گنجور

 
۱۲۷۲۱

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۵۵ - دل کارگر زلف سرمایه‌دار!

 

... به اسم من همه مال التجاره غم و درد

ز شهریار ببین بار بار می گذرد

سواره آمد و بگذشت از نظر گفتم ...

... به یک رویه و در یک قطار می گذرد

مرا که سایه آن سرو بارور بر سر

نماند ای به جهنم بهار می گذرد ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۲

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۵۷ - هجر و سفر عارف دربه‌در

 

... در دوری ات معیشتم از این ممر گذشت

با کوه کوه بار فراق غمت به کوه

رفتم رسید سیل سرشک از کمر گذشت ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۳

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۷۴ - بار فلک

 

... کرد کاری که ناتوانم کرد

زیر بار فلک نرفتم لیک

بار عشق تو چون کمانم کرد

ضعف چون آه سینه مظلوم ...

... به دو چشمت که بدگمانم کرد

یار بد داد امتحان صد بار

با وجودی که امتحانم کرد ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۴

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۸۰ - نمونه‌ای از غزلیات عارف شادروان

 

... می گذارم قدم ناز تو را بر سر و چشم

بار دوش سر دوشت کشم از دوش به دوش

همچو مرغ قفس از دام گرفتاری رست

تا که زلف سیهت زد به دلم چون قره قوش

چند در پرده و بی پرده بری دل یک بار

یا که از رخ بفکن برقع و یا چهره بپوش ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۵

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۸۶

 

... از آن زمان که شدم سرشناس پیش سران

سری که گفته شود بار دوش نبود

نبود این همه دنیای ما پریش و تباه ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۶

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه

 

... به دیگ اوفتادی ز هول حلیم

ز دریا همه بار نتوان به چنگ

گهر برد بی بیم کام نهنگ ...

... دعاشان به درگاه پروردگار

جز این نیست درباره این دیار

کند دشمن خانگی را هلاک ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۷

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۴ - پدر نامه عارف

 

بار آورنده شجر بی ثمر پدر

ای زندگانیت همه با دردسر پدر ...

... گشتم ز دست جهل تو حمالة الحطب

در زیر بار زندگیم همچو خر پدر

شاگرد خانه پادو بازار کردیم ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۸

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۶ - قصیدهٔ علی‌جان

 

... مرد رعیت به پشت گاو چو خر شیخ

تن ندهد زیر بار کار علی جان

تا بود عمامه بار دوش گروهی

سورچرانند و خرسوار علی جان ...

... ملت وجدان کش و زبون و ریاکار

باربر غیر و بردبار علی جان

باربر انگلیس و کارگر روس

مردم بی قدر و اعتبار علی جان

جمعی ماهانه ز انگلیس بگیرند ...

... ملت محکوم مرگ و محو و زوال است

گفتم و گویم هزار بار علی جان

آنقدر از دست غم شدم عصبانی ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۲۹

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۴ - رونوشت از خط زیبای عارف

 

ز ری سوی همدان رخت بست و بار گشاد

یگانه راد تقی زاده بزرگ نهاد ...

... خوش آمدی ز خوش آمد گذشته همه کس

به سان موکب گل مقدمت مبارک باد

بهار بهر پذیرایی تو گسترده است ...

... خراب کشور ایران ز دست مدرسه گشت

مگر دوباره ز دارالفنون شود آباد

برای صرف معارف محل به جز اوقاف ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۳۰

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۵ - عارف و کلنل نصرالله خان

 

... شوند محو که این شهر و شهریار نشد

ز شاه سازی و درباربازی این ملت

مگر ندید دو صد بار بار بار نشد

مدار چشم توقع به آنکه چشم طمع ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۳۱

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

... شنیدم چو طومار عمر بهار

بپیچید اجل زد خزانش به بار

ز شروان سوی طوس آمد فرود ...

... و یا غیر از این رفته در ذهن من

تو کز اجنبی بار بسته ای

چه شد اینک از اجنبی خسته ای ...

... که شد بر عجم روز چون تیره شب

همه خاندان های والاتبار

از ایران سوی هند بستند بار

از این خانه بیرون به خواری شدند ...

... خوش این پند در گوش دل بسپری

نهالی که جز رنجشش نیست بار

از این بیش بین دو ملت مکار ...

... به میدان فکندم بیا و بزن

به گفتار بگذشته ات اعتبار

نباشد بیا تازه داری بیار ...

عارف قزوینی
 
۱۲۷۳۲

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲ - لابه حکیم

 

... وانکو بدید باد بر او توبیخ

گر زانکه دید و بار نبست آنجا

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۳

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷ - پاسخ به شعاع‌الملک

 

... تا لافزن نمود زبان هنر دراز

ی ت باره کرد خوی زبان ها به لاف ها

تا تیره درددن به می صاف چیره گشت ...

... بر قصرها شدند فراجاف جاف ها

آبستنان حرص چمان پیش صف بار

وز بار حرصشان به زمین سوده ناف ها

آن یک امیر لشکر و این یک وزیر جنگ ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۴

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۸ - نفس انسان

 

... توانی خاربن را کرد بی خار

وز آن بی خار بار آورد خرما

برآری از گل شش برگ صد برگ ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۵

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - نمایندگی ترشیز

 

... می شناسند به واشنتن و پاریز مرا

بر سر دولت بشکست مرا چندین بار

خواست تا بر سر قانون شکند نیز مرا ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۶

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - شکوه و تفاخر

 

... کاش در یک دم ز شفقت دشمنان و دوستان

تیر بارند از دو سو بر این تن لاغر مرا

سومین بار است تا در این مغاک هولناک

بود باید با ددان هم صحبت و همسر مرا ...

... ور کشم آهی به یاد دوستان آن دود آه

پیچد و اوبارد اندر کام چون اژدر مرا

رنج حبس و دوری یاران و فکر کودکان ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۷

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - غدیریه

 

... تا به افسون و حیل دزدیده از رضوان تو را

تا نیابد مر تو را بار دگر رضوان خلد

هردم اندر بند و چین خود کند پنهان تو را ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۸

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در منقبت امام هشتم‌(‌ع‌)

 

... استارگان تافته بر چرخ لاجورد

چونان که اندر آب ز باران حباب ها

اکنون که آفتاب به مغرب نهفته روی ...

... بر چرخ زهره خاسته بانگ رباب ها

فصلی خوش و شبی خوش وجشنی مبارکست

وز کف برون شده است طرب را حساب ها ...

... شمس و قمر ز خاک درش اکتساب ها

هشتم ولی بار خدا آنکه بر درش

هفتم سپهر راست به عجز اقتراب ها ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۳۹

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - تابستان

 

ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب

کز پشت شیر تافت دگرباره آفتاب

مرداد ماه باغ به بار است گونه گون

از بسد و زبرجد و لولوی دیریاب ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۷۴۰

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در منقبت مولای متقیان

 

... من خورم خون جگر دو لب تو سرخ ز چیست

من کشم بار بلا زلف تو خمیده چراست

آهوی چشمت ای شوخ دل من بفریفت ...

... فرخ آن راکه چنین راهنمای است و دلیل

خرم آن راکه چنین بارخدای و مولاست

کر به رزم اندر دیدیش همانا گفتی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۶۳۵
۶۳۶
۶۳۷
۶۳۸
۶۳۹
۶۵۵