حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۴
... قربان شدن به تیغ هوای تو دین دل
من فارغم ز روضه رضوان از آنکه هست
خاک در سرای تو خلد برین دل
آید بحشر خاتم دولت بدست من ...
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۸
... وآنگه بهر نفس ید و بیضا برآورم
گردد ریاض خلد ز دوزخ نشانه ای
آهی اگر بگلشن حورا برآورم ...
... بس خون دل ز صخره صما برآورم
بی دوست گر بروضه رضوان قدم نهم
آن نیستم که سر بتماشا برآورم ...
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۶
... خویشتن چون حلقه باری از درونشان در نشان
دلدل دل در چراگاه از ریاض خلد ساز
چشم آخر بین تو بند از آخور آخر زمان
از نوید عاطفت والله یدعوا گوش کن
تا ترا رضوان شود در روضه کمتر میزبان
توشه ای از خوشه چرخ و ثوابت کم طلب ...
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن
... بر آن ساعد که گر بر وی رسیدی
حریر خلد ازان آزار دیدی
رسن بستند از موی بز و میش ...
... که جدش را ز آتش مأمنی بود
فرستادش به ابراهیم رضوان
ازان رو شد برا و آتش گلستان ...
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۱ - مراجعت کردن اعرابی بار دیگر به زیارت مجنون و بعد از جست و جوی بسیار وی را یافتن که غزالی را در آغوش گرفته و هر دو جان داده
... زد شیشه زندگیم بر سنگ
تا حشر خلد به هر دلی ریش
این شیشه ریزه ریزه چون نیش ...
... شد روضه جان حظیره او
رضوان ابد ذخیره او
رفت همه زان حظیره خوش باد ...
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۵ - منهاج النجات
... ز تاب کوثر می ساقیان بزم جاهت را
هزاران گل برخ چون لاله زار باغ رضوانی
نمیدانم چه شد با آنکه حق لا تقربا فرمود ...
... چو زلف حور شد هم تیره روزی هم پریشانی
چو رسوایست کان نوع آدم کامل ز باغ خلد
شود در دشت غم سرگشته چون غول بیابانی ...
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۶ - نسیم الخلد
... نماید ره به سوی گلشنی کز غایت نزهت
بود طوبی قد حورا و کوثر لعل رضوانش
مگو طوبی که باشد سروهای آن چمن یک سر ...
... چو گشته دشمن آدم که مسجود ملایک بود
برون کرده ز بهر دانه ای از باغ رضوانش
پدر را کرده چون مغلوب بر اولاد مور وثیست ...
... مشرف ساخته از نعت فخر آل عدمانش
نسیم الخلد کردم نام او در مدح شه زانرو
که جانرا هست هر بیتی نسیم از خلد و رضوانش
ز روح این دو استمداد کردم نزد حق لیکن ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند در مدح امام زاده واجب التعظیم
... آنجا کسی که میرسد این باورش بود
روز سماع و وقفه این روضه چو خلد
خیل ملک نظارگی منظرش بود ...
... تا صبح حشر نکهت جان در مشام اوست
رضوان سلام کرد چو آن بارگاه دید
کرد از صفا خیال که دارالسلام اوست ...
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲ - در حاشیه این غزل این دو بیت را که از مولانا دانسته، آورده است: هر که را سینه پر صفا نبود - خرقه پوشیدنش روا نبود، هر که در خرقه ناتمام بود - خرقه بر قد او حرام بود
... ز درمانهای دل ما را همین بس
به رضوان را بگو جنت ببندد
سر کوی توام خلد برین بس
پری را گو که با ما ناز مفروش ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند در مرثیهٔ شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
... در جهان نازان به دور او سپهر مستدیر
شاه جنت بزم رضوان حاجب غفران پناه
سدره ماوای معلی آشیان طهماسب شاه ...
... سایه این خسرو نشان پاینده باد
خیمه منصوب آن خلد آشیان را دور کند
خرگه مرفوع این عرش آستان پاینده باد ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۸ - این مرثیه را جهت افصح البغاء سید حسین روضه خوان گفته
... با آن که در بهشت نمی باشد آتشی
رضوان ز غم نشسته بر آتش هزار بار
فریاد محتشم که جهان کم نوا بماند ...
... روزی که ما رسیم باو وز عطای حق
از زندگان خلد نیابیم در شمار
آن روز در قضای عزای شه شهید ...
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح اکبرشاه
... زده از کفر شبیخون به سپاه ایمان
با چنین بزم حق خلد برین بر طرف است
گر ز خجلت شده باشد ز نظرها پنهان ...
... ور به این بزم رسد تا ابد از شرم دگر
بر گنهکار در خلد نبندد رضوان
داورا دادگرا رخصت اگر می دهی ام ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
... می آید از گشودن آن بوی منتی
در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم
در کار ما مضایقه ای داشت ناخدا ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان
... بهار عدل تو دارالامان را ساخت بستانی
که شد گلهای خلد از رشک او داغ دل رضوان
به نام ایزد چه بستانی در او سد گلبن دولت ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاثالدین و شهزادگان
... دست اگر بی اختیار آید برون از آستین
یک سخن می گویم ای رضوان تکلف برطرف
اینچنین جایی نداری در همه خلد برین
باغ عیش آباد هم جایی ست جنت گر خوش است ...
... گر رود در فکر آن یک لخت حوض مرمرش
روضه خلداست و مطبوخات او نزل بهشت
و آن بلورین روضه اندر صحن حوض کوثرش ...
... اصلش از جنسی که فیروزه ست اصل گوهرش
مطبخی الحق که رضوان را میسر گرشود
گاه آتش آورد گاهی بر خاکسترش ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
... کانم نمی خرد که خریدار عالمست
حور و کنار کوثر و رضوان و صحن خلد
ما و جمال یار گلزار عالمست ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - مطلع دوم
... بگشاد زمین بوس تواش مهر دهان را
ور صورت رضوان به سوی خلد کشیده
برتافته از ذوق ریاض تو عنان را ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - این قصیده در منقبت حضرت امام رضا علیه التحیته و الثنا و اشاره به قتل و غارت ساکنان مشهد مقدسه حضرت
... که بار و برگ بریزد درخت طوبی را
به بیع رضوان مالک اگر شود راضی
خود به گلخن دوزخ بهشت ماوی را ...
... پی نتیجه اعمال حاکم محشر
اگر به خلد نویسد برات اجری را
به نزد مالک دوزخ روان کند رضوان
محبتت نکند گر نشانه مجری را ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - این قصیده در منقبت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (ع) بعد از قصیده وارد شده
مرغ خوش الحان دلم غوغای رضوان خوش نکرد
هم نغمه با مرغی نشد گل های بستان خوش نکرد ...
... از ناسپاسی گشته ام محروم از آن جنت بلی
آدم اسیر هند شد چون خلد رضوان خوش نکرد
از شوق طوف مشهدت بنشینم از سعی و سفر ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - ایضا در مدح ابوالمظفر جلال الدین اکبر پادشاه این قصیده بعد از قصیده سابق و در ملازمت کردن ثانی در عین ضعف و بیماری گفته شده
... به خاک ریزدم از یک دگر عظام رمیم
وگر به خلد برندم به این الم رضوان
ز سلسبیل گریزد به سوی ماء حجیم ...
... خلاصه دو جهان شاه اکبر غازی
که هست لطف و عتابش کلید خلد و جحیم
از بوی خرمی نوبهار دولت او ...