نه رخست آن ، که زهره و قمرست
نه لبست آن ، که سر بسر لشکرست
نیست درصد هزار سوسن و گل
آن طراوت که اندران پسر ست
خانه او زحسن طلعت او
نیست خانه، که جنتی دیگر ست
او قبا پوشد و کمر بندد
وز قبا و کمر مرا اثرست
رویم از چین پایان چو بندگاه قباست
پشتم از خم چو حلقهٔ کمرست
حالم از بد بدتر شدست و رواست
کان نگارین زخو ب خوبترست
سیم وزر پاک رفت در عشقش
جان و دل نیز هر دو بر خطرست
با چنا نرخ چه جای جان و دلست ؟
با چنان لب چه جای سیم و زرست ؟
سوی جانم زلشکر غم او
هر زمانی نفر پس نفرست
گه دلم گرم و گه دمم سردست
گه لبم خشک و گاه دیده ترست
آه ! از عشق نیکوان ، کین عشق
همه رنج تنست و دردسرست
خبر رنج من بعالم رفت
ای دریغا! که یار بی خبرست
نظری کردی ، ار بدانستی
که ملک را بحق من نظرست
شاه غازی علاء دولت ودین
بوالمظفر که صورت ظفرست
شهریاری ، که سایه حفظش
تیر احداث چرخ را سپرست
دست او هست در سخا شجری
که ایادی ثمار آن شجرست
کف کافی او همه کرمست
دل صافی او همه هنرست
حشمتش جسم ملک را جانست
فکرتش چشم ملک را بصرست
در فتوح بلاد بدکیشان
ملک او چون خلاف عمرست
همه احکام او ، بامر و بنهی
همچو احکام شرع معتبرست
ید بیضای گوهر افشانش
شب اومید خلق را سحرست
همت او بروز و روزی خلق
همچو مهر و سپهر مشتهرست
صد هزاران هزار گنج گهر
از کفش یک عطای ما حضرست
خسروا ، تیغت آتشیست ، کزو
جان دشمن چو دود پر شررست
چرخ در جنب قدر ت خاکست
بحر در پیش دست تو شمرست
قدر تو چون سپرو چون مهرست
امر تو چون قضا و چون قدرست
کردهٔ تو صحیفهٔ خیرست
گفتهٔ تو طویلهٔ دررست
خدعهای مخالفان گه جنگ
پیش شمشیر تو همه هدرست
سورهٔ خسروی ترا یادست
آیت مردمی ترا زبرست
چشم خصمت چو دیده نرگس
سخت بی نور و نیک با سهرست
داد یزدان ترا ، بحمدالله
هر چه آن از محاسن سیرست
نیکویی کن شها ، که در عالم
نام شاهان بنیکویی سمرست
بد نشاید، که در برابر بد
هم بد روز حشر منتظرست
وز رضا دادن بدان ببدی
هم حذر کن ، که موضوع حذرست
ناصحی کان ترا بد آموزد
نیست ناصح ، که از عدو بترست
اندرین فرجهٔ سپهر و زمین
دل چه بندی؟ نه جای مستقرست
پدرست آن ، ولیک بی نفعست
مادریست این ، و لیک با ضررست
جای بخشایشست آن فرزند
کش چنین مادر و چنان پدرست
باز کرده ، زبهر آمد و شد
خانه روزگار را دو درست
گنج و رنج توانگر و درویش
هر چه در عالمست ، بر گذرست
هر که هستند ، از وضیع و شریف
همه را حوض مرگ آبخورست
سفری بس دراز در پیشست
عمل خیر زاد آن سفرست
داد کن ، داد کن ، که دارالخلد
منزل خسروان دادگرست
ببر مردمان کامل عقل
این حطام زمانه مختصرست
در همه کار نیک باش ، کزان
نیکی کار آخرت شمرست
یک صحیفه زنام نیک ترا
بهتر از صد خزانهٔ گهرست
از جناب تو دور باد بلا
که جناب تو مأمن بشرست
باد ناصح زمهر تو در خلد
که زکین تو خصم در سقرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مدح و توصیف ویژگیهای والای یک پادشاه است. شاعر میگوید که پادشاه نه تنها از نظر ظاهری زیبا و دلکش است، بلکه صفاتی چون سخاوت، شجاعت و خرد را نیز داراست. او به دوری از کینه و بدی اشاره میکند و به این نکته تأکید میکند که نیکی و عدالت پادشاه باید در جامعه گسترش یابد. شعر به نوعی انسانها را به نیکی و عمل خیر دعوت میکند و بیان میکند که در دنیای پر از تلاطم و ناپایداری، نیکی و عمل صالح تنها راه نجات و دستیابی به سعادت است. در نهایت، شاعر خواستار آشتی و صلح و دوری از بلا و مشکلات است، با این امید که محبت و نیکی حاکم گردد.
هوش مصنوعی: نه چهرهات آنقدر زیباست که مانند سیمرغ و ماه باشد، نه لبهایت به اندازهای دلفریب هستند که با شکوه و جلال تمام لشکر را تحت تاثیر قرار دهند.
هوش مصنوعی: در عالم گل و گلزار، هیچ گل و سوسنی به اندازه طراوت و شادابی آن پسری که در اینجا هست، نمیتواند جذاب باشد.
هوش مصنوعی: خانه او به سبب زیبایی چهرهاش نیست، بلکه خانهاش مانند بهشت دیگری است.
هوش مصنوعی: او لباس مجلل میپوشد و کمربند میبندد، و من از ویژگیهای لباس و کمربند او تأثیر میپذیرم.
هوش مصنوعی: چهرهام مانند دامن چینی است که انتهای آن به زیبایی بسته شده و پشتام مانند حلقه کمر خمیدهای است.
هوش مصنوعی: حال من به اندازهای بد شده که دیگر هیچ چیز نمیتواند از این وضعیت بدتر باشد، و این ناامیدی رو به راه است زیرا آن محبوب دلربا از تمام خوبیها و زیباییها بهتر است.
هوش مصنوعی: محبت او بر من چنان تاثیر گذاشته که تمام ثروت و داراییام را از دست دادهام و حالا جان و قلبم نیز در معرض خطر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: چطور میتوان درباره جان و دل صحبت کرد وقتی که این چنان زیبایی وجود دارد؟ با این لبهای زیبا، چه نیازی به طلا و نقره است؟
هوش مصنوعی: غصههای او مانند لشکری به سوی جانم میآید و هیچگاه از حمله به من دست برنمیدارد.
هوش مصنوعی: گاهی دلم شاد و گرم است و گاهی سرد و بیحالش. گاهی لبهایم خشک و بیحالت میشود و گاهی چشمهایم پر از اشک میگردد.
هوش مصنوعی: آه! از عشق خوبان که این عشق فقط برای بدن رنج و درد به همراه دارد.
هوش مصنوعی: رنج و آلام من به دیگران منتقل شده، افسوس که محبوبم از این موضوع بیخبر است.
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به من انداختی و میدانستی که پادشاهی حق من است، در آن صورت...
هوش مصنوعی: سلطان پیروزمند و بزرگوار علاءالدین، که نمایانگر پیروزی و سرافرازی است.
هوش مصنوعی: یک پادشاهی که سایهاش حفاظت میکند و مانند سپری است در برابر تیرهایی که چرخ روزگار بر زمین میزند.
هوش مصنوعی: دست او در بخشندگی مانند درختی است که میوههای آن را دیگران برداشت میکنند.
هوش مصنوعی: نعمتهای او بیپایان و فراوان است و دل پاک او سرشار از زیباییها و مهارتهاست.
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه او روحی به Bodies فرمانروایی میبخشد و اندیشهاش بیناییی به چشمهای این موجودات میدهد.
هوش مصنوعی: در پیروزی و فتح سرزمینهایی که تحت سلطه بدکیشان هستند، ملک او مانند خلافت عمر است.
هوش مصنوعی: تمامی دستورات و نهیهای او مانند احکام معتبر شرعین هستند و باید به آنها توجه کرد.
هوش مصنوعی: دستش که مانند دستان خدا سفید و درخشان است، شب را به صبح مبدل میکند و امید را در دل مردم زنده میکند.
هوش مصنوعی: توانمندی او در به وجود آوردن روز و روزی برای مردم، مانند خورشید و آسمان شناخته شده و مشهور است.
هوش مصنوعی: ما تنها با یک بخش کوچک از عطای خود، گنجینههای بیشماری را در اختیارتان قرار میدهیم.
هوش مصنوعی: ای خسرو، تیغ تو همانند آتش است که جان دشمن را مانند دودی پر از شراره در خود میسوزاند.
هوش مصنوعی: جهان به گونهای است که در برابر عظمت تو بسیار کوچک و حقیر به نظر میرسد؛ حتی گیتی و دریا هم در مقایسه با قدرت تو ارزش چندانی ندارند.
هوش مصنوعی: ارزش تو مانند سپر است و همچون خورشید تابان، فرمان تو شبیه تقدیر و سرنوشت است.
هوش مصنوعی: عمل و رفتار تو مانند صفحهای پر از نیکیهاست و سخنان تو در حقیقت گنجینهای از خوبیها و ارزشهاست.
هوش مصنوعی: دشمنیهای مخالفان و نقشههای آنها در برابر قدرت و شمشیر تو بیثمر و بیفایده است.
هوش مصنوعی: تو در آیات سوره خسرو آموخته شدهای و نشانهای از مردمی و بزرگی تو در میان مردم نمایان است.
هوش مصنوعی: چشمان دشمن تو مانند چشم نرگس است، که فاقد نور و زیبایی است و در عین حال، به خوبی با گل سهرست هماهنگ شده است.
هوش مصنوعی: خداوند به تو نعمت داده است و خوشبختانه هر چیزی که زیبایی دارد، از آن توست.
هوش مصنوعی: به خوبی رفتار کن، زیرا در دنیا نام نیکوکاران و صاحبان قدرت همیشه باقی میماند.
هوش مصنوعی: بدی کردن در مقابل بدی دیگر، عواقب خوبی نخواهد داشت و روز قیامت حساب همه چیز رسیدگی میشود.
هوش مصنوعی: از رضایت دادن به بدیها بپرهیز، زیرا هدف از پرهیز همین است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد تو را به راهی درست هدایت کند، باید از کسی باشد که از دشمن نمیترسد؛ چون تنها کسی که میتواند به تو راست بگوید، جرات رویارویی با خطرات را دارد.
هوش مصنوعی: در این لحظهی کوتاه و گذرا از زندگی، دل چرا باید در جایی بماند یا به چیزی وابسته شود؟ این دنیا جایی برای استقرار و ماندگاری نیست.
هوش مصنوعی: پدر درست و واقعی است، اما فایدهای ندارد؛ مادر اینگونه نیست، اما ضرر دارد.
هوش مصنوعی: فرزندی که از چنین مادری و پدری به دنیا آمده، سزاوار بخشش است.
هوش مصنوعی: باز کرده به خاطر آمدن و رفتن، خانه روزگار را به دو طرف درست کرده است.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در دنیا وجود دارد، چه ثروت و چه درد و رنج، برای ثروتمند و فقیر موقتی و گذراست.
هوش مصنوعی: هر کس که در این دنیا وجود دارد، چه در جایگاه پایین و چه در مرتبه بالا، همه در نهایت به سراغ مرگ خواهند رفت.
هوش مصنوعی: در پیش رو سفر طولانیای وجود دارد و عمل نیک، همانند آذوقهای برای آن سفر به حساب میآید.
هوش مصنوعی: بدهی را بپرداز، زیرا بهشت همیشگی محل زندگی پادشاهان عادل است.
هوش مصنوعی: انسانهای کامل و باهوش از این دنیای فانی و این مدت محدود زندگی استفاده میکنند و به آن اهمیت نمیدهند.
هوش مصنوعی: در هر کاری که انجام میدهی نیکو و درست عمل کن، چرا که این نیکیها در نهایت به نفع زندگی بعدیات خواهد بود.
هوش مصنوعی: داشتن یک سند با نام نیک از داشتن صد خزانه جواهر بهتر است.
هوش مصنوعی: از تو دور باشد هر گونه مشکل و بلا، زیرا تو پناهگاه انسانها هستی.
هوش مصنوعی: باد نصیحتی از سرما و سختی تو در بهشت وجود دارد، زیرا دشمن تو در دوزخ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وآنچه گفتم همه درست ترست
که به خوبی زبیده دگرست
زین جهانت بدان جهان سفرست
گذرت راست بر پل سقرست
آه ! از عشق بی کران ، کین عشق
همه رنج دلست و دردسرست
خبر درد من به عالم رفت
ای دریغا ! که یار بی خبرست
منصب از منصبت رفیعترست
هر زمانیت منصبی دگرست
این مناصب که دیدهای جزویست
کار کلی هنوز در قدرست
باش تا صبح دولتت بدمد
[...]
کژدم از راه آنکه بدگهرست
ماندنش عیب و کشتنش هنرست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.