مانند سپری از فولاد و آهن، بسیار محکم و سخت است.
هوش مصنوعی: اگر کوهی از جایش حرکت کند، زبانش به طور غریزی از دهانش بیرون میآید.
هوش مصنوعی: نه در آسمان پرندهای است که به یاری آمده باشد، نه در زمین شیر یا فیل نر.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان تابنده و درخشان میشود، دود ناشی از آرزوها و غمها چنان سنگین و تاریک میشود که ترس و وحشت برای انسان به همراه دارد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سنگینیاش میلرزد و دل کوه هم به خاطر گرما به تپش میآید.
هوش مصنوعی: او به راحتی میتواند از هر جایی، چه دریا باشد چه کوه و دشت، عبور کند.
هوش مصنوعی: زمانی که او (خدایی یا نیرویی الهی) انسان را از تحرک و تغییرات آگاه کند، دنیا از موجودات خطرناک و مضر خالی میشود.
هوش مصنوعی: در دشت ما هیچ حیوانی باقی نمانده است، نه جانوری مانند گوزن و درنده و نه پرندهای و نه دامهایی مثل گاو و الاغ.
هوش مصنوعی: این افراد را که در شهر میبینی، نمیتوانیم از شهر خارج کنیم.
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند بخشش و گذشت کند، از رنج و سختیهایی که ما دچار آن هستیم، به دور است.
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، در مسیری سه روزه، جنگلی شبیه به یک محل جشن و سرور وجود دارد.
هوش مصنوعی: شصت فرسنگ جلوتر از تو، گروهی آمدهاند که از نظر اعتقادات و اخلاق، پاک و نیکو هستند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این مکان، همچون بهشت است و با رنگها و عطرهایی که دارد، پر از حیوانات و پرندگان از انواع مختلف میباشد.
هوش مصنوعی: در آن دیار، دو موجود به وجود آمدهاند که از این اژدها نیز خطرناکتر هستند.
هوش مصنوعی: دو شیر قوی و نیرومند در جنگل به خاطر همدلی و دوستی خود با یکدیگر سخن میگویند.
هوش مصنوعی: در اینجا دو کوه بزرگ و پرقوت به تصویر کشیده شدهاند که همچون ابرهایی متعصب، از دل خود رازهایی دارند. این کوهها مشابه دلهای شگرفی هستند که احساسات و نیرویی عظیم در درونشان وجود دارد، همانطور که در دل جانوران بزرگی چون فیل و ببر، احساسات و قدرت نهفته است.
هوش مصنوعی: دو گرگ بزرگ در طرف دیگر وجود دارند که هر یک از آنها از هیولای بزرگ و خطرناکی برخوردار است.
هوش مصنوعی: سراسر مرزهای آنها ویران است، مانند دشت هامون، کوهها و دریاهای آب.
هوش مصنوعی: جای صحبت کردن نیست، چون آنچه باید بگویم، به اندازه دیدار واقعی اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: زمین به دلیل وجود آنها به گونهای با رنگ و بوی خاص خراب و ویران شده است.
هوش مصنوعی: در این سرزمین و مکان، جای گزینش و بخشش وجود دارد که بر اساس مشهور بودن یک مرد و بزرگی او شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: به حقیقت، اراده و حکم خداوند متعال بر این است که مرزها با ترس و نگرانی همراه باشند.
هوش مصنوعی: با شمشیر و چکش تو، امنیت برقرار میشود و به وسیله وجود تو، این تاریکی به روشنی تبدیل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.