مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۲
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده
بیا تا چون گل و لاله درآمیزیم مستانه
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشک و خشم آمد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۴
... وی رخت از این جای بدان جای کشیده
ای نرگس چشم و رخ چون لاله کجایی
از گور تو آن نرگس و آن لاله دمیده
اندر لحد بی در و بی بام مقیمی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۹
... زعفران رخ ما از حذر چشم بد است
ما حریف چمن و لاله ستانیم همه
مصحف آریم و به ساقی همه سوگند خوریم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۵
... بکن که هر چه کنی هست بس پسندیده
ز درد و حسرت تو جان لاله ها سیه است
گل از جمال رخ توست جامه بدریده ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶
... هین که خروس سحری مانده شد از ناله گری
گر به خرابات بتان هر طرفی لاله رخی است
لاله رخا تو ز یکی لاله ستان دگری
هم تو جنون را مددی هم تو جمال خردی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰
... ببینی بحر را تازان در آن بحر پر از خونی
چه لاله است و گل و ریحان از آن خون رسته در بستان
ببینی و بشوید جان دو دست خود به صابونی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۵
... آن جا روش و دین نی جز باغ نوآیین نی
جز گلبن و نسرین نی جز لاله و سوسن نی
بگذار تنی ها را بشنو ارنی ها را ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
... آن جام مباحی را درکش که بیاسایی
در حلقه آن مستان در لاله و در بستان
امروز قدح بستان ای عاشق فردایی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۰
... چه ریگی بلک بحر بی کناری
چو لاله کفته ای در شهر تبریز
شدم بر دست شمس الدین نگاری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۵
... گشایی پر و بالی کز حلاوت
نمایی لطف های لاله زاری
میان این چنین نوری نماید ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۶
... ز هر قطره یکی جانی همی رست
همی پرید اندر لاله زاری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۵
... از شاخ درخت گیر رقصی
وز لاله و که شنو صدایی
ریحان گوید به سبزه رازی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۸
... بلبل بگرفت باز زاری
بر کف بنهاده لاله جامی
کای نرگس مست بر چه کاری ...
... سرها ز مغاره کرده بیرون
آن لاله رخان کوهساری
یا رب که که را همی فریبند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۹
... بر چهره زعفران بباری
تا لاله ستان عاشقان را
از گلبن حق به خنده آری ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۹
... همه باغ دام گشته همه سبزفام گشته
گل و لاله جام بر کف که هلا بیا چه داری
گل و لاله ها چو دام اند و نظاره گر چو صیدی
که شکوفه ها چو دام و همه میوه ها شکاری ...
... بر شاه عذرت این بس که خوشی و خوش عذاری
رخ لاله برفروزان و رمان ز چشم نرگس
که به چشم شوخ منگر به بتان به طبل خواری ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۴
... خضر و سمن چو رندان بشکسته اند زندان
گل و لاله شاد و خندان ز سعادت عطایی
همه مریمان کامل همه بکر و گشته حامل ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۴
... هم گلشنش بدیدی صد گونه گل بچیدی
هم سنبلش بسودی هم لاله زار گشتی
ای چشمش الله الله خود خفته می زدی ره ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴۴
... بس شاه و بس فریدون کز تیغشان چکد خون
زان روی همچو لاله لولی است و لالکایی
ناموسیان سرکش جبارتر ز آتش ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۲
... وقتی که دررمیدی تو سوی شمس تبریز
آن جا خدای داند کاندر چه لاله زاری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۵
ای برده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی
گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد ...