دگرانند بهر سو نگران
من بسوی تونهان از دگران
آنکه بگشود زروی تو نقاب
بست بر دیده ی این بی بصران
ورنه حاشا تو در آیی از در
دیده در باز کند بر دگران
خبر از خاک درت نتوان جست
جز زطرف کله تا جوران
اثر از گرد رهت نتوان یافت
جز که در دیده ی صاحبنظران
این چه راه است که در وی اثری
نیست از نقش پی پی سپران
این چه صحراست که تا گم نشوی
نبری راه سوی راهبران
این چه دریاست که جز غرقه نبرد
رخت از لطمه ی موجش بکران
تیز تک مرکب و رهبر در پیش
آه از سستی این همسفران
بنده ی شاه جهان است نشاط
نه که در بند جهان گذران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به انکار سوی ما نگران
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه میاندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوختهام آبی زن
[...]
رخنه افتاد از آن حیله گران
در صف گهر صافی گهران
گرد او حلقه مرصع کمران
موکبش ناظم عالی گهران
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.