نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
از سر کوی سلامت سفری می باید
بر سر راه ملامت گذری می باید
عشق در دعوت ما آمده ای دل بشتاب ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
... سرو آن روز بدیدش که ز رفتار افتاد
غم ایام و لیالی ندهد راه بدل
هر که را کار بدان طره و رخسار افتاد ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
... سر نهادست بدرگاه نشاط
راه آمد شدن غم ببرید
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
... قطع این مرحله با نور مهی باید کرد
خوش همی می روی ای قافله سالار به راه
گذری جانب گم کرده رهی باید کرد ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
... بگو بطلعت و زلفش ببین که صبحدم آمد
چه راه بود که هر کس که پیش رفت پس افتاد
چه سود بود که هر کس که بیش برد کم آمد ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
... شاه را لبریز جام از فیض یزدانی بیار
تا که بندد راه غم زین جشن خلد آیین نشاط
بر در این بزم میمونش بدربانی بیار
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
... دل زکف رفته جان رسیده بلب
چشم بر راه و گوش بر آواز
هیچ حاجت بعرض حاجت نیست ...
... رخت از بحر برده سوی سراب
از حقیقت سپرده راه مجاز
لب ببستیم و کلک بشکستیم ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
... هنوز همسفرانم گرفته اند عنانم
که این نه راه حجاز است و من به کعبه رسیدم
دریغ شحنه نیامد ببزم و حلوه ی ساقی ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
... به تیری چون ز پا افکندیم از خاک بردارم
که صیاد دگر در راه و زخمی کارگر دارم
کشیدم آهی و زخم دگر زد بر سر زخمم ...
... اگر دارم فغانی از جفای دادگر دارم
ز نقش پای من اشکم نشان نگذاشت در راهش
به راه او چه منتها نشاط از چشم تر دارم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴
... قسمت اینست که ما بی سرو سامان باشیم
باز سیلی رسد از راه ندانم یارب
تا که ویران تر از این چیست که ویران باشیم ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
... بردیم و همین حسرت و اندوه خریدیم
نبود عجب ار راه نبردیم به جایی
بیهوده همی پشت به مقصود دویدیم ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
... آورد سیلی و از جا ببرد بنیادم
هر طرف میگذرم راه برون رفتن نیست
من ندانم که در این غمکده چون افتادم ...
... حالیا رفت در این بادیه جان بر بادم
من بمقصد نبرم راه نشاط ار نکند
جذب این بادیه در هر قدمی امدادم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
... آبروی دو جهان جویم و از آتش عشق
خاک سازم تن و در راه تو بر باد شوم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱
... دل یکی مرکب ره جوست رکابش بطلب
راه این سوست نشاط از اثر دل بخرام
کوش کاین جان مقدس رهد از محبس تن ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲
... سبحه و خرقه ی سالوس به یک سو فکنیم
راه رندان قدح نوش قلندر گیریم
شستشویی برخ از چشمه ی حیوان جوییم ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶
... نشود صبح که در منظر چشم
بر سر راه تو مسکن نکنم
من که غارت زده ی ملک شهم ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
چه غم ار نه برگ و باری و نه زاد راه دارم
منم آن گدا که عزم در پادشاه دارم ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
... جز که در دیده ی صاحبنظران
این چه راه است که در وی اثری
نیست از نقش پی پی سپران
این چه صحراست که تا گم نشوی
نبری راه سوی راهبران
این چه دریاست که جز غرقه نبرد ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
... تا چه بازم بسر آرد هوسی
خبری نیستم از راه هنوز
ناله ای میشنوم از جرسی ...
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
... در سرای گشودند و باز پا نگشایی
بدجله راه نمودند و باز آب ننوشی
بغیر عشق اثری نیست ورنه چیست که واعظ ...