چون به تثلیث مشتری و زحل
شاه انجم ز حوت شد به حمل
سبزه خضر وش جوانی یافت
چشمهٔ آب زندگانی یافت
ناف هر چشمه رود نیلی شد
هر سبیلی به سلسبیلی شد
مشکبَر گشت خاک ِ عودیپوش
نافهخر گشت باد ِ نافهفروش
اعتدال هوای نوروزی
راسترو شد به عالمافروزی
باد نوروزی از قبالهٔ نو
با ریاحین نهاد جان به گرو
رستنی سر برون زد از دل خاک
زنگ خورشید گشت از آینه پاک
شبنم از دامن اثیر نشست
گرمی اندام ِ زمهریر شکست
برف کافوری از گریوه کوه
رود را زآب دیده داد شکوه
سبزه گوهر زدود بینش را
داد سرسبزی آفرینش را
نرگس تر به چشم خوابآلود
هر کهرا چشم بود خواب ربود
باد صبح از نسیم نافه گشای
بر سواد بنفشه غالیه سای
سرو کز سایه بادبانه زده
جعد شمشاد را به شانه زده
چشم نیلوفر از شکنجهٔ خواب
جان در انداخته به قلعهٔ آب
غنچههای نو از شکوفه شاخ
کرده لؤلؤ چو برگ لاله فراخ
سوسن از بهر تاج نرگس مست
شوشه زر نهاده بر کف دست
از شمایل شمامههای بهار
بیقیامت ستاره کرده نثار
شنبلید سرشک در دیده
زعفران خورده باز خندیده
کاتب الوحی گل به آب حیات
بر شقایق به خون نوشته برات
برگ نسرین به گوهر آمودن
شاخ سوسن به توتیا سودن
جعد بر جعد بسته مرزنگوش
دیلم آسا فکنده بر سر دوش
گشته هم برگ و هم گیا راضی
این به مقراضه آن به مقراضی
سنبل از خوشههای مشگ انگیز
بر قرنفل گشاده عطسهٔ تیز
داده خیری به شرط هم عهدی
یاسمن را خط ولیعهدی
بوی سیسنبر از حرارت خویش
عقرب چرخ را گداخته نیش
غنچه با چشم گاوچشم بهناز
مرغ با گوش پیلگوش بهراز
گل کافور بوی مشک نسیم
چون بناگوش یار در زر و سیم
مشک بید از درخت عود نشان
گاه کافور و گاه مشک فشان
ارغوان و سمن برابر دید
رایتی برکشیده سرخ و سپید
ز آفت بید برگ باد خزان
شاخ پر برگِ بید دستگزان
گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هواخواهی
بلبل آواز برکشیده چو کوس
همه شب تا به وقت بانگ خروس
سرخ گل را به سبز میدانی
پنج نوبت زنان به سلطانی
بر سر سرو بانگ فاختگان
چون طرب رود دلنواختگان
نای قمری به نالهٔ سحری
خنده برده ز کام کبک دری
بانگ دراج بر حوالی کشت
کرده تقطیع بیتهای بهشت
زند باف از بهشت نامه زند
در شب آورد و خواند حرفی چند
عندلیب از نوای تیز آهنگ
گشته باریک چون بریشم چنگ
باغ چون لوح نقشبند شده
مرغ و ماهی نشاطمند شده
شاه بهرام در چنین روزی
کرد شاهانه مجلس افروزی
از نمودار هفت گنبد خویش
گنبدی ز آسمان فراخته بیش
چاربندی رسید پیکی چست
راه شش طاق هفت گنبد جست
چون درآمد در آن بهشتی کاخ
شد دلش چون در بهشت فراخ
کرد بر خسرو آفرین دراز
کهآفرین کرده بود برد نماز
گفت باز از نگارخانهٔ چین
جوش لشگر گرفت روی زمین
ماند پیمان شاه را فغفور
شد دگر ره ز نیک عهدی دور
چینیان را وفا نباشد و عهد
زهرناک اندرون و بیرون شهد
لشگری تیغ برکشیده به اوج
تا به جیحون رسیده موج به موج
سیلی آمد گرفت صحرایی
هر نهنگی درو چو دریایی
گر شه این شغل را بدارد پاس
چینیان خون ما خورند به طاس
شه چو از فتنه یافت آگاهی
در بلا دید عافیت خواهی
پیشتر زانکه در سرآید دام
دامن از می کشید و دست از جام
رای آن زد که از کفایت و رای
خصم را چون به سر درآرد پای
جز به گنج و سپه ندید پناه
کهآلت نصرت است گنج و سپاه
چون سپه باز جست پنج ندید
چون به گنجینه رفت گنج ندید
هم تهی دید گنج آکنده
هم سلیح و سپه پراکنده
ماند عاجز چو شیر بی دندان
طوق زنجیر و مملکت زندان
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترسی از خدا دوری
نام خود کرده زان جریده که خواست
راستروشن ولی نه روشن و راست
روشن و راستیاش بس باریک
راستی کوژ و روشنی تاریک
داده شه را به نام نیک غرور
واو ز تعلیق نیکنامی دور
تا وزارت به حکم نرسی بود
در وزارت خدای ترسی بود
راستروشن چو زو وزارت برد
راستیها و روشنیها مرد
شه چو مشغول شد به نوش و به ناز
او به بیداد کرد دست دراز
فتنه میساخت مصلحت میسوخت
ملک میجست و مال میاندوخت
نایب شاه را به زر و به زیب
داد بر کیمیای فتنه فریب
گفت خلق آرزو طلب شدهاند
شوخ و گستاخ و بیادب شدهاند
نعمت ما ز راه سیریشان
داده در کار ما دلیریشان
گر نمالیمشان به رای و به هوش
ملک را چشم بد بمالد گوش
مردمانی بدند و بد گهرند
یوسفانی ز گرگ و سگ بترند
گرگ را گرگبند باید کرد
رقص روباه چند باید کرد؟
خاکیانی که زادهٔ زمیاند
ددگانی به صورت آدمیاند
ددگان بر وفا نظر ننهند
حکم را جز به تیغ سر ننهند
خوانده باشی ز درس غمزدگان
که سیاوش چه دید از ددگان
جاه جمشید خوار چون کردند
سر دارا به دار چون کردند
مالشان حوضه است و ایشان سیر
گندد آب ار به حوض مانَد دیر
آب کز خاک تیرهفش گردد
هم به تدبیر خاک خوش گردد
شاه اگر مست، خصم هشیارست
شحنه گر خفته، دزد بیدارست
چون سیاست ز یاد شاه شود
پادشاهی برو تباه شود
از شهی کاو سیاست انگیزد
دشمن و دیو هر دو بگریزد
دیو باشد رعیت ِ گستاخ
چون گذاری نهند پای فراخ
جهد آن کن که از سیاست خویش
نشکنی رونق ریاست خویش
نفریبی به آشنایی کس
کسِ خود تیغِ خود شناسی و بس
شه به امید ماست بادهپرست
من قلم دارم و تو تیغ به دست
از تو قهر آید و ز من تدبیر
هر که گویم گرفتنی است، بگیر
محتشم را به مال مالش کن
بیدرم را به خون سگالش کن
نیک و بد هر دو هست بر تو حلال
از بدان جان ستان ز نیکان مال
خوار کن خلق را به جاه و به چیز
تا بمانی به چشم خلق عزیز
چون رعیت زبون و خوار بود
مُلک پیوسته برقرار بود
نایب شه ز روی سرمستی
کرد با او به جور همدستی
به جفایی که او نمودش راه
جور میکرد بر رعیت شاه
تا به حدی که خواری از حد برد
هیچکس را به هیچ کس نشمرد
در ستمکارگی پی افشردند
میگرفتند و خانه میبردند
در ده و شهر جز نفیر نبود
سخنی جز گرفت و گیر نبود
تا در آن مملکت به اندک سال
هیچکس را نه مِلک ماند و نه مال
همه را راستروشن از کم و بیش
راست و روشن ستد به رشوت خویش
از زر و گوهر و غلام و کنیز
در ولایت نماند کس را چیز
اوفتاد از کمی نه از بیشی
محتشمتر کسی به درویشی
خانهداران ز جور خانهبران
خانه خویش مانده بر دگران
شهری و لشگری ز جان بستوه
همه آواره گشته کوه به کوه
در نواحی نه گاو ماند و نه کشت
دخل را کس فذالکی ننوشت
چون ولایت خراب شد حالی
دخل شاه از خزانه شد خالی
جز وزیری که خانه بودش و گنج
حاصل کس نبود جز غم و رنج
شاه را چون به ساز کردن جنگ
گنج و لشگر نبود شد دلتنگ
منهیان را یکان یکان به درست
یک به یک حال آن خرابی جست
کس ز بیم وزیر عالمسوز
آنچه شب رفت وا نگفت به روز
هرکسی عذری از دروغ انگیخت
کاین تهیدست گشت، وآن بگریخت
بر زمین هیچ دخل و دانه نماند
لاجرم گنج در خزانه نماند
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی
شه چو شفْقَت بَرَد، فراز آیند
بر عملهای خویش باز آیند
شاه را آن بهانه سیر نکرد
لیک بیوقت جنگِ شیر نکرد
از بدِ گنبدِ جفا پیشه
کرد چندانکه باید اندیشه
ره به سامان کار خویش نبرد
جهد خود با زمانه پیش نبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره بهار و نشو و نما در طبیعت و همچنین تأثیر آن بر انسانها و جامعه است. شاعر به وصوف طبیعت در فصل بهار میپردازد و از زیباییها و تغییرات زندگی در این فصل لذت میبرد. او به تب و تاب جوانی، تازگی گیاهان، و سرزندگی طبیعت اشاره میکند و از شور و شوق انسانها برای استقبال از بهار سخن میگوید.
اما در ادامه، او به مشکلات اجتماعی، بدعهدیها و فساد سیاسی در جامعه میپردازد. تبدیل خوشیها و شادیهای بهاری به غم و اندوه به خاطر ستم و بیعدالتیها را تایید میکند. به تصویر کشیدن شاه و وزیری که به فساد ادامه میدهند و رعیتهایی که به خاطر ظلم و ستم دچار ناامیدی شدهاند، در متن دیده میشود. در نهایت، شاعر نشان میدهد که اگرچه بهار زیباییهای خاص خود را دارد، اما واقعیتهای تلخ اجتماعی نمیتوانند از چشمانداز زندگی محو شوند.
تثلیث در نجوم یعنی قرار گرفتن چهار برج میان دو ستاره (در این بیت مشتری و زحل)، که برای بعضی ستارگان این پدیده سعد دانسته می شد. شاه انجم در این بیت منظور خورشید است.
هوش مصنوعی: جوانی سرسبز و پرشور، چشمهای از آب حیات را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: هر چشمه به رنگ نیل درآمد و هر سبیلی به زیبایی سلسبیل تبدیل شد.
هوش مصنوعی: با وزیدن باد، بوی خوش عطر و مشک از خاک و عود به مشام میرسد و فضای اطراف پر از عطر و خوشبویی میشود.
هوش مصنوعی: هوای معتدل نوروزی به روشنی و روشنیبخشی به جهان کمک کرده است.
هوش مصنوعی: باد بهاری از عقد و پیمان تازه به همراه گلها جان را به گرو مینهد.
زنگ خورشید: ابرهای زمستانی که خورشید را میپوشانند.
هوش مصنوعی: شبنم از دامن آسمان افتاد و سرمای شدید را شکست.
هوش مصنوعی: برف سفیدی که مانند کافور است، از دامنه کوه به سمت رودخانه میریزد و باعث میشود رود از شدت زیباییاش ناله و شکایت کند.
مصرع اول: سبزه بهاری، گوهر دیدگان را جلا داد و بینایی را روشنی بخشید.
خواب ربود: در اینجا یعنی عاشق کرد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی با لطافت از میان نافه عبیر گلها میوزد و بر روی گلهای بنفشه که عطر دلانگیزی دارند، میرقصد.
هوش مصنوعی: درخت سرو که با وزش باد به آرامی حرکت کرده، خوشههای شمشاد را به زیبایی مرتب ساخته است.
هوش مصنوعی: چشم نیلوفر به خاطر عذاب خواب، جانش را به دژ آب سپرده است.
هوش مصنوعی: غنچههای تازه مانند شکوفههایی هستند که از درختان درآمدهاند و مانند دانههای درخشان لؤلؤ (دریایی) به زیبایی برگهای لاله گستردهاند.
هوش مصنوعی: سوسن برای تاج نرگس، دستهای از گلهای زرد را بر روی دستانش قرار داده است.
هوش مصنوعی: به خاطر جلوههای زیبا و دلنشین گلهای بهاری، ستارهها را به عنوان پیشکش میگذارم.
هوش مصنوعی: دانههای زعفران مانند اشک در چشم براق و درخشان شدهاند و دوباره با شادی و خنده به زندگی بازگشتهاند.
هوش مصنوعی: نویسنده وحی، با گل و آب حیات بر روی شقایقها، نامهای به رنگ خون نوشته است.
هوش مصنوعی: برگ نسرین به مانند گوهر ارزشمند است و شاخ سوسن با گلاب و عطر خوشش زینت بخش است.
گیاه مرزنجوش برگهای پُرپشتش را همچون دیلمیان که موهای مجعد خود را بر دوش میافکنند، بر هم انباشته است.
هوش مصنوعی: هم برگ و هم گیاه راضی هستند؛ یکی از آنها با قیچی کار دارد و دیگری نیز به روش خود.
گل قرنفل نام دیگر گل میخک است که به سبب تندی عطرش هرکس آنرا ببوید دچار عطسه میشود. بیت یعنی عطر زلف سنبل چنان فراوان است که میخک را به عطسه انداخته است!
هوش مصنوعی: خیرهای به یاسمن میدهند، اما به شرطی که عهد و پیمان را نگه دارند. یاسمن به گونهای به خط ولیعهدی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بوی خوش سیسنبر به خاطر شدت حرارتش، عقرب چرخ را به طوری گرم کرده که نیش آن ذوب شده است.
پیلگوش یعنی گل زنبق. گاوچشم گویا گل بابونه باشد.
هوش مصنوعی: عطر گل کافور مانند بوی خوش مشک است، که نسیم به نرمی بر گوش محبوب میوزد و آن را در زرق و برق طلا و نقره محاصره کرده است.
هوش مصنوعی: عطر مشک و عود از درختی به نام بید خارج میشود و در برخی اوقات بوی کافور و در برخی دیگر بوی مشک را پخش میکند.
هوش مصنوعی: در برابر دو گل، یکی ارغوانی و دیگری سمن، پرچمی با رنگهای قرمز و سفید برافراشته شده است.
هوش مصنوعی: برگهای درخت بید در فصل پاییز به خاطر باد میریزند و در این زمان، شاخههای پرپشت آن به سمت زمین خم میشوند.
هوش مصنوعی: گل که خود را در برابر شاهکار طبیعت بسته است، مانند بادی در آسمان برای جلب توجه.
هوش مصنوعی: بلبل در تمام شب آواز میخواند تا اینکه صدای خروس صبحگاهی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: گل سرخی که در میدان سبز قرار دارد، پنج بار با شجاعت و امید به سمت تخت سلطنت حرکت میکند و به دنبال مقام و منزلت است.
هوش مصنوعی: بر روی درخت سدر، صدای بلبلان به گوش میرسد که همچون موسیقی دلنواز برای عاشقان است.
هوش مصنوعی: صدای قمری در سحرگاه، شاداب و سرزنده است و در حالی که در حال ناله است، نشانی از خوشحالی و خنده دارد که از دل کبک دری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: صدای پرندگان در اطراف مزارع به گوش میرسد و این صداها، شبیه به نازکتکه کردن زیباییهای بهشت هستند.
هوش مصنوعی: زند، یک بافنده که از بهشت نامهای به همراه دارد، در شب آن را میآورد و چند کلمه از آن را میخواند.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر صدای شیرین و تندش، اکنون لطیف و نرم شده است، مانند رشتهای نازک که از ابریشم ساخته شده است.
هوش مصنوعی: باغ مانند یک لوح زیبا و هنری زینت یافته، و پرنده و ماهی در آن به شادابی و سرزندگی پرداختهاند.
هوش مصنوعی: شاه بهرام در چنین روزی جشنی باشکوه و باشکوه برپا کرد.
هوش مصنوعی: از شبستان آسمان، گنبدی بر افراشتهام که از تمام گنبدها بزرگتر و زیباتر است.
هوش مصنوعی: یک پیامرسان به چهار میانه رسید و به دنبال مسیر شش طاق و هفت گنبد رفت.
هوش مصنوعی: وقتی وارد آن بهشت شد، دلش مانند بهشتی وسیع و گشاده احساس راحتی کرد.
هوش مصنوعی: درود و ستایش بلندی بر خسرو فرستاد، زیرا او خود نیز در مقام بندگی و نماز، خداوند را ستایش کرده بود.
هوش مصنوعی: گفت باز از زیباییهای چین، لشکری به روی زمین آمده است.
هوش مصنوعی: پیمان شاه بر جای ماند و فغفور به سمت دیگری رفت و از مسیر عهد نیک دور شد.
هوش مصنوعی: چینیان افراد وفاداری نیستند و درونی که دارند زهرآگین است، در حالی که ظاهرشان شیرین و دلپذیر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: یک ارتش با شمشیرهای کشیده، به اوج قدرت خود رسیده و به گونهای که موج به موج در جیحون جاری است، پیش میرود.
هوش مصنوعی: سیل آمد و دشت را به شدت گرفت، مثل اینکه هر ماهی در آن دریا غوطهور شده است.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه از این کار محافظت نکند، چینیها خون ما را به آسانی خواهند مکید.
هوش مصنوعی: وقتی شاه از مشکلات و آشفتگیها آگاه شد، در سختیها و دردسرها، به دنبال خوشبختی و آرامش میگردد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه در دام گرفتار شوی، دامن خود را از شراب دور کن و از جام دست بکش.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به دلیل عقل و تدبیر خود، تصمیمی میگیرد که میتواند از عزم و اراده حریف خود بهرهبرداری کند. به عبارت دیگر، شخص با استفاده از هوش و درک خود، میکوشد تا بر مشکلات و رقبا غلبه کند.
هوش مصنوعی: جز در دارایی و نیرو پناهی نمییابم، زیرا دارایی و نیروی نظامی وسیلهٔ پیروزی هستند.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه دوباره حمله کرد، چیزی ندید. اما وقتی به خزانه رفت، باز هم چیزی پیدا نکرد.
هوش مصنوعی: در اینجا، شخص به مشاهده دو وضعیت متضاد میپردازد. از یک سو، او میبیند که جایی که میتوانست گنج و ثروت وجود داشته باشد، خالی و بیمحتوا است. از سوی دیگر، او شاهد پراکندگی و نقص در سلاح و نیروی نظامی است. در مجموع، این تصویر به تساوی و عدم تعادل در جنبههای مختلف زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مانند شیر بی دندان، ناتوان و بیرمق مانده و در قید زنجیری، مشابه به یک زندانی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که من از شاه شنیدم که ناوبری به دلیل ترس از خدا، دستوری را صادر کرده است. این نشان میدهد که ارتباطی بین قدرت و ترس از خدا وجود دارد و حاکمان نیز ممکن است تحت تأثیر این احساسات قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: این بیت درباره کسی صحبت میکند که با وجود تلاش برای نشان دادن خود به عنوان فردی راستگو و روشنفکر، در واقعیت خالص و صادق نیست و نمیتواند به طور واقعی آن چه را که ادعا میکند، به نمایش بگذارد. در اینجا تاکید بر تضاد میان ظاهر و باطن است.
هوش مصنوعی: زندگی ساده و روشن است، اما برخی اشیاء و حقایق آنقدر پیچیده و مبهمند که به راحتی نمیتوان آنها را درک کرد.
هوش مصنوعی: برای کسی که به مقام و شهرت دست یافته، نام نیک او باعث میشود که از احساس تکبر و خودبزرگبینی دور بماند و بر مسائل معنوی تمرکز کند.
هوش مصنوعی: اگر به مقام و منصب برسید، باید از قدرت خداوند و مسئولیتهای آن آگاه باشید. قدرت و مقام، ترس از خدا را باید به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که از سر صداقت و راستگویی به مقام وزارت دست پیدا شود، تنها افراد راستگو و با روشنی در این مقام باقی میمانند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه به خوشگذرانی و لذتبردن مشغول شد، به بیرحمی و ظلم دست دراز کرد.
هوش مصنوعی: آشوبی درست میکردند، در حالی که مصلحت و منافع کشور در حال آسیب دیدن بود. در این حین، پادشاه به دنبال قدرت و ثروت بود.
هوش مصنوعی: نایب شاه با طلا و زیبایی، فریب و فتنهای که مانند کیمیا است به دست آورد.
هوش مصنوعی: مردم خواستههای خود را مطرح کردهاند و رفتارشان به طرز نامناسبی بیادب و جسور شده است.
هوش مصنوعی: نعمت ما باعث شده که آنها با دل و جرات در کار ما پیش بروند.
هوش مصنوعی: اگر با تدبیر و هوش خود به این موارد رسیدگی نکنیم، ممکن است چشم بد به سرنوشت و قدرت ما آسیب برساند.
هوش مصنوعی: مردمهایی هستند که رفتار و صفات ناپسندی دارند و به خوبیها اهمیت نمیدهند، حتی یوسفها نیز از گرگها و سگها بیشتر میترسند.
هوش مصنوعی: برای مهار و کنترل یک موجود خطرناک، باید به کارهای اساسی و جدی پرداخت و نمیتوان به کارهای سطحی و بیاهمیت بسنده کرد.
هوش مصنوعی: انسانهایی که از خاک و زمین به وجود آمدهاند، در واقع ممکن است به شکل آدمی اما در باطن به مانند جانوران وحشی باشند.
هوش مصنوعی: موجودات بیرحم وفا را نمیشناسند و تنها زمانی به حکم عمل میکنند که به زور و با شمشیر باشد.
هوش مصنوعی: شنیدهای از درس کسانی که غمگین هستند، که سیاوش چه عذابی از انسانهای وحشی و بیرحم متحمل شد.
هوش مصنوعی: با به دست آوردن مقام و منزلت شاهانه، جایگاه جمشید را خوار کردند و همچنان دارا را به دار آویختند.
هوش مصنوعی: ثروت و اموال آنها به مانند حوضی است که اگر در آن بمانند، به زودی فاسد و گندیده خواهد شد.
هوش مصنوعی: آبی که از خاک تاریک به دست میآید، به تدبیر و مراقبت، میتواند خاکی را حاصلخیز و خوش رنگ کند.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه در حال ناپایداری و شادمانی باشد، دشمن بیدار و هوشیار است و اگر حاکم در خواب باشد، دزد و ناامن در حال فعالیت و بیداری است.
هوش مصنوعی: وقتی که سیاست از خاطر پادشاه فراموش شود، سلطنت و قدرت او دچار فروپاشی خواهد شد.
هوش مصنوعی: از حاکمی که به خوبی رهبری کند و تدبیر داشته باشد، دشمنان و موانع از او میگریزند.
مصرع دوم: اگر اجازه بدهی و بگذاری، گستاخی و سرکشی میکنند
هوش مصنوعی: تلاش کن که از روش و تدبیر خود خارج نشوی و به خوبی توانایی مدیریتیات را حفظ کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که نباید به آشناییهای دروغین فریب خورد. تنها کسی که خود را به خوبی بشناسد و با آگاهی از ویژگیها و قابلیتهایش عمل کند، میتواند از خطرات دوری کند.
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر امید ما مست از نوشیدنی است، من قلمی در دست دارم و تو هم تیغی در دست داری.
هوش مصنوعی: اگر تو از من ناراحت باشی و من تدبیر کنم، هر کسی که میگویم قابل دسترسی است، او را بگیر.
هوش مصنوعی: محتشم را با ثروتش مشغول کن و بیدرم را به خاطر کینهاش مجازات کن.
هوش مصنوعی: خوبیها و بدیها هر دو بر تو مجاز است، از بدیها جان برایت گرانقیمت است و از خوبیها مال و ثروت.
هوش مصنوعی: برای اینکه در نظر مردم محترم باقی بمانی، باید دیگران را به مقام و دارایی خود خوار کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که مردم تحت ستم و ضعیف باشند، کشور همیشه روی آرامش و ثبات را به خود میبیند.
هوش مصنوعی: به خاطر خوشگذرانی و سرمستی، جانشین شاه با او همدست شد و به ظلم و ستم پرداخت.
هوش مصنوعی: به ظلم و ستمی که او به مردم میکند، بر بیچارگی رعیت شاه افزوده میشود.
هوش مصنوعی: تا جایی که ذلت و خفت از حد گذشت، هیچکس دیگر هیچکس را مهم نمیداند.
هوش مصنوعی: در زمان ظلم و ستم، مردم به سختی و دردسر گرفتار میشدند و اموالشان را میدزدیدند و خانههایشان را تخریب میکردند.
هوش مصنوعی: در روستا و شهر هیچ صدایی جز ناله و زاری نبود و هیچ سخنی جز گرفتاری و مشکل به گوش نمیرسید.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین در مدت زمان کوتاهی هیچکس نه زمین و داراییای خواهد داشت.
هوش مصنوعی: همه چیز را با روشنی و صداقت، از کم و زیاد، با کارهای درست و روشن به دست میآورد.
هوش مصنوعی: در این دنیا مال و دارایی و خدمتکاران هیچ وقت به کسی کمک نمیکنند و هیچ چیز پایدار نیست.
هوش مصنوعی: بیشتر از آنکه به خاطر زیاد بودن به درویشی بیفتد، او به خاطر کم بودنش مجبور شد که به آن جا برود. در واقع، گاهی کمبودها باعث میشود که انسان به شرایط سختتری دچار شود.
هوش مصنوعی: کسانی که صاحبخانه هستند، به خاطر ظلم و ستمی که از سوی کسانی که مجبور به ترک خانهشان هستند متحمل میشوند، حالا نمیتوانند در خانه خودشان بمانند و در واقع بر دوش دیگران سنگینی میکنند.
هوش مصنوعی: همه مردم شهر و جنگجویان از دل به زحمت و سختی افتادهاند و از روی ناچاری به حضور و بیابان پناه برده و به این سو و آن سو میروند.
هوش مصنوعی: در مناطق دور از دسترس، نه گاوی باقی مانده و نه زراعتی وجود دارد. کسی هم نیست که این وضع را بنویسد و ثبت کند.
هوش مصنوعی: زمانی که حکومت و سرزمین به خطر افتاد و نابود شد، اوضاع شاه نیز به مشکل خورد و منابع مالی او در خزانه تهی و خالی شد.
هوش مصنوعی: تنها وزیری که در خانهاش چیزی جز غم و رنج نداشت، ثروتی نداشت که به دست آورد.
هوش مصنوعی: وقتی که شاه تصمیم میگیرد جنگی به راه اندازد، دیگر نه ثروتی برایش باقی مانده و نه لشکری برای جنگیدن، که این موضوع او را ناراحت و دلگیر میکند.
هوش مصنوعی: برای هر یک از موانع و مشکلات، به دقت و جداگانه وضعیت آنها را بررسی کن.
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر ترس از وزیر، آنچه در شب گذشته را نگفت و در روز بیان نکرد.
هوش مصنوعی: هرکس برای خود بهانهای از روی دروغ درست کرد که این فرد بیچاره در شرایط سختی قرار گرفت و در نتیجه آن فرد دیگر از او دور شد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز بر زمین باقی نمانده است، بنابراین گنجی در خزانه هم نخواهد ماند.
مؤدی: خراجپرداز، پرداختکننده.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه بر عملهای خوب توجه نشان دهد و بر روی آنها تأکید کند، مردم نیز به یاد گذشتههای خود میافتند و به آنها بازمیگردند.
هوش مصنوعی: شاه بهانهای برای آرامش نیافت و در زمانی نامناسب به جنگ شیر (دشمنان) پرداخت.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستمی که به ما میشود، به قدری فکر کردهایم که دیگر نیازی به تأمل بیشتر نیست.
هوش مصنوعی: انسان باید تلاش کند تا به مقاصد خود برسد، اما نباید فراموش کند که موفقیت او بستگی به زمان و شرایطی دارد که در آن تلاش میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.