گنجور

 
۱۴۱

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۲ - تاریخ جلوس سلطان محمد

 

... در شجاعت رستم و در سلطنت افراسیاب

در سخاوت حاتم و در معدلت نوشیروان

چون برآمد این فریدون و حشمت دارا شکوه ...

مشتاق اصفهانی
 
۱۴۲

حزین لاهیجی » مثنویات » فرهنگ نامه » بخش ۱۲ - در نصیحت و بی وفایی دهر گوید

 

... چو بهرام خنجر زند بر فسان

نه شیرویه داند نه نوشیروان

چو دوران دهد جام صافی و درد ...

حزین لاهیجی
 
۱۴۴

حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۲۱ - حکایت

 

... بیاراست پیرایه بخش جهان

سریر کیانی به نوشیروان

جوان بود شهزاده شیرگیر ...

حزین لاهیجی
 
۱۴۵

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - و له قصیده در مدح میرزا عبدالوهاب

 

... تعالی الله نسب فرزند زهرا

بنام ایزد حسب نوشیروان است

قرین شد با نسب او را حسب نیز ...

آذر بیگدلی
 
۱۴۶

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در شمه‌ای از حال خود و تأسف خرابی خانه و منقبت کاظمین علیهما السلام فرماید

 

... ز جود و داد کرم پیشگان عدل آیین

که روح حاتم و نوشیروان ازیشان شاد

هم از عدالتشان بوده ظالمان مظلوم ...

آذر بیگدلی
 
۱۴۷

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - تاریخ آب انبار اصفهان (۱۱۸۹ ه.ق)

 

... جهانداری که شد از عدل و جودش

خجل نوشیروان شرمنده حاتم

دلیری کش بروز رزم بوسند ...

آذر بیگدلی
 
۱۴۸

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸

 

... جبین سای پیر و جوان قصر تست

به از عصر نوشیروان عصر تست

جهان از تو در مهد امن و امان ...

آذر بیگدلی
 
۱۴۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۲

 

... بمأوای خود گشته هر یک روان

نه ضحاک ماند و نه نوشیروان

کنون چون گلم لب بود خنده ناک ...

آذر بیگدلی
 
۱۵۰

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴۹ - حکایت

 

... شه عالم از زور بازو شوی

به نوشیروان هم ترازو شوی

وگرنه هم امشب برآیم ببام ...

آذر بیگدلی
 
۱۵۱

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

... عدل و جود آموز کز جود و عدالت مانده است

در جهان نام و نشان حاتم و نوشیروان

گر دهند از مرحمت پندی بزرگانت رفیق ...

رفیق اصفهانی
 
۱۵۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت

 

... شنیدم که در وقت نزع روان

به هرمز چنین گفت نوشیروان

که خاطر نگهدار درویش باش ...

ملا احمد نراقی
 
۱۵۳

خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۹

 

... بس نسخه مصحح و جامع فتاده است

آن کس که آصف و جم و نوشیروان ندید

منت خدای را که ز تایید لطف او ...

خالد نقشبندی
 
۱۵۴

خالد نقشبندی » مثنویات » در ستایش سرور کائنات رسول اکرم ﷺ

 

... الغرض از غایت امن و امان

داغ نهد بر دل نوشیروان

مهدی اگر گردد از این باخبر ...

خالد نقشبندی
 
۱۵۵

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۱۱ - در « داد و دهش» نگاشته

 

... پاک یزدان را ستایش و سپاس که با رنج دربدری از آورده پستان تا پرورده بستان به یغمای سردار رفتن و کیسه پرداخته و مهربانی بزرگان کشور و سترگان لشکر و چاکر نوازی های شهزادگان و بستگی های آزادگان و دست سخن سنجی سی و هشت سال از پی آن زرد و سپید که سرسبزی کیهان و سرخ رویی آن خانه بدوست دست خواهش پیش مردان بخشش یا کاسه سیاهی نرفت و کاسه هست و بودم به آرایش خوان یا آلایش کام کیسه بر کمر دار و دارای کلاهی ندوخت

اگر دانم بخشنده ایران کدام است یا تهی دست ناخن خشک این ویران را چه نام لال به خاک درآیم و کور از خاک برآیم مگر شهریار خورشید تخت جمشید بخت نوشیروان داد سلیمان نهاد کاوس کلاه فریدون اختر پرویز سپاه سکندر کشور درویش پادشاه منش پادشاه درویش روش آفتاب شهریاران افسر کلاه داران محمد شاه که پاک روانش چون بخت جوان فزاینده باد و جاویدان جهانش چون تخت کیان پاینده نخواسته از دست دریا سارش ریزش ها دیدم و بی مزد ستایش به فر داد بی سپاسش به بخشش و بخشایش ها رسیدم قطعه

برومند باد آن همایون درخت ...

یغمای جندقی
 
۱۵۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

... بر که شاید داوری بردن از این عیارها

بر در میرمؤید آنکه چون نوشیروان

هست از دیوان عدلش در جهان آثارها

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۵۷

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲

 

زلف مسلسل ریخته عنبرفشانی را ببین

زنجیر عدل آویخته نوشیروانی را ببین

قامت به ناز افراخته خلقی ز پا انداخته ...

فروغی بسطامی
 
۱۵۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه

 

... تا به خرمن خار یابی بر کلاه یزدجرد

تا به دامن خاک بینی بر سر نوشیروان

سیم را رونق نخیزد تا به درناید ز سنگ ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۵۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - د‌ر جشن میلاد حضرت ظل‌ اللهی ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه ‌گوید

 

... ملک می رقصد که شبل شیر غاب آمد پدید

د فع جور دهر را نوشیروان گشت آشکار

رجم دیو ملک را سوزان شهاب آمد پدید ...

قاآنی
 
۱۶۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۶ - در ستایش جناب جلالت مآب میرزا کاظم نظام الملک دام مجده گوید

 

... مهل تا این ستم با او کند چرخ

چه شد آن خصلت نوشیروانی

بر آن کس کاین ستم بر وی روا داشت ...

قاآنی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode