گنجور

 
نشاط اصفهانی

چه غم ار نه برگ و باری و نه زاد راه دارم

منم آن گدا که عزم در پادشاه دارم

نظری به رویش امشب نظری به ماه دارم

که میان ماه و رویش بسی اشتباه دارم

من اگر بدم چه باکم که تویی بدین نکویی

چه نکوییم از این به که تو نیکخواه دارم

به رخ از هجوم زلفت نبود مجال دیدن

که میان روز روشن دو شب سیاه دارم

نظر ار کنم به رویت اثری ز من نماند

به تو زحمتی که دارم به یکی نگاه دارم

چو گدای روستایی که به بزم شه درآید

چه کنم ادب ندانم که چسان نگاه دارم

چه زیان به من که از من اثری به جا نماند

که امید باز گشتن نه به جایگاه دارم

 
 
 
سعدی

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم

ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن

نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم

نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن

[...]

امیرخسرو دهلوی

نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم

چه کنم، نمی توانم دل خود نگاه دارم؟

چو نیایی و نیاید ز رهی جز آنکه پیشت

جگری به خاک ریزم، نظری به راه دارم

ز فراق شهر بندم، به کدام سو گریزم؟

[...]

محتشم کاشانی

من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم

بچه روی عذر گویم که رخ سیاه دارم

من اگر گناه‌کارم تو به عفو کار خود کن

که زبان توبه گوی و لب عذر خواه دارم

منم آن که یک جهان را ز غمت به باد دادم

[...]

صغیر اصفهانی

نه نظر بقد سرو و نه بروی ماه دارم

که بیاد قد و روی تو ادب نگاه دارم

بودم‌ امید کز مهر تو در کنارم آیی

که بخواب دوش دیدم بکنار ماه دارم

برهت شها نشینم مگر از کرم بگویی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه