صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز
چون در رحمت، در میخانه را کردند باز
از سجود شیشه ها، میخانه شد بیت الحرام
ناله ی مستانه ی مطرب چو گلبانگ نماز
خم نشسته همچو محمود و به خدمت پیش او
شیشه ی سبز ایستاده بر سر پا چون ایاز
نیست بیم مرگ مستان را که در دیر مغان
رفته رفته عمر چون آب روان گردد دراز
نیست در میخانه محتاجی که اینجا مرد را
می کند یک ساغر می از دو عالم بی نیاز
سینه صافان را نماید از جبین اسرار دل
اختیارم نیست چون آیینه در افشای راز
گر جنون داری، ز معموری به صحرا نه قدم
تا به کی در خانه تازی اسب چون شطرنج باز
منت یک گل ندارم بر سر از شاخ گلی
باعث این، دست کوته شد، که عمر او دراز!
بر در هرکس درین معموره رفتم بسته بود
ای خوشا ویرانه و از هر طرف درهای باز
تندی احباب را در طبع ما تأثیر نیست
آب کی در چشم نرکس آید از بوی پیاز
مانده از دام کهن تارم درین دشت فریب
حلقه ای بر گردن هر مرغ چون جلقوی باز
از وجود من اثر نگذاشت عشق او سلیم
من ندارم نقش این آیینهٔ صورت گداز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان حال و هوای مستانه و معنوی میپردازد. او به تصویر میکشد که چگونه در سپیدهدم، در میخانهی عشق، درهای رحمت به روی اهل نیاز گشوده میشود. شیشهها به سجود درآمده و نالههای مستانه به نماز شباهت دارد. مرگ برای مستان ترسی ندارد و آنها در این مکان به آرامش میرسند. در میخانه هیچکس احساس نیاز نمیکند، زیرا یک ساغر می میتواند آدمی را از دو جهان بینیاز کند.
شاعر همچنین به عشق و جنون میپردازد و میگوید که رازهای دل صافان آشکار میشود و او به هیچ وجه نمیتواند از آن رازها پرده بردارد. او از موانع و مشکلاتی که در مسیرش وجود دارد سخن میگوید و در نهایت به ویرانهای اشاره میکند که در آن درها باز است و او میتواند آزادانه بیاساید. عشق در وجود او اثری عمیق گذاشته و او خود را در غرق عشق میبیند.
هوش مصنوعی: صبح امروز، زمانی که اهل دانش و عرفان به نیازمندان نظر کردند، درب میخانه به روی آنها گشوده شد، مانند رحمت و لطفی که به آنها میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تبدیل شدن مکان مقدس به میخانه و فضای شادمانی سخن میگوید. سجده و احترام به شیشهها به نوعی نشاندهندهی عبادت و تقدس است. اما در کنار آن، صدای ناله و آواز دلانگیز مطرب، به معنای شور و حال مستانهای است که موسیقی به ارمغان میآورد. این تضاد میان تقدس و لذت، باعث میشود که تصویر جالبی از مراسم و مراسمات مذهبی و اجتماعی ایجاد شود. در نهایت، نویسنده بر تأثیر عمیق موسیقی و شادابی بر زندگی انسانها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: شخصی به آرامی و فروتنی در حال خدمت به دیگری است، درست مانند محمود که در کنار ایاز ایستاده است. در این تصویر، شیشه سبزی نیز به نشانه ادب و احترام در دست دارد و به خوبی از خود مراقبت میکند.
هوش مصنوعی: مستان در میخانه هیچ نگرانی از مرگ ندارند، زیرا زندگیشان مانند آب روان در حال گذر است و به طور طبیعی ادامه مییابد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که در میخانه، کسی نیازمند چیزی نیست، چرا که نوشیدن یک جرعه می میتواند انسان را از تمام مشکلات و نیازها آزاد و بی نیاز کند.
هوش مصنوعی: افراد صاف و بیریا، از پیشانیشان اسرار دلشان را نمایان میسازد. من در این خصوص اختیاری ندارم؛ مثل آیینهای که بهطور طبیعی رازها را آشکار میکند.
هوش مصنوعی: اگر دیوانهای، از خانهات بیرون برو و به دشت برو. تا کی میخواهی همچنان در خانه بمانی و مثل شطرنج بازی کنی که اسبها را به جلو میبرد؟
هوش مصنوعی: من از یک گل هیچ توقعی ندارم، چون عمر او کوتاه است و من نمیخواهم به خاطر او وقت خود را بیهوده بگذرانم.
هوش مصنوعی: در هر مکانی که به در خانهی کسی رفتم، در بسته بود. ای کاش ویرانهای بود که درهای آن از همه جا باز بود.
هوش مصنوعی: تندی صحبتهای دوستان روی روحیه ما تأثیری ندارد، مانند این است که بوی پیاز نتواند در چشمان نرگس تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: در این دشت فریب، از دام قدیمی که باقی مانده، حلقهای بر گردن هر پرندهای مانند جلقو قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: عشق او آنقدر در من نفوذ کرده که دیگر خیال خودم را هم از دست دادهام. حالا نمیتوانم خودم را در این آیینه ببینم، انگار تمام وجودم از بین رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
[...]
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.