گنجور

 
مولانا

ای طبل رحیل از طرف چرخ شنیده

وی رخت از این جای بدان جای کشیده

ای نرگس چشم و رخ چون لاله کجایی

از گور تو آن نرگس و آن لاله دمیده

اندر لحد بی‌در و بی‌بام مقیمی

ای بر در و بر بام به صد ناز دویده

کو شیوه ابروی تو کو غمزه چشمت

ای چشم بد مرگ بدان هر دو رسیده

ای دست تو بوسه گه لب‌های عزیزان

در دست فنا مانده تو با دست بریده

این‌ها همه سهل است اگر مرغ ضمیرت

بر چرخ پریده بود و دام دریده

صورت چه کم آید چه برد جان به سلامت

موزه چه کم آید چو بود پای رهیده

صد شکر کند جان چو رهد از تن و صورت

ای بی‌خبر از چاشنی جان جریده

کو لذت آب و گل و کو آب حیاتی

کو قبه گردونی و کو بام خمیده

یا رب چه طلسم است کز آن خلد نفوریم

ما در تک این دوزخ امشاج خزیده

محسود فلک بوده و مسجود ملایک

وز همت ناپاک ز ما دیو رمیده

باغ آی و ز باران سخن نرگس و گل چین

نرگس ندهد قطره ای از بام چکیده

بربند دهان از سخن و باده لب نوش

تا قصه کند چشم خمار از ره دیده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۳۳۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده

تا من نیم آن روی دلارام تو دیده

گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی

سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده

از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است

[...]

انوری

ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده

وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده

بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده

بر دامن تو دست معالی نرسیده

با قدر تو اوج زحل از دست فتاده

[...]

مولانا

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

تو آینه ناقص کژشکل خریده

ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

[...]

سلمان ساوجی

ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده

گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده

از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی

در میکده‌ها چشم سیاه تو کشیده

چشمت به اشارت دل من برد و فدایت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه