گنجور

 
۱۷۲۱

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مدح حسین خان شاملو

 

... آمدیم القصه بیرون زان غم آباد و شدیم

او بر اسب خویش و من بر سایه اسبش سوار

خوش خوشک را ندیم تا جایی که گفتی بسته اند ...

فصیحی هروی
 
۱۷۲۲

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

این اسب که چون خواجه ما فرتوتیست

بر اسب نشسته خواجه بس مبهوتیست

از پای چهار پایه از تن تخته ...

فصیحی هروی
 
۱۷۲۳

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - شکوه از ناتوانی اسب

 

خدایگانا اسبی که داده ای به کلیم

ز ناتوانی هرگز نرفته رو به نسیم ...

... رمد ز جاده همچون ز مار شخص دهیم

اگر نه اسب مرا دیده است افلاطون

چنین دلیر نگفتی که عالم است قدیم

سکندری خور و گه گیر و بدلجام و حرون

کسی ندارد زین گونه اسب خوش تعلیم

به کون نشست چو سر از سکندری برداشت ...

کلیم
 
۱۷۲۴

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - در تعریف از قبضه خنجر شاه جهان

 

... تا دسته ابلق از خون در کارزار گردد

از قبضه خنجر او زان شکل اسب دارد

تا روز جنگ نصرت بروی سوار گردد

کلیم
 
۱۷۲۵

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - ایضا

 

... در دستش اختیار بهر باب می دهد

از شکل قبضه خنجر او اسب ابلقیست

این اسب را ز خون عدو آب می دهد

کلیم
 
۱۷۲۶

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - در مدح شاه جهان و تاریخ تسخیر محلی بنام فتح

 

... می دمد چار فصل نوبر فتح

نعل اسب سپاهش اندر رزم

هر یکی حلقه ایست بر در فتح ...

کلیم
 
۱۷۲۷

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - تاریخ فتح بلخ و بدخشان

 

... چشم عدویت رمیده از صف مژگان

چون شود از شکل نعل اسب سپاهت

صورت دامی زمین عرصه توران ...

کلیم
 
۱۷۲۸

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - تعریف جنگ فیل شاهزاده اورنگ زیب

 

... ز خرطوم انداخت پیچان کمند

فتاد اسب شهزاده در شهر بند

گرفت اسب و شهزاده بروی سوار

زبیم آب شد زهره روزگار

بیفشاند بر اسب دندان کین

برآمد خروش از زمان و زمین ...

... مقارن چو با صبحدم آفتاب

چو در اسب سامان جولان ندید

چو شهبازی از خانه زین پرید

هماندم که بر اسب پا را فشرد

روان دست جرأت بشمشیر برد ...

کلیم
 
۱۷۲۹

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب و توصیف بیماری او

 

... هوای صید آهو کرد ایام

قضا اسب مرا افکند در دام

اجل را طرفه دامی صید بند است

که پای باد هم آنجا نه بند است

نمی گویم که اسبم رفت بر باد

نسیمی می وزید از جنبش افتاد ...

کلیم
 
۱۷۳۰

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - تعریف بارندگی و گل و لای دامن کوه کشمیر

 

... گنبد به مزارشان عماری

اسب و فیل و پیاده با هم

غلطیده و آمده فراهم ...

... چون کیسه و مهره های شطرنج

اسب تازی ز گل نشستن

رفتار وزغ کند ز جستن ...

کلیم
 
۱۷۳۱

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست

 

... فتد در خاک چون تیر هوایی

همه اسباب و جاه و ملک و مالش

وسایل گردد از بهر زوالش ...

... نمی باید که در کشتی بود آب

تهی بهتر کف سفله ز اسباب

زیان بیند ز رفعت آدم خام ...

... بشاخی مبتلا هر بند ترکش

دم اسب از قفا در چنگ خاری

عنان پیچیده اندر شاخساری ...

... نشسته چون نگین اندر نگین دان

چو مکث آبخوردن اسب کردی

سوار از غصه خون خویش خوردی ...

... دو گامی صید بسمل پیشتر رفت

ازو اسباب و فیل و اسب و مالش

بدست لشکر آمد با عیالش ...

... اگر گاهی بساحل برده پیغام

بود اسباب دورش از محالات

تسلسل را ولی از موجش اثبات ...

کلیم
 
۱۷۳۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

... چون جدول زخم دلم آبش همه خون است

بر اسب حنا بسته ز نخجیر فکندن

صیاد مرا تا به رکابش همه خون است ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

... اگر صحرا ز همواری چو خلق عارفان باشد

ز خیل و اسب راه لشکرش کوه و کتل دارد

ز خوان او که عالم زله بند آن بود دایم ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴

 

... گر جنون داری ز معموری به صحرا نه قدم

تا به کی در خانه تازی اسب چون شطرنج باز

منت یک گل ندارم بر سر از شاخ گلی ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۳

 

... بهار شد که ز شوخی دگر سوار شود

به اسب چوب چو اطفال پادشاه چمن

بهار شد که ز خلوت صراحی و مینا ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت امام رضا (ع)

 

... به باغ خانه ی بلبل ز فیض باد بهار

مگر محاسب دیوان باغ شد زنبق

که برمیان زده از غنچه های خود طومار ...

... که چوب بید ز آیینه می برد زنگار

به راه شوق نشاید به اسب و استر رفت

بکوش تا چو سلیمان شوی به باد سوار ...

... نمی رسد به زمین از نشاط پای سوار

به آن سری که ز اسباب عقل نیست درو

بجز تعلق کفش و علاقه ی دستار ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد

 

... پیداست بر ارباب فراست که ندارد

افشاندن دم فایده اسب مگسی را

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

 

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است

بس که تر دارد پیاده رفتنم هرکس که دید ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۳۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در قحط سال

 

... که حرص مزرع او را پای بسته

چو اسبان عرب تند و جهنده

ندیده هیچ کس اسب پرنده

ز تیغ سبزه با ناخن برد زنگ ...

سلیم تهرانی
 
۱۷۴۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - جنگ ها جو

 

... ندارد تاب جستن کفش جسته

گلستان را همه شب پاسبان است

به خواب روز نیلوفر ازان است ...

... جهاند چون کمانش تیر از پشت

نگهبان خفته است و پاسبان مست

که عالم را چو حفظش شحنه ای هست ...

... ولیکن برق سوزان در صف کین

سوار اسب شد از روی تعجیل

نهنگ آری کجا و حوضه ی فیل ...

... که شد کان طلا سد سکندر

ز فوج فیل و اسب دشت پیما

پر از کوه کتل شد روی صحرا ...

... ولی از جانب خان فلک شان

چنان می شد همه اسباب سامان

که شد یک سال منزلگاه آنجا

نخوردند آن سپه آبی ز دریا

روان می کرد اسباب و خزینه

شده مجموعه ی آنها سفینه ...

... جهان از گرد لشکر گشت تاریک

به دریا جنگ را شد جمع اسباب

چو جنگ می کشان در عالم آب ...

... هزاران دیو ازو بر هر طرف جست

بر اسب دیو پیکر دیوبندان

شتابان از پی آن خودپسندان ...

... نیستان می گریزد همره شیر

نخواهد در سفر خصم تو اسباب

که زادش خاک ره باشد چو سیلاب ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۸۵
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۱۱۷