گنجور

 
۱۲۶۴۱

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵ - در طلبِ اسب از نظام السلطنه

 

... ننهاده پا هنوز ز اصطبل خود برون

بالا گرفته است عجب کار و بار اسب

آیند از برای تماشا ز هر طرف ...

... امیدوارم اسب قشنگی عطا کند

حالا که رفته همت من زیر بار اسب

منت خدای را که اصطبلش اسب خوب ...

... میر اجل تقی خان آن نخبۀ جهان

داند خصال اسب و شناسد تبار اسب

در انتخاب اسب بود رأی او مطاع ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۲

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۶ - حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد

 

... خداش عمر دهد درد ما و درمان رفت

برفت سیم دگر بار سوی او آری

عجب نباشد اگر سیم جانب کان رفت ...

... امیر رفت که بخشش برفت و احسان رفت

گذاشت دیدۀ یک شهر اشکبار و گذشت

نمود خاطر صد جمع را پریشان رفت ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۳

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۸ - در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته

 

... هر شام به طرزی دگرم رنجه بمپسند

برخیز و سمن بار از آن زلف سمن بار

بنشین و شکر ریز از آن لعل شکرخند ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۴

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۱ - شب جمعه خدمت حاج امین

 

... بتول بود و قمر بود و ماه و پروین بود

نگارخانۀ چین بود و بارنامۀ هند

هزار چندان بود و هزار چندین بود ...

... شکم پرست کند التفات بر مأکول

به خاصه کز سر شب بار معده سنگین بود

ادیب و فرزین بعد از دو ثلث شب رفتند ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۵

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۵ - اندرز و نصیحت

 

... با همه فقر کشم جور تو دارم جان

با همه ضعف برم بار تو تا هست کمر

گرچه آتش بتفد چهرۀ آهنگر باز ...

... صد غلط داشته باشی همه را می گویم

گربه یک بار نفهمیدی یک بار دگر

از کتاب و قلم و قیچی و چاقو و دوات ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۶

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۰ - در مدح امیر نظام

 

... سجده آرند بتان چگل و فرخارش

واعظ ار بیند یک بار دو چشم سیهش

وعظ یکسو نهد از عشق رود گفتارش ...

... غارت عقل بود دو رخ چون سرخ گلش

آفت هوش بود دو لب شکر بارش

دوش با عشق بگفتم که ستایمش به شعر ...

... عید قربان چو رسد همره خود بردارش

رو به دربار امیر آور و پس عرضه بدار

آن که بر چرخ همی طعنه زند دربارش

آن امیری که به پیش نظر همت او

کوه زر چون پرکاه است همه مقدارش

آن امیری که امیران جهان بی اجبار

از بن دندان فرمانبر و خدمتگارش ...

... لیک آن دم که زندست اجل بر دارش

دشمن او که به تن سر بودش بار گران

سبک از تیغ شرربار نماید بارش

هر که او را به سخن سنجی تصدیف کند ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۷

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۱ - مزاح با ابوالحسن خان

 

... بر چنگ چو پنجه برگشایی

از پنجه بار بد فتد چنگ

ساز تو عجیب تر ز درویش ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۸

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۲ - شکوه از مرگ پدر و مدح قائم مقام

 

... یاد کند آن امیر نیک خصایل

لیک دو سه بار زی امیر نمودم

چند قصاید گسیل و چند رسایل ...

... مرگ پدر سهل بود و هجر تو مشکل

کاش که بار دگر نصیب من افتد

تا که ببینم مر آن خجسته شمایل

ایرج میرزا
 
۱۲۶۴۹

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۵ - وسوسه

 

... به گل و گردن او مهره بسیار کنم

دم و یالش را از بهر قشنگی دو سه بار

به حنا گیرم و گلناری گلنار کنم ...

... یک دو روزی نکنم هیچ تعارف با او

ور کنم مختصر و سرد و سبکبار کنم

وقت برخاستن از جیب کشم کیسه برون ...

... عاقبت کار چو تنها نرود از پیشم

صاحب آن خر دیگر را اخبار کنم

به همین شیوه میان خود و آن خوب پسر ...

... خانه را از رخ او غیرت فرخار کنم

از قضا گر خر او لنگ شد و بارش ماند

خر بدو بخشم تا بارش را بار کنم

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۰

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۸ - مدح ناصرالّدین شاه

 

... بحمدالله مرا تن گشته راحت

همه بار سفر ننهاده بر تن

ندیده صدمه ای از سختی راه ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۱

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳۴ - شکایت از دوریِ یار

 

... بنشین که تا بهشت شود خانه

بار بودن تو خوبتر از خوری

در ساده زندگانی من می بین ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۲

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۱۴

 

... قول سنجیدۀ او بهتر از در یتیم

آن وزیری که چو بنشیند بر مسند بار

مشتری را کند آداب وزارت تعلیم ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۳

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵

 

... کجا شیرینی از شکر شود دور

پرد گر دور او صد بار زنبور

چه بیش و کم شود از پرتو شمع ...

... خوراندم یک دو بادامش به اصرار

دوباره آهنش را نرم کردم

سرش را رفته رفته گرم کردم ...

... ولی آهسته بازویش فشردم

یقینم بود کز رفتار این بار

بغرد همچو شیر ماده در غار ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۴

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۷

 

... بیا از گردن ما زنگ واکن

ز زیر بار خر ملا رها کن

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۵

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱۱

 

... گهی خوردست می باید ولش کرد

بیا عارف دوباره دوست گردیم

دو مغز اندر دل یک پوست گردیم ...

... کهر کمتر نباشد از کبودا

همانا گرگ باران دیده باشی

تو خیلی پاردم ساییده باشی ...

... اگر خواهی که کارت کار باشد

همیشه دیگ بختت بار باشد

دو ذرعی مولوی را گنده تر کن ...

... فلان یک دیپلم اصلاح دارد

ز سر تا پای او اصلاح بارد

در این فن اولین شخص جهانست ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۶

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

سبزه نگر تازه به بار آمده

صافی و پیوسته و روغن زده ...

... من چه بگویم چه بکن جان بگیر

گفت و دگر باره طلب کرد بوس

باز شد آن چهرۀ خندان عبوس ...

... وز دو جهان دیده نپوشد همی

باری از آن بوسه جوان دلیر

واهمه بگرفت و سرافکند زیر ...

... بادزنی سازم و بادت زنم

اشک ببارم به رخت آن قدر

تا نکند در تو حرارت اثر ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۷

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۴

 

... بوسه ای از ناف در آمد برون

رفت دگر باره به ناف اندرون

هوش ز هم برده و مدهوش هم ...

... در ره لاقیدیت انداختم

بار محبت نکشیدی بکش

زحمت هجران نچشیدی بچش ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۸

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲ - شاه و جام

 

... ‎وز پی بلعم همه جان می دهند

‎شعله چشمان شرر بارشان

‎بود حکایت کن افکارشان ...

... ‎امر ملوکانه مکرر نمود

بار دگر جام به دریا فکند

‎دیده بر آن مرد توانا فکند ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۵۹

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

... پیش چشمم حور مانند دد است

راست می خواهی دلم پر بار شد

دل گشادی مانع احضار شد ...

... حالت بد مانع آمد شد است

بعد می گویی دلت پر بار شد

دل گشادی مانع این کار شد

دل گشادی را نفهمیدم درست

هم دل پر بار لفظی بود سست

من دل پر بار کمتر دیده ام

وز کسی این لفظ را نشنیده ام ...

... من تمام عمر تا پیرار و پار

ناز خوبان می خریدم بار بار

پر ز بار ناز بود انبار من

ناز چیدن روی هم بد کار من

حال هم در گوشه دهلیز دل

بارها دارم از آن چون بار هل

روی هم آکنده اند آن ناز ها ...

... تا بگویم دامن خود را بگیر

تا بگویم خر بیار و بار کن

مثل من در گوشه انبار کن

مفت و ارزان از من بیدل ببر ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۰

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۶ - داستان دو موش

 

... گربه زین گفتگو چو گل بشکفت

بار دیگر ز مکر و حیله بگفت

من رفیق توام مترس بیا ...

ایرج میرزا
 
 
۱
۶۳۱
۶۳۲
۶۳۳
۶۳۴
۶۳۵
۶۵۵