گنجور

 
۱۴۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۲ - وفات یافتن قیصر روم و رزم کسری

 

... تنش را بخلعت بیاراستند

ز در باره مرزبان خواستند

فرستاده برگشت و آمد دمان ...

... هیونان بختی برافگن به راه

صد از گنج مازندران بارکن

وزو بیشتر بار دینار کن

بشاه جهان گفت بوزرجمهر ...

... جوان وخردمندی و نیکوکنش

پیمبر باندیشه باریک بود

بیامد بشهری که نزدیک بود ...

... شب آمد غمی شد ز گفتار شاه

خروش جرس خاست از بارگاه

طلایه پراگنده بر گرد دشت ...

... هر آنکس که پیمود با شاه راه

پیاده بشد تا در بارگاه

همه مهتران خواندند آفرین ...

... ببندد ز بد دست اهریمنی

دگر بردباری و بخشایشست

که تن را بدو نام و آرایشست ...

... بزرگ آنک او تخم نیکی بکشت

نگر تا نباشی به جز بردبار

که تندی نه خوب آید از شهریار ...

... ببالا برآورده چون ده کمند

نبشته برو بارگاه مرا

بزرگی و گنج و سپاه مرا ...

... نباید که بیند کسی شاه را

چو زین گونه بد کار آن بارگاه

نیابد بر ما کسی نیز راه ...

فردوسی
 
۱۴۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱ - پادشاهی هرمزد دوازده سال بود

 

بخندید تموز بر سرخ سیب

همی کرد با بار و برگش عتیب

که آن دسته گل بوقت بهار ...

... عقیق و زبرجد که دادت بهم

ز بار گران شاخ تو هم بخم

همانا که گل را بها خواستی ...

فردوسی
 
۱۴۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان

 

... نهانی برد پیش دریک خورش

چو موبد بیامد بهنگام بار

به نزدیکی نامور شهریار ...

... بیاویختند آن بهاگیر تاج

بزرگان ایران بران بارگاه

شدند انجمن تا بیامد سپاه

ز در پرده برداشت سالار بار

برفتند یکسر بر شهریار ...

... به بهرام آذرمهان گفت شاه

که سیمای برزین بدین بارگاه

سزاوار گنجست اگر مرد رنج ...

... که بهرام را پیش شاه آورد

بدان نامور بارگاه آورد

شب تیره بهرام را پیش خواند ...

فردوسی
 
۱۴۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴

 

... بود بیشتر گر میان سپاه

چگونه نشیند بهنگام بار

برفتن کند هیچ رای شکار ...

... ببیگانگانشان نیاید نیاز

بکردار شاهان نشیند ببار

همان در در و دشت جوید شکار ...

فردوسی
 
۱۴۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵

 

... تگ اسپ وشمشیر وگرز نبرد

همان زخم گوپال وباران تیر

خروش یلان بر ده ودار وگیر ...

... بگفت و برانگیخت ابلق زجای

توگفتی شد آن باره پران همای

یکی تنگ آورد گاهی گرفت ...

... که بگشایم این داستان از نهفت

که گر خر نیاید به نزدیک بار

توبار گران را بنزد خر آر

چو بفریفت چوبینه را نره دیو ...

... سخنهاش بشنید بهرام گرد

عنان باره تیزتگ را سپرد

هم از پشت آن باره بردش نماز

همی بود پیشش زمانی دراز ...

... نه تازی چنین کرد ونه پارسی

اگر بشمری سال صدبار سی

ازین ننگ دارد خردمند مرد ...

... گر از تو یکی شهریار آمدی

مغیلان بی بر ببار آمدی

تو را دل پراندیشه مهتریست ...

... بشاخی همی یازی امروز دست

که برگش بود زهر وبارش کبست

نجستست هرگز تبار تواین

نباشد بجوینده بر آفرین ...

... تو خودکامه را گر ندانی شمار

بروچارصد بار بشمر هزار

زپیلان جنگی هزار و دویست ...

فردوسی
 
۱۴۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۰

 

... دل شادمان را گزندش کنید

بدین بارگاهش فرستید باز

ممانید تا گردد او سرفراز ...

... چنین است آیین گردنده دهر

گهی نوش بار آورد گاه زهر

اگر مایه اینست سودش مجوی ...

فردوسی
 
۱۴۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۶

 

... نه آب وگیا بود و نه رهنمون

عنان را بدان باره کرده یله

همی راند ناکام تا باهله ...

... که ما ماندگانیم و هم گرسنه

نه توشست ما را نه بار و بنه

بدو گفت تازی که ایدر بایست ...

... بیابی فزونی شود دستگاه

سر بار بگشاد بازارگان

درمگان به آمد ز دینارگان ...

... می آورد برسان روشن گلاب

دگر باره خراد برزین ز راه

ازو بستد آن جام و شد نزد شاه ...

فردوسی
 
۱۴۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۹

 

... یکی مرد بی دشمنم پارسی

همان بار دارم شتروار سی

چراخویشتن کرد باید هلاک ...

فردوسی
 
۱۴۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۱

 

... رخ شید تابان چوکام هژبر

همی تیغ بارید گفتی ز ابر

نیاطوس و بندوی و گستهم وشاه ...

... ببرید خسرو ز رومی امید

همی گفت اگر نیز رومی دو بار

کند همی برین گونه بر کارزار ...

فردوسی
 
۱۵۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۳

 

... خوش آواز و گویا منادیگری

بفرمود تا بارگی برنشست

به بیدار کردن میان را ببست ...

... همان یاره و طوق زرین وتاج

همه بار کردند و خود برنشست

میان از پی بازگشتن ببست

فردوسی
 
۱۵۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۵

 

... سپه را همه بدره و تاج داد

یکی باره تیز رو برنشست

میان را ز بهر پرستش ببست ...

... صدوشست تا جامه زرنگار

دگر سی شتر بار دینار بود

همان در و یاقوت بسیار بود ...

فردوسی
 
۱۵۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۶

 

... نشستند با فیلسوفان بخوان

چو خسرو فرود آمد از تخت بار

ابا جامه روم گوهر نگار ...

فردوسی
 
۱۵۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۹

 

... توی بر مهان جهان ارجمند

بهر بامدادی بهنگام بار

چنین مرد دینار خواهد هزار ...

... برزم اندرون ترجمان منست

چو فردا بیایی بدین بارگاه

همی دار پیکان ما را نگاه ...

فردوسی
 
۱۵۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۱

 

... گزین کرد زان اشتران سه هزار

بدان تا بنه برنهادند و بار

چو شب تیره شد گردیه برنشست ...

فردوسی
 
۱۵۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۷

 

... سپاهی پذیره شدش بی شمار

ز ره چون بدرگاه شد بار یافت

دل تاجور پر ز تیمار یافت ...

... به رخساره روز و به گیسو چو شب

همی در بارد تو گویی ز لب

ورا در شبستان فرستاد شاه ...

فردوسی
 
۱۵۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۲

 

... پر اندیشه بد زان سخن شهریار

بران هفته کس را ندادند بار

ز نخچیر و از می به یکسو کشید ...

فردوسی
 
۱۵۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۳

 

... بیامد بدرگاه با ساروان

صد اشتر ز گنج درم بار کرد

چو پنجه شتر بار دینار کرد

ز دیبای زربفت رومی دویست ...

... ز در و زبرجد یکی آبگیر

همان باژ کشور که تا چار بار

ز دینار رومی هزاران هزار ...

... همی شد برین گونه با ساروان

شتربار دینار ده کاروان

چوآگاهی آمد به پرویز شاه ...

... نهادند بر دشمنان باژ و ساو

بد اندیشتان بارکش همچو گاو

ز هنگام کسری نوشین روان ...

فردوسی
 
۱۵۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴

 

... که چونان نبد در جهان دیگری

فرستاد سیصد شتروار بار

از ایران بر قیصر نامدار ...

... ز پوشیدنیها که بردیم نام

بدینسان چنین صد شتر بارکرد

از آن ده شتربار دینار کرد

ببخشید بر فیلسوفان درم ...

فردوسی
 
۱۵۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۵ - گفتار اندر داستان خسرو و شیرین

 

... ز گفتار بیدار مرد کهن

بود بیست شش بار بیور هزار

سخنهای شایسته و غمگسار

نبیند کسی نامه پارسی

نوشته به ابیات صدبار سی

اگر بازجویی درو بیت بد ...

... وزان پس کند یاد بر شهریار

مگر تخم رنج من آید ببار

که جاوید باد افسر و تخت اوی ...

فردوسی
 
۱۶۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۰

 

... کسی را نشد بر درش کار بد

ز درگاه آگاه شد باربد

بدو گفت هر کس که شاه جهان ...

... به زخم سرود اندرو خیره شد

بیامد به درگاه سالار بار

درم کرد و دینار چندی نثار ...

... ز رامشگر ساده بربست راه

چو رفتی به نزدیک او باربد

همش کار بد بود و هم بار بد

ندادی ورا بار سالار بار

نه نیزش بدی مردمی خواستار

چو نومید برگشت زان بارگاه

ابا بربط آمد سوی باغ شاه

کجا باغبان بود مردوی نام

شد از دیدنش باربد شادکام

بدان باغ رفتی به نوروز شاه

دو هفته ببودی بدان جشنگاه

سبک باربد نزد مردوی شد

هم آن روز با مرد همبوی شد

چنین گفت با باغبان باربد

که گویی تو جانی و من کالبد ...

... دل میزبان شد چو روشن چراغ

بر باربد شد بگفت آنک شاه

همی رفت خواهد بران جشنگاه

همه جامه را باربد سبز کرد

همان بربط و رود ننگ و نبرد ...

... بر آواز سربرآورد راست

برآمد دگر باره بانگ سرود

همان ساخته کرده آواز رود ...

... به سرکش چنین گفت کای بد هنر

تو چون حنظلی باربد چون شکر

چرا دور کردی تو او را ز من ...

... دهانش پر از در خوشاب کرد

ببد باربد شاه رامشگران

یکی نامدارای شد از مهتران

سر آمد کنون قصه باربد

مبادا که باشد تو را یار بد

فردوسی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۶۵۵