نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی
... سرگردان دوک از آن دو سر شد
دریا دریا گهر برآهیخت
کشتی کشتی ز دیده می ریخت ...
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی
... فارغ ز هیون گرم خیزم
از راه کسی که موج دریا ست
خیزید و گرنه فتنه برخاست ...
... شمشیر به شیر در نهادند
دریای مصاف گشت جوشان
گشتند مبارز ان خروشان ...
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی
... بر جیب فلک زهی فکنده
گاو فلکی چو گاو دریا
گوهر به گلو در از ثریا ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان
... صحف گردون ز شرح او ورقی
عرق دریا ز فیض او عرقی
بحر و بر هردو زیر فرمانش ...
... گنج بخشد گناه بخشاید
شه چو دریا ست بی دروغ و دریغ
جزر و مدش به تازیانه و تیغ ...
... بر سم گور کرده صحرا تنگ
صید گاهش ز خون دریا جوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش ...
... کان گوهر درم خریده اوست
داد جرعش به کوه و دریا قوت
نام این در نشان آن یاقوت ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز
... هم در آن قصه عاقبت خفتند
واجب آن شد که کار دریابم
گر نگیرد چو دیگران خوابم ...
... که اولین روز با خود آوردی
وام دریا و کوه در گردن
با فلک رقص چون توان کردن ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۸ - آغاز داستان بهرام
... خود زر ده دهی به چنگ آمد
در ز دریا گهر ز سنگ آمد
یافتند از طریق پیروز ی ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر
... از بسی لعل ریختن با در
کشتی بخت شد چو دریا پر
گنج داران فزون ز حد شمار ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
... تازی اسبان پارسی پرورد
همه دریا گذار و کوه نورد
تیغ هندی و ذرع داودی ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
... خوانده مینوش چرخ مینو فام
من که دریافتم چنین جایی
شاد گشتم چو گنج پیمایی ...
... می در آمد به مجلس افروزی
از کف ساقیان دریا کف
درفشان گشت کامهای صدف ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
... یک فنی بوده در دوازده فن
کوه و دریا و دشت و بیشه و رود
هرچه هستند زیر چرخ کبود ...
... ساده کردش به چنگ و ناخن خویش
چون مساحت گران دریایی
زد در آن خم به آب پیمایی ...
... چون چنان دید نوش لب بشتافت
بوی خوش کرد و جان او دریافت
هوش رفته چو هوش یافته شد ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
... وین تظلم ز جور گردونست
چون به دریای خون درآمد زود
جامه چون دیده کرد خون آلود ...
... داد تا نزد میهمان بشتافت
میهمان باز نکته را دریافت
از پرستنده خواست جامی شیر ...
... این و آن چون یکی نه بیش و نه کم
شد پرستنده در به دریا داد
بلکه خورشید را ثریا داد ...
... در نمودار آن دو لؤلؤ ناب
عمر گفتم دو روزه شد دریاب
او که بر دو سه دیگر بفزود ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرکشی خاقان چین بار دوم
... سیلی آمد گرفت صحرا یی
هر نهنگی درو چو دریا یی
گر شه این شغل را بدارد پاس ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
... کای ترا سوی هرچه خواهی راه
بنده بازارگان دریا بود
روزی ام زان سفر مهیا بود
رفتمی گه گهی به دریا بار
سودها دیدمی در آن بسیار
چون شناسا شدم به دانایی
در بد و نیک در دریایی
لؤلؤ یی چندم اوفتاد به چنگ ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۶ - کشتن بهرام وزیر ظالم را
... لشگر و گنج شد بر او انبوه
این ز دریا گذشت و آن از کوه
چون به خاقان رسیده شد خبر ش ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵ - در سابقهٔ نظم شرفنامه
... که رخنه ندارد ز بسیار سو
چو دریا چرا ترسم از قطره دزد
که ابرم دهد بیش ازان دست مزد ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامهها
... که از خار خوردن شد افروخته
چو دریا شوم دشمنی عیب شوی
نه چون آینه دوستی عیب گوی ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان
... نشاید ره بیع کردن رها
چو دریا خرد گوهر از کان تنگ
دهد کشتی در به یک پاره سنگ
ز دریای او گنج گوهر مپوش
دری می ستان گوهری می فروش ...
... جداگانه بر هر دری برده رنج
بدان هر سه دریا بدان هر سه در
کنم دامن عالم از گنج پر ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد
... بگیر ای صدف در کن این آب را
برا ای در از قعر دریای خویش
ز تاج سر شاه کن جای خویش ...
... نداری یکی چیز و آن همسرست
چو دریا نگویم گران سایه ای
همانا که چون کان گرانمایه ای ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۵ - تظلم مصریان از زنگیان پیش اسکندر
... فروزنده برقش برآمد به میغ
ز دریا سوی خشگی آورد رای
دلیلش سوی مصر شد رهنما ی ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار
... نباید که آن آتش آید به تاب
که ننشیند آنگه به دریای آب
به مهرش روان باید آراستن ...
... دو ابر از دو سو در خروش آمدند
دو دریای آتش به جوش آمدند
برآمیخته لشگر روم و زنگ ...
... پلنگر که او بود سالار زنگ
بدانست کامد ز دریا نهنگ
به یاران خود گفت کاین صید خام ...
... چو روز دگر چشمه آفتاب
برانگیخت آتش ز دریای آب
دو لشگر به هم برکشیدند کوس ...
... برآمد یکی ابر زنگار گون
فرو ریخت از دیده دریای خون
در آن سیل کز پای شد تا به فرق ...
... چو شاه آن متاع گران سنج دید
چو دریا یکی دشت پر گنج دید
به جز گوهرین جام و زرین عمود ...