زهی دشمنت از طرب بینوا

زده چرخ در مدحت تو نوا

هدی یافته از جلالت جمال ...

... اندر کف احداث جهان مانده معذب

آنکرد بمن چرخ که در حرب نکردست

عبدالملک مروان بر لشکر مصعب ...

... بی مدحت تو دم نزند دهر سال و ماه

و ز خدمت تو سر نکشد چرخ روز و شب

اسم برامکه ز سخای تو منتحل ...

... اخلاق نیک تو همه پیرایه ادب

ایمن شد از مطالبت حادثات چرخ

آن کس که کرد خدمت درگاه تو طلب ...

... من با عزیمت هرب و فتنه از قفا

من با هزیمت ضرر و چرخ در طلب

گه مالدم بعربدها دهر بوالفضول

گه بنددم بشعبدها چرخ بوالعجب

هر جا که من روم عقب من رود عقاب ...

... چونان شدم که روز ندانم همی ز شب

هر روز چرخ حادثه ای آردم عجیب

هر لحظه دهر واقعی ای زایدم عجب ...

... لی منطق تحیر عن حدتی شطب

چرخ علو علی که بنازد لقب بدو

گر سروران عصر بنازد بر لقب ...

... آمن شدست حشمتش از بیم منقلب

از فتنه سیاست او چرخ در هراس

وز حمله مهابت او دهر در هرب ...

... کمال دین هدی قطب ملک و دین محمود

که هست چرخ شرف را جمال او کوکب

جمال دوده خوارزمشاه آنکه ربود ...

... زهی موافقت رأی تو صواب صواب

تویی که چرخ بود با جلالت تو زمین

تویی که بحر بود با سخاوت تو سراب ...

... بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر

چرخیست فکرت تو پر از اختر صواب

پیرایه روان شده مهر تو چون خرد ...

... امداد بخشش تو برون رفت از حساب

از بهر نصرة تو زند چرخ بامداد

بر تیغ های کوه علم های آفتاب ...

... گویی که بسته است دلم با طرب حساب

مستور کرد چرخ ز من چهره نشاط

چونان که زیرکان ذهب و مذهب و ذهاب ...

... گیتی دهد زساغر محنت مرا شهاب

زنبور وار بود لعابم زشهد و چرخ

چون زهر مار کرد مرا در دهان لعاب ...

... نامد بدست دولت و از دست شد شباب

عمرم زکوه چرخ شد و نیست خود مرا

جز اشک همچو سیم و رخ همچو زر ناب ...

... در عاجلت محامد و در آجلت ثواب

آنچ آمدست بر تنم از چرخ نامدست

از دوده معاویه بر آل بو تراب ...

... روزم شد از عنای جهان چون پر غراب

بر صف چرخ از قبل سهم من سهام

در کف صبح از جهت حرب من حراب

آن کس که طاعت تو گزیند رضا دهی

تا بی گناه چرخ رساند بدو عذاب

جستیم ما دو تن تو باحسان و من بجان ...

... از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب

بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار

در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب ...

... گشتست مدغم آتش و گردد منور آب

قدر رفیع او را برده سجود چرخ

لفظ بدیع او را گشته مسخر آب ...

... گردد مسخر آتش و گردد برتر آب

مقدار او ز کنگره چرخ برترست

چونانکه هست از کره خاک برتر آب ...

... شدند در دل خا را محقرآتش و آب

فگنده در کف پیمان تو دل اختر و چرخ

نهاده در خط فرمان تو سر آتش و آب ...

... سیاست تو شده قهرمان آتش و آب

ز جنگ و صلح تو بیم و امید اختر و چرخ

ز مهر و کین تو سود و زیان آتش و آب ...

... با دولت عریض تو دهر فراخ تنگ

با همت رفیع تو چرخ بلند پست

نارسته همچو لفظ تو دری ز هیچ کان ...

... بخشنده بحر بنده دست جواد تست

گردنده چرخ سخره عزم روان تست

اصل فنای ظلم همه از بقای تست ...

... آن خسروی که بر سر او از پی کنف

از هفت چرخ حفظ خدایی خیم زدست

در امر اوست هم عرب و هم عجم از آنک ...

... ور دم ز دست از سر کوی ندم زدست

هر دم زدن ز چرخ کشیدست صد بار

آن کس که بر خلاف رضای تو دم زدست ...

... با رأی پیر و بخت جوانی و عدل تو

از جور چرخ حافظ پیر و جوان شدست

حکم تو پیشوای شهور و سنین شدست ...

... تا بحر مستقر گران مایه لؤلؤست

تا چرخ جایگاه فروزنده اخترست

هر لحظه فتح دیگر بادت که هر زمان ...

... حمایت تو بپیش هدی درون سپرست

بر جلال تو چرخ رفیع چون خاکست

بر نوال تو بحر محیط چون شمرست ...

... رفیع صدر جناب تو مرجع بشرست

اگر معالی چرخست رای تو شمست

وگر مکارم باغست جود تو مطرست ...

... تو آن جوهری در معالی و مجد

که نه چرخ اعراض آن جوهرست

من چون رأی تو اختر ثابتست ...

... شهریاری که سایه حفظش

تیر احداث چرخ را سپرست

دست او هست در سخا شجری ...

... جان دشمن چو دود پر شررست

چرخ در جنب قدر ت خاکست

بحر در پیش دست تو شمرست ...