بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه
وهُوَ نظام الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن موید القمی، اصلش از تفرش قم و موطنش گنجه بوده. لهذا به شیخ نظامی گنجوی شهرت نموده. سلسلهٔ ارادت وی به جناب شیخ اخی فرج زنجانی که از مشاهیر مشایخ است میرسد، و از آغاز شباب معاشرت و مجالست اعاظم و سلاطین را قبول نفرمود و در زاویهٔ خود منزوی بود و خواقین هوشیار و سلاطین روزگار به خدمتش مشرف و از صحبتش مستفیض میشدند و هر یک از مثنویات خود را به استدعای یکی از ایشان گفته. گویند قزل ارسلان امتحاناً لباطنه به خانقاه وی رفته، شیخ مقصد وی را دریافته تجمل باطنی وحشمت معنوی خود را به وی نمود. چنانکه سلطان خدم و حشم او را بیش از خود دیده و از جلال آن جناب ترسیده، به ادب هرچه تمامتر به محفل رفته به اشارت او نشسته، بعد از اندک ساعتی دید که آنچه دید. مانند عالم همگی نمودی میبود و بجزا او احدی در میانه نبود. شیخ بر سجاده به تلاوت مشغول و خود بر روی خاک مسکن دارد. از این کرامت از اهل ارادت شد. غرض، اگرچه به سبب معارف و حقایق شاعری، پایهای دون به جهت اوست، اما در این فن مرتبهٔ اعلی دارد. وفاتش در سنهٔ ۵۹۶. این اشعار از آن جناب است:
مِنْقصایده فی المعارف و الحقایق
شحنهٔ ما دانش، آنگه حرص در همسایگی
رستم ما زنده وانگه دیو در مازندران
هرچه نز قرآن طرازی برفشان از آستین
هرچه نز ایمان بساطی درنورد از آستان
فرق ها باشد میان آدمی و آدمی
کز یک آهن نعل سازند از یکی دیگرسنان
اصل هندو در سیاهی یک نسب دارد ولیک
هندویی را دزد خوانی هندویی را پاسبان
چند ازین سلطان و سلطان از تو سلطان بندهتر
بندهٔ او شو که آن شد صاحبِ سلطان نشان
پرده بردار از زمین بنگر چه بازی میرود
با عزیزان زمانه زیر پرده هر زمان
تا به خرمن خار یابی بر کلاه یزدجرد
تا به دامن خاک بینی بر سرِ نوشیروان
سیم را رونق نخیزد تا به درناید ز سنگ
لعل را قیمت نباشد تا برون ناید ز کان
ملک الملوک فضلم به فضیلت معانی
ز من و زمان گرفته به مثال آسمانی
نفس بلند صوتم جرس بلند صیتم
قلمِ جهان نوردم علم جهان ستانی
سر همتم رسیده به کلاه کیقبادی
برِ حشمتم گذشته ز پرند جوزجانی
حرکات اختران را منم اصل و او طفیلی
طبقات آسمان را منم آب او اوانی
مهام و چو مه نگیرم کلف سیاه رویی
زرم وچو زر ندارم برص سپید زایی
ملکا و پادشاها روشی کرامتم کن
که بدان روش بگردم ز بدی و بدگمانی
دل و دین شکسته آنگه هوسم ز نام جویی
سر و پا برهنه آنگه سخنم ز مرزبانی
ادبم مکن که خوردم، خللم مبین که خاکم
ببر از نهاد طبعم دو دلی و ده زبانی
حرم تو آمد این دل ز حسد نگاهدارش
که فرشته با شیاطین نکند هم آشیانی
ز گناه و عذر بگذر بنواز و رحمتی کن
به خجالتی که بینی به ضرورتی که دانی
به طفیل طاعتِ تو تن خویش زنده دارم
چو نباشد این سعادت نه من و نه زندگانی
هه ممکن الوجودی رقمِ هلاک دارد
تو که واجب الوجودی ابدالابد بمانی
اگر از نظامی آمد گنهی عفوش گردان
که کس ایمنی ندارد ز قضای آسمانی
مِنْغزلیّاته رحمة اللّه علیه
هزار بار به جان آمد ار چه کار مرا
نگشت عشق تو الا یکی هزار مرا
٭٭٭
خوشا جانی کزو جانی بیاسود
نه درویشی که سلطانی بیاسود
به عمر خود پریشانی نبیند
دلی کز وی پریشانی بیاسود
٭٭٭
نفس اگر پیر شود سهل نباشد زان رو
کاژدها گردد ماری که قویتر گردد
تو خدا را شو اگر جمله جهان گیرد آب
به خدا گر سر مویی قدمت تر گردد
٭٭٭
یاوری کن همه را تا همه یار تو شوند
تو همه یار کشی با تو که یاور گردد
آن چنان زی که اگر نیز دروغی گویی
راست گویان جهان را ز تو باور گردد
٭٭٭
برمیاور سراز آن سان که دروغ انگارند
هر کجا راستیای از تو مشهر گردد
٭٭٭
گر تو خواهی که دل و دین به سلامت ببری
خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود
٭٭٭
شبیتیره است وره مشکل جنیبت را عنان درکش
زمانی رختِ هستی را به خلوتگاهجاندرکش
طریقش بی قدم میرو، جمالش بی بصر میبین
حدیثش بی زبان میگو،شرابش بیدهاندرکش
نظامی این چه اسرار است کز خاطر برون دادی
کسی رمزت نمیداند زبان درکش،زباندرکش
چوخاصالخاصاو گشتی ز صورت پای بیرون نه
هزاران شربتِ معنی به یک دم رایگان درکش
٭٭٭
هم باز شود این در، هم روز شود این شب
دلبر نه چنین ماند دلدار شود روزی
رباعی
چون نیست امیدِ عمر از شام به چاشت
باری همه تخم نیکویی باید کاشت
چون عالم را به کس نخواهند گذاشت
باری دل دوستان نگه باید داشت
٭٭٭
آن را که غمی بود که نتواند گفت
غم از دل خود به گفت، نتواند رُفت
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
٭٭٭
گرآه کشم کجاست فریاد رسی
ور صبر کنم عمر نمانده است بسی
بر یادِ تو میزنم به هر دم نفسی
کس را ندهد خدای سودای کسی
فی التوحید مِنْمثنوی مخزن الاسرار
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاکِ ضعیف از تو توانا شده
هستی تو صورت و پیوند نه
تو به کس و کس به تو مانند نه
زیرنشین عَلَمت کاینات
ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
آنچه تغیر نپذیرد تویی
آنکه نمرده است ونمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
هر که نه گویا به تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به
بی بدل است آنکه تو آویزیش
بی دیت است آنکه تو خون ریزیش
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
اول و آخر به وجود و حیات
هست کن و نیست کن کاینات
با جبروتت که دو عالم کم است
اول ما آخر ما یک دم است
چارهٔ ما ساز که بی یاوریم
گر تو برانی به که رو آوریم
حلقه زن خانه فروش توایم
چون درِ تو حلقه به گوش توایم
قافله شد واپسیِ ما ببین
ای کس ما بی کسی ما ببین
بر که پناهیم تویی بی نظیر
در که گریزیم تویی دستگیر
جز درِ تو قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو، که خواهد نواخت
دست چنین پیش که دارد که ما
زاری ازین بیش، که دارد که ما
فی النصیحة و الموعظه
این چه زبان، این چه زبان دانی است
گفته و ناگفته پشیمانی است
نقد غریبی و جهان شهر تست
نقد جهان یک به یک از بهرتست
با همه چون خاک زمین پست باش
وز همه چون باد تهی دست باش
یک درم است آنچه بدان بندهای
یک نفس است آنچه بدان زندهای
هرچه درین پرده نه میخی است
بازی این لعبت زرنیخی است
سایهٔ خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
حکم چو بر عاقبت اندیشی است
محتشمی بندهٔ درویشی است
حجله همان است که عذراش بست
بزم همان است که وامق نشست
حجله و بزم اینک تنها شده
وامقش افتاده و عذرا شده
صحبت گیتی که تمنا کند
با که وفا کرده که با ما کند
هر ورقی چهرهٔ آزادهایست
هر قدمی فرق ملک زادهایست
گفته گروهی که به صحرا درند
کی خنک آنان که به دریا درند
وانکه به دریا در سختی کش است
نعل در آتش که بیابان خوش است
بیشتر از مرتبهٔ عاقلی
غافلیای بود و خوش آن غافلی
چون نظر عقل به غایت رسید
دولت شادی به نهایت رسید
غافل منشین ورقی میخراش
گر ننویسی قلمی میتراش
با نفس هر که در آمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم
هست در این دایرهٔ لاجورد
مرتبهٔ مرد به مقدارِ مرد
لعبت بازی پسِ این پرده هست
ورنه بر او این همه لعبت که بست
دیده و دل محرمِ این پرده ساز
تا چه برون آید از این پرده باز
ختم سفیدی و سیاهی تویی
محرمِ اسرارِ الهی تویی
راه دو عالم که دو منزل شده است
نیم ره یک نفس دل شده است
تن چه بود ریزشِ مشتی گل است
هم دل و هم دل که سخن در دل است
بندهٔ دل باش که سلطان شوی
خواجهٔ عقل و ملک جان شوی
سرو شو از بند خود آزاد باش
شمع شو از خوردن خود شاد باش
بردرِ او شو که ازینان به اوست
روزی ازو خواه که روزی ده اوست
هرچه خلاف آمدِ عادت بود
قافله سالارِ سعادت بود
گر به خورش بیش کسی زیستی
هر که بسی خورد بسی زیستی
خاکِ تو آمیختهٔ رنجهاست
در دلِ این خاک بسی گنجهاست
زآمدنت رنگ چرا چون میاست
کامدنی را شدنی در پی است
راه عدم را نپسندیدهای
زانکه به چشم دگران دیدهای
جملهٔ دنیا ز کهن تا به نو
چون گذران است نیرزد دو جو
پای درین بحر نهادن که چه
بار درین موج گشادن که چه
وله ایضاً قُدِّسَ سِرُّه
آنچه درین مائدهٔ خرگهی است
کاسهٔ آلوده و خون تهی است
هر که درو دید دهانش بدوخت
هر که از او گفت زبانش بسوخت
هیچ نه در محمل و چندین جرس
هیچ نه در سفره و چندین مگس
دور فلک همچو تو بس یار گشت
دست قوی تر ز تو بسیار گشت
خواه بنه مایه و خواهی بباز
کانچه دهند از تو ستانند باز
هر نفس این پردهٔ چابک رقیب
بازیی از پرده برآرد غریب
نطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه
هر دم ازین باغ بری میرسد
تازهتر از تازهتری میرسد
رشتهٔ دلها که در این گوهر است
مرسله از مرسله زیباتر است
راهروان کز پسِ یکدیگرند
طایفه از طایفه والاترند
عقل شرف جز به معانی نداد
قدر به پیری و جوانی نداد
گرچه جوانی همه فرزانگی است
هم نه یکی شعبه ز دیوانگی است؟
میکشدت دیو تو افکندهای
دست بزن مرده نهای زندهای
شیر شو از گربهٔمطبخ مترس
طلق شو از آتش دوزخ مترس
باده تو خوردی گنه دهر چیست
جور تو کردی گنه دهر چیست
گر درِ دولت زنی افتاده شو
وز گرهٔ کار جهان ساده شو
معرفتی در گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
دشمنِ دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
کیسه برانند در این رهگذر
هرکه تهی کیسهتر آسودهتر
غارتیانی که رهِ دل زنند
راه به نزدیکی منزل زنند
تا به جهان در نفسی میزنی
به که درِ عشق کسی میزنی
جهد بدان کن که خدا را شوی
خود نپرستی و هوا را شوی
خاک دلی شو که وفایی دروست
وز گِلِ انصاف صفایی دروست
ولَهُ رحمة اللّه علیه مِنْمثنوی خسروشیرین فِی الاستدلال و الاستدراک
خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گردِ خطّهٔ خاک
درین محرابگه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان کیست
چه میخواهند از این محمل کشیدن
چه میجویند ازین منزل بریدن
چرا این ثابت است آن منقلب نام
که گفت این را بجنب آن را بیارام
مرا حیرت بدان آورد صد بار
که بندم اندرین بتخانه زنار
ولی چون کرد حیرت تیزگامی
عنایت بانگ برزد کی نظامی
مشو فتنه بدین بتها که هستند
که این بتها نه خود را میپرستند
همه هستند سرگردان چه پرگار
پدید آرندهٔ خود را طلبکار
چو ابراهیم با بتخانه میساز
ولی بتخانه را از بت بپرداز
نظر بر بت نهی صورت پرستی
قدم بر بت نهی رفتی و رستی
نموداری که از مه تا به ماهی است
طلسمی بر سر گنج الهی است
طلسم بسته را با رنج یابی
چو بشکستی به زیرش گنج یابی
مرا بر سیرِ گردون رهبری نیست
چرا کان سیرِ دانم سرسری نیست
اگر دانستنی بودی خود این راز
یکی زین نقشها در دادی آواز
ازین گردنده گنبدهایِ پرنور
بجز گردش چه شاید دید از دور
ولی در عقل هر دانندهای هست
که با گردنده، گردانندهای هست
مِنْمثنوی لیلی و مجنون در نصیحت گوید
ای ناظر نقش آفرینش
بردار خلل ز راهِ بینش
کاین هفت حصارِ برکشیده
بر هزل نباشد آفریده
هر ذره که هست اگر غبار است
در پردهٔ مملکت به کار است
در راه تو هر که با وجود است
مشغول پرستش و سجود است
کارِ من و تو بدین درازی
کوتاه کنم که نیست بازی
به در نگریم و راز جوییم
سر رشتهٔ کار باز جوییم
آن آینه در جهان که دیده است
کاول نه به صیقلی رسیده است
هر نقش بدیع کایدت پیش
جز مبدع او ازو میندیش
زین هفت پرند پرنیان رنگ
گر پای برون نهی خوری سنگ
سر رشتهٔ راز آفرینش
دیدن نتوان به چشم بینش
این رشته قضا نه آن چنان بافت
کو را سر رشتهای توان یافت
در پردهٔ راز آسمانی
سریست ز چشم ما نهانی
اندیشه چو سر به خط رساند
جز باز پس آمدن نداند
فِی التوحید مِنْمثنوی هفت پیکر
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
در بدایت، بدایت همه چیز
در نهایت نهایت همه نیز
سازمند از تو گشته کارِ همه
ای همه و آفریدگار همه
هرچه هست از دقیقههای علوم
با یکایک نهفتههای نجوم
خواندم و سر هر ورق جستم
چون ترا یافتم ورق شستم
همه را روی در خدادیدم
وی خدایِ همه ترا دیدم
چون ز عهدِ جوانی از درِ تو
به درِ کس نرفتم از برِ تو
همه را بر درم فرستادی
من نمیخواستم تو میدادی
چه سخن کاین سخن خطاست همه
تو مرایی جهان مراست همه
غرض آن به که از تو میجویم
سخن آن به که با تو میگویم
بازگویم به خلق خوار شوم
با تو گویم بزرگوار شوم
هرکه خود را چنانکه بود شناخت
تا ابد سر به زندگی افراخت
فانی آن شد که نقش خویش نخواند
هر که این نقش خواند، باقی ماند
هست خوشنود هر کس از دل خویش
نکند کس عمارتِ گلِ خویش
هر کسی در بهانه تیز هش است
کس نگوید که دوغ من ترش است
آن چنان زی که گر رسد خواری
نخوری طعن دشمنان باری
این نگوید سرآمد آفاتش
وان نخندد که هان مکافاتش
آنکه رفق تواش به یاد بود
به از آن کز غم تو شاد بود
آدمی نز پی علف خواری است
از پی زیرکی و هشیاری است
سگ بدان آدمی شرف دارد
که چو خر دیده بر علف دارد
هر که بدخو بود گهِ زادن
هم بدان خو بود به جان دادن
نشندی که آن حکیم چه گفت
خوابِ خوش دید هر که او خوش خفت
چون گل آن به که خوی خوش داری
تادر آفاق بویِ خوش داری
ابلهی بین که از پیِ سنگی
دوست با دوست میکند جنگی
تو به زر چشم روشنی و بد است
چشم روشن کن جهان خرد است
آنچه زو بگذری و بگذاری
چند بندی و چند برداری
نیست چون کار بر مراد کسی
بی مرادی به از مراد بسی
گر مریدی چنانکه رانندت
به رهی رو که پیر خوانندت
از مریدانِ بی مراد مباش
در توکل بداعتقاد مباش
یک ره از دیدهها فرامش کن
محرم راز گرد و خامش کن
تا بدانی که هرچه میدانی
غلطی یا غلط همی خوانی
بنگر اول که آمدی زنخست
آنچه داری چه داشتی به درست
آن بری زان دو مشک ناوردی
کاولین روز با خود آوردی
کوش تا وامِ جمله باز دهی
تا تو مانی و یک ستور تهی
راهرو را بسیجِ ره شرط است
ناقه راندن ز بیم گه شرط است
صحبتی جوی کز نکونامی
در تو آرد نکو سرانجامی
همنشینی که نافه خوی بود
خوب تر زانکه یافه گوی بود
رقص مرکب مبین که رهواراست
راه بین تا چگونه دشوار است
آهنت گرچه آهنیست نفیس
راه، سنگ است و سنگ مغناطیس
آن قدر بار بر ستور آویز
که نماند برین گریوهٔ تیز
چون رسد تنگی ای ز دورِدورنگ
راه بر دل فراخ دار نه تنگ
بس گره کو کلید پنهانی است
بس درشتی که در وی آسانی است
هرکه ز آموختن ندارد ننگ
دُرّ برآرد ز آب و لعل از سنگ
وانکه دانش نباشدش روزی
ننگ دارد ز دانش آموزی
سگ به دانش چو راست رشته بود
آدمی شاید ار فرشته بود
آب حیوان نه آب حیوان است
جان با عقل و عقل با جان است
ره به جان ده که کالبد کند است
بار کم کن که بارگی تند است
مردهای را که حال بد باشد
میلِ جان سویِ کالبد باشد
وانکه داند که اصلِ جانش چیست
جان او بی جسد تواند زیست
خانه را خوار کن خورش را خُرد
از جهان، جان چنین توانی برد
در دو چیز است رستگاریِ مرد
آنکه بسیار داد و اندک خورد
حکم هر نیک و بد که در دهر است
زهر در نوش و نوش در زهر است
کیست کو بر زمین فرازد تخت
کآخرش هم زمین نگیرد سخت
و له ایضاً رحمة اللّه علیه فی المثنویّ اسکندرنامه
دو در دارد این باغِ آراسته
در و بند ازین هر دو برخاسته
درآ از در باغ و بنگر تمام
ز دیگر در باغ بیرون خرام
اگر زیرکی با گلی خو مگیر
که باشد به جا ماندنش ناگزیر
نهایم آمده از پیِ دلخوشی
مگو کز پی رنج و سختی کشی
خران را کسی در عروسی نخواند
مگر وقت آن کاب و هیزم نماند
درین دم که داری به شادی بسیج
که آینده و رفته هیچ است هیچ
چنین است رسم این گذرگاه را
که دارد به آمد شد این راه را
یکی رادرآرد به هنگامه تیز
یکی را ز هنگامه گوید که خیز
اگر شاه ملک است و گر ملک شاه
همه راه رنج است و با رنج راه
چو اندوهی آمد مشو ناسپاس
ز محکمتر اندوهی اندر هراس
ز کم خوارگی کم شود رنج مرد
نه بسیار ماند آنکه بسیار خورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نظام الدین ابومحمد الیاس بن یوسف، معروف به نظامی گنجوی، شاعر و عارف ایرانی است که از تفرش قم نشأت گرفته و در گنجه سکونت داشته است. او به دلیل انزوا و عدم معاشرت با سلاطین و بزرگان، بیشتر به تعلیم و خودسازی پرداخته و آثارش مورد توجه اهالی فضل و دانش قرار گرفته است. نظامی گنجوی در اشعار خود به مضامین اخلاقی، عرفانی و اجتماعی پرداخته و نمونههایی از کارهایش از جمله شعرهای عمیق و فلسفی را ارائه کرده است.
از دیدگاه او، زندگی انسان مملو از چالشها و رنجهاست و درک درست از وجود و حقیقت میتواند به آرامش روح منجر شود. او بر اهمیت ادب، معرفت و خلوص نیت تأکید میکند و مفاهیم عمیق انسانی را در اشعارش به تصویر میکشد. آثار وی، از جمله مثنویهایش و اشعار دیگرش، نشاندهنده توانایی او در تحلیل معانی و توصیف حالات انسانی است.
نظامی گنجوی در سن ۵۹۶ هجری وفات یافته و همچنان آثارش مورد توجه شاعران و عارفان بعد از او قرار دارد. اشعارش به زیبایی، عمیق و پر از تجربههای روحانی و انسانی است که همگان را به تفکر وا میدارد.
هوش مصنوعی: نظامالدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن موید القمی، که بیشتر به شیخ نظامی گنجوی شناخته میشود، اصالتاً از تفرش قم است و در گنجه سکونت داشته است. او ارادت خاصی به شیخ اخی فرج زنجانی، یکی از مشایخ مشهور، داشت. از همان جوانی، او رابطهای با بزرگان و سلاطین نداشت و به تنهایی در گوشهای زندگی میکرد. با این حال، شخصیتهای مهم زمانهاش به دیدارش میآمدند و از گفتوگو با او بهرهمند میشدند. هر کدام از آنها نیز اشعارش را با درخواست خود به وی ارائه میکردند. گفته میشود که قزل ارسلان به طور رمزآلود به خانقاه او رفته و با مشاهده عمق روحانی او، تحت تأثیر قرار گرفته و ادب و احترام عمیقی برای او قائل شده است. شیخ در حال تلاوت بر روی سجاده نشسته بود، در حالی که دیگر کسی در جمع نبود. به رغم اینکه او در زمینه معارف و حقایق شاعری به گونهای محدود مشخص میشود، در فن شاعری به بالاترین درجات دست یافته بود. در سال ۵۹۶ هجری قمری درگذشت و برخی اشعار به او نسبت داده شده است.
هوش مصنوعی: دانش ما مانند شغالی است و حرص و طمع ما در همسایگی رستم، همانا که ما همچنان زندهایم و دیو در مازندران حضور دارد.
هوش مصنوعی: هرچه از قرآن زیبایی و لطافتی به وجود میآید، مانند برفی است که از آستین میریزد. همچنین هرچه از ایمان سرچشمه میگیرد، مانند پهن شدن بساطی در آستان درگاه خداوند است.
هوش مصنوعی: اختلافات و تفاوتها در میان انسانها وجود دارد، حتی اگر همهی آنها از یک جنس و ساختار مشابهی باشند. مانند اینکه از یک نوع آهن نعلهای مختلفی ساخته میشود.
هوش مصنوعی: اصل هندو در تاریکی یک ارتباطی دارد، اما وقتی به هندی نگاه میکنی، یکی را دزد میخوانی و دیگری را نگهبان.
هوش مصنوعی: به تعداد زیادی از این سلطنتها و پادشاهیها فکر نکن. از آنها برخیز و خود را به عنوان خدمتگزار و بندهای برای خداوند بپذیر. چرا که در این صورت، تو نیز صاحب مقام و منزلتی خواهی شد.
هوش مصنوعی: به زمین نگاه کن و ببین که چگونه سرنوشت با عزیزان این عصر بازی میکند، در حالی که همیشه در پس پردهای از اتفاقات جریان دارد.
هوش مصنوعی: اگر به مزرعهٔ خاشاک بروی، بر روی کلاه یزدجرد میکشی، و اگر به دامن خاک بنگری، بر روی سر نوشیروان را میبینی.
هوش مصنوعی: برایت روشن است که نقره زمانی ارزش و رونق مییابد که از زمین استخراج شود، و سنگهای قیمتی نیز به ارزش خود زمانی میرسند که از معدن بیرون بیایند.
هوش مصنوعی: پادشاه پادشاهان، با فضیلتهای معنوی از من و زمان، مانند آسمان، برخوردار است.
هوش مصنوعی: صدای من به گوش میرسد مانند زنگی که به صدا درمیآید، و با قلم خود، دانش و آگاهی از جهان را به دست میآورم.
هوش مصنوعی: عزم من به اندازهای بالا رفته که به کلاهی از جنس کیقباد، پادشاه بزرگ ایرانی دست یابم و بیش از آنچه که فکر میکردم به خوبی خدمتگزارانم رسیدهام و مقامم از مرغان جوزجانی هم فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: من خودم منشأ حرکات ستارهها هستم و او (ستارهها) تنها وابسته به من هستند. من مانند آبی هستم که در ظرفها و فضای آسمان جاری است.
هوش مصنوعی: من مانند ماه هستم و اگر نتوانم زیباییام را حفظ کنم، سیاهرویانی را به خود جلب میکنم. اگر هم ثروتی نداشته باشم، لااقل نشانی از زشتی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: ای پادشاهان، راهی را به من نشان دهید که از طریق آن بتوانم از بدیها و بدگمانیها دوری کنم و به سمت نیکیها بروم.
هوش مصنوعی: دل و ایمان من آسیب دیده است، و در این حال به دنبال یاد و نام تو هستم. با پاهایی برهنه و بدون هیچ زینتی، آمدهام تا از تو صحبت کنم و از تو بخواهم که به من توجه کنی.
هوش مصنوعی: من را ادب نکن که خودم بیادب شدم، ایرادم را نپرس که من از جنس خاک هستم؛ خمیرهام پر از دوگانگی و حرف زدن از دو سوست.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حسادت، باید از حرم تو محافظت کند، زیرا نمیخواهد که فرشتگان با شیاطین همنشین شوند.
هوش مصنوعی: از گناهان و عذرها بگذر و با مهربانی رفتار کن؛ به خصوص به خاطر شرم و خجالت کسی که میبینی و همچنین به دلیل نیازی که میدانی و حس میکنی.
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت از تو، جسم خود را زنده نگهداشتهام، چون اگر چنین خوشبختی نباشد، نه من وجود دارم و نه زندگی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که ممکن است وجود داشته باشد، سرانجام به زوال و نابودی میانجامد، اما تو که وجودی ضروری و ابدی داری، همیشه پابرجا خواهی ماند.
هوش مصنوعی: اگر از نظامی خطایی سر زد، او را ببخش، زیرا هیچکس از سرنوشت و قضا و قدر آسمانی در امان نیست.
هوش مصنوعی: هزار بار جانم به درد آمد، اما عشق تو باعث نشد که بیمحبت باقی بمانم، بلکه تنها یک بار از این عشق برایم بس بود.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که از وجود او آرامش مییابد، نه آنکه فقر و تنگدستی به او آرامش بدهد.
هوش مصنوعی: کسی که دلش را از پریشانیها آرام کرده باشد، در طول زندگی خود پریشانی نخواهد دید.
هوش مصنوعی: اگر نفس انسان پیر و ضعیف شود، نباید به سادگی این موضوع را نادیده گرفت، چون ممکن است به مانند مار قویتر و خطرناکتر شود.
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان به خداوند توجه کند، تو هم باید به او نزدیک شوی؛ حتی اگر تنها به اندازه سر یک مو هم به او نزدیک شوی، این برایت ارزشمند خواهد بود.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههای موجود تا آبان 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: به دیگران کمک کن تا آنها به یاری تو بیایند. تو کسی هستی که دیگران را تنها میکشی، پس چه کسی میتواند به تو کمک کند؟
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که حتی اگر دروغی هم بگویی، راستگویان دنیا به حرفهای تو ایمان بیاورند.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا अक्टूबर 2023 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: به گونهای خود را بروز کن که هر جا صداقت و حقیقتی از تو نمایان شود، آن را به دروغ نپندارند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل و ایمان خود را حفظ کنی و به خوشبختی برسی، باید humble و خاکسار باشی و پا در راه دیگران بگذاری. اینگونه است که به هدف خود خواهی رسید.
هوش مصنوعی: شب تاریکی است و راهی دشوار. وقتی به سختیهایی که در پیش داری فکر میکنی، لحظهای درنگ کن و جان خود را در این خلوتگاه به خویش بسپار.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به او، نیازی به حرکت فیزیکی نیست؛ زیباییاش را میتوان بدون نگاه کردن مشاهده کرد. سخنانش را بدون نیاز به گفتن میتوان فهمید و نوشیدنش را هم بدون نیاز به دهان میتوان چشید.
هوش مصنوعی: نظامی میگوید که تو چه رازهایی را از دل و فکر خود دور کردهای، هیچکس نمیتواند این رازها را بفهمد و فقط خودت میدانی که چگونه باید آنها را بیان کنی.
هوش مصنوعی: وقتی به مرحلهای خاص رسیدی و از ظواهر و شکلها فراتر رفتی، در آن حالت میتوانی به راحتی و بدون هزینه، هزاران حقیقت و معانی عمیق را درک کنی.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهرماه 2023 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: این در دوباره باز خواهد شد و این شب دلانگیز به صبح خواهد رسید. عشق من همیشه در حال تغییر است و روزی به شکل دیگری در خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر امیدی به زندگی نداریم که از غروب تا صبح دوام بیاورد، پس باید تمام رفتارهای خوب و شایسته را در زندگیمان انجام دهیم و آنها را بکاریم.
هوش مصنوعی: اگر کسی را به دنیا راه ندهند و او را از خود دور کنند، پس باید به دل دوستان احترام گذاشت و نگرانی آنها را در نظر گرفت.
هوش مصنوعی: کسی که در دلش غمی دارد و نمیتواند آن را بیان کند، نمیتواند از دل خود نیز رها شود.
هوش مصنوعی: به این گل زیبا نگاه کن که ما را به عشق واداشت، نه رنگش را میتوان دید و نه بویش را حس کرد.
هوش مصنوعی: اگر آه و ناله کنم، کسی نیست که به فریادم برسد، و اگر هم صبر کنم، عمرم به پایان نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به یاد تو نفس میکشم، هیچکس را به دل نمیسپرمایم و از خواستن کسی دیگر دورم.
هوش مصنوعی: ای همه وجود از تو ظهور کرده است، خاک ضعیف به خاطر تو قوی و نیرومند شده است.
هوش مصنوعی: وجود تو شکل و ارتباطی است که نه تو به دیگری وابستهای و نه دیگری به تو مشابهت دارد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که تمام موجودات جهان به تو وابستهاند و تو نیز به ذات خودت وابسته هستی. یعنی وجود تو بر زندگی و سرنوشت جهان تاثیر دارد و تمامی کائنات به نوعی به تو متصل هستند.
هوش مصنوعی: آنچه که تغییر نمیکند، تو هستی؛ تویی که هرگز نمردهای و نمیمیری.
هوش مصنوعی: همه ما در نهایت به فنا میرویم و تنها بقای حقیقی برای توست که خداوند متعال و مقدس هستی.
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند به وضوح احساسات و افکارش را بیان کند، نسبت به تو بیصدا میماند و هر چیزی که به یاد تو مرتبط نیست، برایش فراموش میشود.
هوش مصنوعی: آنکه تو به او وابستهای، بینظیر است و آنکه تو برای او جان میکنی، بیقیمت است.
هوش مصنوعی: تو بودی در آغاز و ما هیچ بودیم، و تو در ابدیت زندهای و ما فرسوده و فانی.
هوش مصنوعی: در آغاز و پایان همه چیز وجود و زندگی است؛ هر چیز را بساز و از میان ببر، زیرا جهان به همین صورت ادامه دارد.
هوش مصنوعی: با قدرت و عظمت تو که حتی دو جهان را نمیتواند دربرگیرد، در واقع آغاز و پایان همه چیز تنها به یک لحظه خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: ما را یاری کن، چرا که بدون کمک تو در دشواری هستیم. اگر تو ما را طرد کنی، به کدام طرف باید برویم؟
هوش مصنوعی: ما مانند حلقهای هستیم که به در خانه تو آویزان شدهایم و همیشه در پی ورود به دنیای تو هستیم.
هوش مصنوعی: کاروان ما در حال بازگشت است، ای کسی که این را میشنوی، بیکسی ما را ببین.
هوش مصنوعی: ای نیاز ما، تو بینظیرترین پناهگاه هستی و در هنگامی که به کمک نیاز داریم، تو تنها کسی هستی که دست ما را میگیری.
هوش مصنوعی: ما فقط به عشق تو و عشق به تو توجه داریم و اگر تو نداشته باشی، کسی دیگر نمیتواند جایگاه تو را پر کند.
هوش مصنوعی: دست این شخص به قدری نازک و ضعیف است که ما دیگر نتوانیم از این بدتر ناله کنیم.
هوش مصنوعی: این چه زبانی است که در آن هم گفتهها و هم ناگفتهها به نوعی حس پشیمانی را منتقل میکنند؟
هوش مصنوعی: دنیا و زندگی تو به نوعی نقد و بررسی میشود که به یک اعتبار، تمام زیباییها و خوبیهای آن به خاطر وجود توست. در واقع، دنیا به خاطر تو ارزش و زیبایی پیدا میکند و تو مرکزی هستی که همه چیز حول تو میچرخد.
هوش مصنوعی: با دیگران مانند خاک زمین humble و فروتن باش و از همه چیز و همه کس به اندازه باد، بینیاز و آزاد باش.
هوش مصنوعی: هر چه که برای زندگی و ادامه حیات لازم است، ارزش و اهمیت دارد. آنچه که انسان را در این دنیا به حیات ادامه میدهد، همانند مبلغی جزئی است که در واقع اهمیت واقعی آن را درک نمیکنیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، فقط نقشهایی هستند که در بازی زندگی ایفا میشوند و همهچیز در حال تغییر و ناپایداری است. این زندگی مانند یک نمایش است که در آن هر کسی نقشی را بازی میکند.
هوش مصنوعی: سایهٔ خورشید نشاندهندهٔ تلاش و کوشش افرادی است که به دنبال رضایت و آرامش خود و دیگران هستند. آنها به دنبال فراغت و راحتی برای خود و دوستانشان هستند و در این راه با دشواریها مواجه میشوند.
هوش مصنوعی: حکم وقتی بر اساس اندیشهای عاقلانه و آیندهنگرانه باشد، نشان از بزرگواری و شرف شخصی دارد که ممکن است در ظاهر فقیر و ناتوان به نظر برسد.
هوش مصنوعی: حجره همان جایی است که دختر باکره در آن قرار دارد و میهمانی همان مکانی است که وامق حضور دارد.
هوش مصنوعی: جایگاه شادی و جشن اکنون خالی است و معشوقش به زمین افتاده و محبوبش تنها مانده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر کسی بخواهد صحبت کند، به چه کسی میتواند اعتماد کند که بخواهد به او وفا کرده یا به ما وفا کند؟
هوش مصنوعی: هر صفحهای مانند چهرهٔ یک انسان آزاد است و هر قدمی که برداشته میشود نشاندهندهٔ ویژگیهای یک فرزند پادشاه است.
هوش مصنوعی: گروهی میگویند که در بیابان زندگی میکنند، اما چه خوب است کسانی که در دریا هستند!
هوش مصنوعی: کسی که در دریا با مشکلات روبروست، نعل را در آتش میزند تا به این نتیجه برسد که زندگی در بیابان بهتر است.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که کسی که در جایگاه عقل و اندیشه قرار دارد، در واقع غافل است و خوشا به حال آن کسانی که در این غفلت به سر میبرند. این جمله به گونهای نقدی به آگاهی و شعور میزند و از غفلت به عنوان یک حالت خوشایند یاد میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که درک و عقل به بالاترین سطح خود برسد، خوشبختی و شادی نیز به اوج خود میرسد.
هوش مصنوعی: اگر بیتوجه باشی و برگهای را خراش دهی، بدان که اگر چیزی ننویسی، قلمی برای نوشتن درست نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هر زمان که با کسی در ارتباط میشدم، متوجه میشدم که بهتر است از او فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: در این دایرهٔ آبی، جایگاه هر فرد به اندازهٔ ظرفیت و شایستگی اوست.
هوش مصنوعی: بازیای که در پشت این پرده وجود دارد، خیلی فراتر از همهی بازیهایی است که به نظر میآید.
هوش مصنوعی: چشم و دل ما در این پردهٔ راز آشنا شدهاند، حالا ببینیم چه چیزی از این پرده بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: تو خود رازهای الهی را میدانی و در بین خوبی و بدی، تو مرز و حاکم هستی.
هوش مصنوعی: راه دو دنیا به دو مرحله تقسیم شده است، اما برای رسیدن به این مراحل، تنها نیم قدم و یک نفس دل کافی است.
هوش مصنوعی: بدن انسان چیزی جز تودهای از گل و خاک نیست، و دل انسان نیز محل گفتوگو و احساسات است.
هوش مصنوعی: اگر تسلیم عشق و احساسات واقعی باشی، به مقام والا و قدرت و دانش دست خواهی یافت و به جایگاه ارزشمندی در زندگی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: از قید و بندهای خود رها شو و مانند سرو با قامت راست زندگی کن. شمعی باش که از روشنی خود خوشحال است و به دیگران نور میبخشد.
هوش مصنوعی: برای داشتن روزی و روزی دهی، باید به او نزدیک شوی و از او بخواهی، چراکه همهی روزیها از اوست.
هوش مصنوعی: هر چیزی که با روشها و عادتهای معمولی متفاوت باشد، میتواند راه را به سمت خوشبختی و موفقیت باز کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنار خورشید زندگی کند، هر که به اندازه کافی از آن بهره ببرد، زندگی طولانیتری خواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمین تو پر از درد و رنج است، اما در دل این خاک، چیزهای ارزشمندی نیز نهفته است.
هوش مصنوعی: وقتی تو میآمدی، رنگها تغییر کردند و برای کسی که شادابی میخواهد، به دنبال آنچه که ممکن است، میگردد.
هوش مصنوعی: تو به خاطر اینکه دیگران آن را دیدهاند، راه ناپیموده را نمیپسندی.
هوش مصنوعی: تمامی دنیا، از زمانهای گذشته تا کنون، همچون گذر سریع و زود گذر است و به همین خاطر ارزش چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: به تدریج وارد موضوعی شدن و شروع به کار کردن در آن، مسئولیت و چالشهای خاص خودش را دارد. هرگز نمیتوان از عواقب و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید غافل شد.
هوش مصنوعی: آنچه در این مهمانی وجود دارد، مانند کاسهای است که آلوده و خالی از خون است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مکان چیزی را ببیند، دهانش را برای بیان آن به دوختند، و هر کسی که دربارهاش صحبت کند، زبانش را میسوزانند.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در کالسکای همراه نیست و با وجود جلبکها هم چیزی در خوراک نیست.
هوش مصنوعی: چرخ زمان نیز مانند تو دوستان زیادی پیدا کرد و قدرتی فراتر از تو کسب کرد.
هوش مصنوعی: خواهی با زندگی به دست بیاوری، خواهی باخت. هر چه را که به تو میدهند، دوباره از تو خواهند گرفت.
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگی، حریف باهوش و چابکی ممکن است کار جدیدی را به نمایش بگذارد که برای ما غافلگیرکننده باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مقایسه دو چیز میپردازد. در آن، از یک سو، به نفع یا زیباییهای ظاهری اشاره میشود که ممکن است تحت تأثیر زخمها و مشکلات باشد، و از سوی دیگر، بر خلاف آن، به عمق و ارزشهایی اشاره میشود که به جای فریبندگی ظاهری، در درون چیزها نهفتهاند. در واقع، این عبارت به درک عمیقتر و ارزشهای واقعی نسبت به زیباییهای ناپایدار تأکید دارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه از این باغ، میوهای جدید و تازه به ما میرسد، که از قبل هم تازهتر و خوشمزهتر است.
هوش مصنوعی: رشتهٔ ارتباطات و احساسات میان دلها که در این جواهر وجود دارد، از خود جواهر نیز زیباتر و ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: افرادی که در پی یکدیگر حرکت میکنند، از یکدیگر بالاتر هستند و در واقع گروهها و طایفهها میتوانند از همدیگر پیشی بگیرند.
هوش مصنوعی: عقل تنها به معانی و مفاهیم ارزش میدهد و برای سنین، چه پیری و چه جوانی، اهمیتی قائل نیست.
هوش مصنوعی: جوانی به خودی خود یکی از مراحل مهم زندگی است که در آن فرد به کمال عقل و فهم میرسد، اما در عین حال میتواند شامل رفتارهای غیرمعقول و ناپخته نیز باشد.
هوش مصنوعی: اگر به خودت بپردازی و مراقب نباشی، مانع بزرگی تو را خواهد کشت و تو به جای این که به خودت بیاندیشی، مشغول چیزهای بیفایدهای هستی. تو هنوز زندهای و میتوانی تغییر کنی.
هوش مصنوعی: از گربهٔ آشپزخانه نترس و مانند شیر شجاع شو، مانند آتش دوزخ آتشین و پرشور باش و از آن نترس.
هوش مصنوعی: تو شراب نوشیدی، پس چرا اینقدر گناه را بر گردن روزگار میگذاری؟ تو خود به ظلم و نادرستی مشغولی، پس تقصیر دیگران چیست؟
هوش مصنوعی: اگر به دروازهی موفقیت بزنید، وارد آن خواهید شد و میتوانید از پیچیدگیهای مشکلات زندگی راحتتر عبور کنید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، دیگر از شناخت و آگاهی در دل انسانها خبری نیست و کسی که به عمق احساسات و معانی زندگی پی برده باشد، در هیچ جای دنیا یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: دشمن آگاه که به فکر سلامتی و خیرخواهی ماست، از دوستی نادان که به ما آسیب میزند و نمیداند بهتر است.
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کس که پولش کمتر است، راحتتر میتواند حرکت کند و پیش برود. کسانی که بار مالی کمتری دارند، در این راه بهتر میتوانند از مشکلات و سختیها عبور کنند.
هوش مصنوعی: دزدان و غارتگران به قلب انسانها نزدیک میشوند و به نوعی به هدف خود که همان نزدیکی به منزل است، دست پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرصتی برای زندگی در این دنیا داری، بهتر است که به در قلب کسی که عاشقش هستی، وارد شوی.
هوش مصنوعی: کوشش کن تا خدای خود را بپرستی و از پی خواستهها و آرزوهای وابسته به دنیا نروی.
هوش مصنوعی: دلتان را مانند خاکی بسازید که در آن وفا وجود داشته باشد و از گل انصاف، زیبایی و پاکی ببارید.
هوش مصنوعی: آیا میدانی چرا مسافران آسمانها به دور این زمین میچرخند؟
هوش مصنوعی: در این مکان مقدس، معبود آنها چیست و هدفشان از آمدن و رفتن چیست؟
هوش مصنوعی: آدمهای بر سر این سفره چه هدفی دارند وقتی که این بار را حمل میکنند؟ چه چیزی را دنبال میکنند وقتی که از این مکان جدا میشوند؟
هوش مصنوعی: چرا این چیزها ثابت و تغییر ناپذیر هستند، در حالی که آنچه که تغییر میکند، به ما میگوید این را حرکت بده و آن را آرام کن.
هوش مصنوعی: مرا آنقدر شگفتزده کرده که بارها فکر کردهام چرا در این معبد تصاویر بتی، خودم را به زنجیر میزنم.
هوش مصنوعی: اما وقتی که شادی و شگفتی از تندروی و توجه به او دست داد، صدا زد که این نظامی است.
هوش مصنوعی: به این مجسمهها و بتها اعتماد نکن، زیرا آنها خودشان معبد و پرستشگر نیستند.
هوش مصنوعی: همه در جستجوی خود هستند و به نوعی در حال حیرت و سرگردانی به سر میبرند، انگار که آنچه ساختهاند از آنها طلبکار است.
هوش مصنوعی: مثل ابراهیم که با خانه بت پرستی زندگی میکند، اما باید خانه را از بتها خالی کند.
هوش مصنوعی: به جای پرستش ظواهر و صورتها، به اصل و باطن توجه کن؛ اگر از پرستش تندیسها فاصله بگیری، راه رهایی را خواهی یافت.
هوش مصنوعی: تصویری که از مه تا ماه ایجاد شده، نشانهای است از یک راز بزرگ که بر روی گنجی الهی قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر برای شکستن طلسمی زحمت بکشی، به محضی که آن را بشکنی، به گنج و ثروتی که در زیر آن پنهان است، خواهی رسید.
هوش مصنوعی: من کسی را ندارم که در سفر زندگی به من راهنمایی کند، زیرا من میدانم که این سفر ساده و بیاهمیت نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو به دانشی رسیده بودی، خودت یکی از این نشانهها را به ما نشان میدادی.
هوش مصنوعی: به غیر از چرخش و حرکت زیبای گنبدهای پرنور، از این دور چیزی دیگری نمیتوان دید.
هوش مصنوعی: هر دانایی از درک خود میداند که برای هر چیزی، نیرویی وجود دارد که آن را به حرکت در میآورد.
هوش مصنوعی: ای مشاهدهگر خالق جهان، موانع را از مسیر بینش و دیدگاه بردار.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که این هفت دیوار یا حصار که بر پایهی شوخی و هزل ساخته شدهاند، واقعی و پایدار نیستند. به عبارت دیگر، چیزهای بیارزش و مسخره نمیتوانند به عنوان ساختارهای محکم و اصلی در نظر گرفته شوند.
هوش مصنوعی: هر چیز کوچکی که وجود دارد، حتی اگر به نظر بیاید بیاهمیت است، در عملکرد کلی جامعه و کشور نقش دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر تو قدم میزند، مشغول عبادت و اطاعت توست.
هوش مصنوعی: من و تو باید کار خود را به نحوی انجام دهیم که به طولانی شدن آن نیانجامد، زیرا این کار بازی و تفریح نیست.
هوش مصنوعی: به در نگاه میکنیم و سعی میکنیم رازها را کشف کنیم، همچنین به دنبال سرنخهایی برای حل مشکلاتمان هستیم.
هوش مصنوعی: آن آینهای که در دنیا دیده میشود، به مانند روزی نیست که به زیبایی و روشنی برسد.
هوش مصنوعی: هر طرح و هنر جدیدی که به چشمت میآید، تنها از خالق آن باندیش و به دیگران فکر نکن.
هوش مصنوعی: اگر از این هفت پرندهی زیبا و رنگین پا بیرون بگذاری، سنگ میخوری.
هوش مصنوعی: عمیقترین رازهای آفرینش را نمیتوان با چشم معمولی دید و تنها با درک و بصیرت واقعی قابل فهم است.
هوش مصنوعی: این سرنوشت به گونهای بافته شده است که هیچ کس نمیتواند سرنخی از آن پیدا کند.
هوش مصنوعی: در پس رمز و راز آسمان، چیزی وجود دارد که از دید ما پنهان است.
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و اندیشه به کمال برسد، دیگر به عقب برنمیگردد و نمیتواند به حالت قبل از خود برگردد.
هوش مصنوعی: ای دنیا! زمانی که تو را مینگرم، متوجه میشوم که هیچچیز از خودت نیست؛ همهچیز پیش از تو وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: در آغاز هر چیزی، یک آغاز وجود دارد و در انتهای هر چیزی نیز یک پایان.
هوش مصنوعی: تمام کارها به دست تو سامان یافته و تو خالق همه چیز هستی.
هوش مصنوعی: هر آنچه وجود دارد، از جزئیات علمها گرفته تا رازهای پنهان نجوم، همگی به هم مرتبط هستند.
هوش مصنوعی: هر برگی را خواندم و به دقت بررسی کردم، اما وقتی تو را یافتم، آن ورق را کنار گذاشتم و از آن عبور کردم.
هوش مصنوعی: من همه چیز را از دید خداوند مشاهده کردم و تو را که خدای همه هستی، به خوبی دیدم.
هوش مصنوعی: از زمان جوانی تا به حال هیچ وقت از در خانه تو خارج نشدم و به در کسی دیگر نرفتم.
هوش مصنوعی: تو همه را به در خانه من فرستادی، اما من نمیخواستم که این کار را کنی.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به این که هیچ گفتاری نمیتواند حقیقت را به درستی بیان کند و در حقیقت، تو نشانه و تجلی تمام جهان من هستی.
هوش مصنوعی: من به دنبال کلامی هستم که از تو میخواهم و هدفم این است که آن را با تو بیان کنم.
هوش مصنوعی: اگر به مردم بگویم، ممکن است مورد تحقیر قرار بگیرم، اما اگر با تو صحبت کنم، احساس بزرگی و ارجمندی میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را به درستی بشناسد و با واقعیت های خود روبهرو شود، میتواند به زندگی خود افتخار کند و سر بلند باشد.
هوش مصنوعی: آن کسی که نتوانست به درستی از نقش وجود خود آگاهی یابد و در پی آن فانی شد، اما هر کسی که به درک عمیقتری از این نقش رسید و آن را شناخت، در واقع باقی و ماندگار شد.
هوش مصنوعی: هر کس از دل خودش راضی و خشنود است، اما نباید انتظار داشته باشد که دیگران برای او کاری انجام دهند یا به بهبود حال او بپردازند.
هوش مصنوعی: هر فردی در تلاش است تا عذر و بهانه خود را توجیه کند و هیچکس نمیخواهد بپذیرد که مشکل یا نقصی در کارش وجود دارد.
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که اگر روزی به ذلت و خواری افتادی، قادر به تحمل سخنان و طعنههای دشمنان باشی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که کسی نباید به پایان مشکلاتش خوشحال شود یا فکر کند که همه چیز تمام شده است، زیرا عواقب و نتایج کارهای انجام شده همچنان ممکن است به سراغش بیاید.
هوش مصنوعی: کسی که به یاد تو خوشرفتاری کند، بهتر از کسی است که به خاطر غم تو شاد باشد.
هوش مصنوعی: انسان به دنبال تأمین نیازهای خود و کسب مهارتها و آگاهیهای بیشتر است.
هوش مصنوعی: سگ به انسانی ارج و مقام دارد که مانند الاغ فقط به فکر چریدن و خوردن علف است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در ذاتش بدی وجود داشته باشد، حتی در لحظه تولد نیز همان بدی را و به جان دادن خودش را همراه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هر که خوب خوابیده باشد، خوشبختی و آرامش را تجربه خواهد کرد؛ زیرا حکیمی گفته که هر کسی خواب خوب ببیند، خوش و راضی خواهد بود.
هوش مصنوعی: بهتر است که مانند گل خوش اخلاق و خوشرو باشی تا در دنیا بوی خوبی داشته باشی.
هوش مصنوعی: شخصی نادان را ببین که به خاطر یک سنگ، با دوستانش جنگ و جدل میکند.
هوش مصنوعی: تو به طلا و богатیت چشم روشنی میدهی، اما این کار ناپسند است؛ زیرا جهان پر از حکمت و خرد است.
هوش مصنوعی: هر چه را که از او دور شوی و رهایش کنی، برخی چیزها را به دست میآوری و برخی دیگر را از دست میدهی.
هوش مصنوعی: کار کسی بدون خواسته و آرزو، بهتر از این است که فقط به خواستههای زیاد برسد.
هوش مصنوعی: اگر پیرو و مرید هستی، باید به گونهای رفتار کنی که راه را به تو نشان دهند و تو را به عنوان یک راهنما بشناسند.
هوش مصنوعی: به جمع افرادی که به هدف و مقصدی نمیرسند، ملحق نشو و در اعتماد به خدا، سست و بیثبات نباش.
هوش مصنوعی: یک راهی را پیدا کن تا از دید و یاد خود دور شوی و ساکت و بیسر و صدا، به رازها نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: برای اینکه بفهمی که همه چیزهایی که از آنها آگاه هستی ممکن است نادرست باشند یا به اشتباه فهمیده شدهاند.
هوش مصنوعی: پیش از هر چیزی که وارد زندگی میشوی، نگاهی به داشتههایت بینداز و ببین که از چه چیزهایی برخورداری و آنها را به درستی ارزیابی کن.
هوش مصنوعی: تو از دو مشک خالی رها شدی، در حالی که اولین روز زندگیات را با خود آوردی.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا همهی بدهیهایت را تسویه کنی، تا تو باقی بمانی و چیزی از خودت خالی نماند.
هوش مصنوعی: برای راهیابی در مسیر، باید آمادگی و مهارت مناسبی داشت، زیرا در غیر این صورت، مواجهه با مشکلات و چالشها حتمی است.
هوش مصنوعی: گفتگویی پیدا کن که به خاطر خُوبی و نیکوییات، نتیجهای خوب و پسندیده برایت به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوستی که ویژه و خاص است، بهتر از دوستی است که فقط در حرف و گفتار خوب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: حرکت و رقص اسب را نشان نده، زیرا راهی که او طی میکند، خیلی سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: صدای تو هرچند که از فلز و یا آهن است، اما در عین حال میتواند در زندگی افراد تأثیر عمیق و مغناطیسی داشته باشد.
هوش مصنوعی: بار زیادی را بر دوش اسب بگذار که دیگر نتواند بر این زین تیز قرار گیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که دچار سختی و تنگی شدی، باید در دل خود جا را برای آرامش و وسعت حفظ کنی، و اجازه ندهی که تنگیها بر تو حاکم شوند.
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و چالشها به راهحلهای پنهانی و آسان نیاز دارند. در واقع، بعضی از سختیها در عمق خود، راهی برای رسیدن به سادگی و راحتی دارند.
هوش مصنوعی: هر کس از یادگیری شرم نداشته باشد، میتواند به ارزشهای بزرگ و گرانبها دست یابد، حتی اگر شرایطش دشوار باشد و از چیزهای بیارزش شروع کند.
هوش مصنوعی: کسی که دانش ندارد، باید از یادگیری و دانشآموزی خجالت بکشد.
هوش مصنوعی: اگر انسانها به دانش و علم اهمیت بدهند و آن را درست به کار ببرند، ممکن است به مراتب بالاتر از فرشتگان برسند.
هوش مصنوعی: آبِ زندگی تنها یک مایع نیست؛ بلکه روح و عقل با هم ارتباط دارند و وجود یکدیگر را کامل میکنند.
هوش مصنوعی: راهی را پیدا کن که به جانت جان ببخشد، زیرا جسم و جسمانیات سنگین و دشوارند. بار خود را سبک کن زیرا زندگی و مشکلاتش پرشتاب و سریعالجریاناند.
هوش مصنوعی: مردی که حال خوشی ندارد، تمایل روحش به بازگشت به تنش است.
هوش مصنوعی: کسی که میداند حقیقت وجودش چیست، میتواند بدون نیاز به جسم نیز زندگی کند.
هوش مصنوعی: خانه را بیارزش کن و خوراک را کوچک بشمار، از این دنیا، جان تو میتواند چنین چیزی را تحمل کند.
هوش مصنوعی: رستگاری مرد در دو چیز است: اول اینکه زیادی خرج نکند و دوم اینکه کمتر از دیگران بخورد.
هوش مصنوعی: در زندگی، هر چیزی که خوب یا بد به نظر میرسد، به نوعی در هم تنیده است. گاهی اوقات، آنچه که به نظر میرسد مضر باشد، ممکن است در حقیقت مفید باشد و برعکس.
هوش مصنوعی: کیست که بر روی زمین سلطنت و قدرت میکند، در حالی که در نهایت سرنوشت او همین زمین خواهد بود که او را سخت میگیرد؟
هوش مصنوعی: این باغ زیبا دو در دارد و از هر دو در به راهی ختم میشود.
هوش مصنوعی: به باغ بیا و به اطراف نگاه کن، که ماجراها و زیباییهای دیگری نیز در باغ وجود دارد که به چشم نمیآید.
هوش مصنوعی: اگر با فردی زرنگ و باهوش رابطه برقرار کنی، باید انتظار داشته باشی که او همیشه در موقعیتهای مختلف باقی خواهد ماند و نمیتوانی به راحتی از تاثیر او رها شوی.
هوش مصنوعی: ما برای خوشحالی نیامدهایم، پس کمتر از زحمت و مشکلاتی که کشیدهایم سخن بگویید.
هوش مصنوعی: در عروسیها معمولاً کسی به یاد و نام خران نمیافتد، مگر اینکه در شرایطی خاص، مثل کمبود چوب و هیزم، به یادشان بیفتند.
هوش مصنوعی: در این لحظه که تو به شادی مشغولی، بدان که نه آینده مهم است و نه گذشته، هیچیک از آنها ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: در این مسیر، این گونه است که رفت و آمد همیشه ادامه دارد و این راه هیچ گاه خالی نمیماند.
هوش مصنوعی: در یک موقعیت پرجنب و جوش، کسی را پیش میآورد و به شخص دیگری که در آن حالتی شلوغ و پرتنش است میگوید که حرکت کند و آمادگی داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر چه شاه، پادشاهی است و پادشاه، به نوعی میتواند صاحب قلمرو باشد، اما در هر حال، برای رسیدن به هدفها و موفقیتها نیاز به تلاش و زحمت وجود دارد. برای پیمودن هر مسیری، باید رنج و زحمت را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: هرگاه اندوهی بر تو وارد شد، ناشکری نکن، زیرا ممکن است اندوهی دیگر و بزرگتر در انتظار باشد که تو را بیشتر بترساند.
هوش مصنوعی: اگر انسان از کمخوری و قناعت کند، رنج او کاهش میابد و کسی که بیش از حد بخورد، در نهایت نمیتواند از زندگی لذت ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.