گنجور

 
نشاط اصفهانی

بی تو میل گل و گلشن نکنم

هوس سوری و سوسن نکنم

دامن از خون دلم گلگون شد

ورنه گل بی تو بدامن نکنم

نرسد شام که در خلوت دل

شمعی از یاد تو روشن نکنم

نشود صبح که در منظر چشم

بر سر راه تو مسکن نکنم

من که غارت زده ی ملک شهم

دگر اندیشه ی رهزن نکنم

من که سد دشت نهفتم در مرد

حذر از کودک برزن نکنم

من که سد تیغ فشردم در دل

ناله از کاوش سوزن نکنم

از سر بام تو بر خاسته ام

جز ببام تو نشیمن نکنم

ترک جان در ره دلدار نشاط

که نکرده ست که تا من نکنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode