ای چشم و چراغ شهریاری
والله به خدا که آن تو داری
شمعی که در آسمان نگنجد
از گوشه سینهای برآری
خورشید به پیش نور آن شمع
یک ذره شود ز شرمساری
وقت است که در وجود خاکی
آن تخم که گفتهای بکاری
آخر چه شود کز آب حیوان
بر چهره زعفران بباری
تا لاله ستان عاشقان را
از گلبن حق به خنده آری
بر پشت فلک نهند پا را
چون تو سرشان دمی بخاری
انگور وجود باده گردد
چون پای بر او نهی فشاری
مخدومی شمس حق تبریز
لطفی که هزار نوبهاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و توصیف شخصیتی خاص و باارزش پرداخته است که در دل شهر میدرخشد. شاعر با استفاده از تصاویری همچون شمعی در آسمان و خورشید، به عظمت و تاثیرگذاری آن فرد اشاره میکند. او از لزوم کاشتن تخم محبت و عشق در دلها سخن میگوید و به تأثیر آن بر روی عواطف انسانی و زیبایی زندگی میپردازد. در نهایت، شاعر از لطف و فضیلت شخصی به نام "شمس حق تبریز" یاد میکند و بر اهمیت و زیبایی وجود او تأکید میکند. در کل، این شعر مدحی از مقام انسانی و معنوی است که میتواند زندگی را درخشان و پرثمر کند.
هوش مصنوعی: ای روشنی و زیبایی پادشاهی، قسم به خدا که حقیقتاً این زیبایی از آن توست.
هوش مصنوعی: شمعی که در آسمان جا نمیشود، از دل و جان کسی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: خورشید از شدت نور و درخشش شمع، به خاطر شرم و ادب، خود را کمتر میبیند و کوچک احساس میکند.
هوش مصنوعی: زمانی است که باید در وجود خاکیات، آن دانهای که اشاره کردی را بکاری.
هوش مصنوعی: در نهایت چه خواهد شد اگر از آب زندگی بر چهره زعفران باران ببارد؟
هوش مصنوعی: برای اینکه عاشقان را از باغ حقیقت به شادی و خنده دعوت کنی، همچون لالهای که گل میچینند.
هوش مصنوعی: به ابرها پا میگذارند و چون تو، با قهری که داری، موقتا آنها را ذوب میکنی.
هوش مصنوعی: هرگاه بر انگور پای بگذاری و آن را بفشاری، از آن شراب به وجود میآید.
هوش مصنوعی: مخدوم و آقای من، شمس تبریز، نیکی و محبتش به اندازهی هزار بهار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
[...]
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.