عقل با عشق کی شود دمساز
نبرد صرفه سحر از اعجاز
تا چه فرمان رسد ز درگه دوست
سر نهادم بر آستان نیاز
دل زکف رفته، جان رسیده بلب
چشم بر راه و گوش بر آواز
هیچ حاجت بعرض حاجت نیست
با خداوند گار بنده نواز
صید از بهر امتحان آرند
گاه کوتاه رشته گاه دراز
جز بکامش اگر تو گام نهی
رشته خواهد کشید صید انداز
کعبه از سومنات میجویند
این گروه مجاوران حجاز
رخت از بحر برده سوی سراب
از حقیقت سپرده راه مجاز
لب ببستیم و کلک بشکستیم
تا کی از پرده برفتند این راز
کوته آخر شود فسانه ی خصم
دولت شهریار باد دراز
زین حکایت کناره گیر نشاط
که نهایت ندارد این آغاز
پرده بر عشق می نشاید بست
عشق خود آتشیست پرده گداز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟
هم به چنبر گذار خواهد بود
این رسن را، اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدت زی
[...]
سرو ساقی وماه رود نواز
پرده بر بسته در ره شهناز
زخمه رودزن نه پست ونه تیز
زلف ساقی نه کوته ونه دراز
مجلس خوب خسروانی وار
[...]
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه بآخر بمرد باید باز؟
هم بچنبر گذار خواهد بود
این رسن را اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدّت زی
[...]
ای تو را آروزی نعمت و ناز
آز کرده عنان اسپ نیاز
عمرت از تو گریزد از پس آز
تو همی تاز در نشیب و فراز
بر در بخت بد فرود آید
[...]
چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز
از فراز آمدی سبک به نشیب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.