چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب
پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب
آری شدید تر بود از موت بی گُمان
چون انتظار های دگر انتظار اسب
با اسب می کنند همه مردمان شکار
من کرده ام پیاده به سوران شکارِ اسب
چشمم به راه بود که پیدا شود ز دور
تا جان و دل کنم به تشکّر نثارِ اسب
از بهر احترام روم چند گام پیش
گیرم ز دستِ رایض و بوسَم فَسارِ اسب
همچون عنان دو دست به گردن در آرمش
بوسم رکاب وار یمین و یسارِ اسب
من بی قرار اسب و دوچشمم بود به راه
باشد به جای خویش کماکان قرارِ اسب
رنجِ پیادگی و لبِ خشک و راهِ ذُشک
یارِ منند و سایۀ اصطبل یارِ اسب
با پای لنگ می روم امروز سویِ کنک
فردا چه سود اگر بشوم من سوار اسب
تا کی بسانِ فاخته کو کو کنم همی
در انتظارِ طلعتِ طاووس وارِ اسب
تا کی بُوَد روا که دلِ مستمندِ من
چون رانِ اسب خواجه شود داغدارِ اسب
ترسم که اسب را بفرستد خدایگان
روزی که من ز ضعف نیایم به کارِ اسب
ترسم پیاده طیِ طریقِ اجل کنم
با خود بَرَم به مدفنِ خود یادگارِ اسب
ای یار با وفا من ای هادیِ مُضِل
قبرِ مرا تو حفر بِکُن در جَوارِ اسب
گر هر دو یکدیگر را نادیده بگذریم
همسایه کن مزار مرا با مزارِ اسب
بی موجبی نباشد اگر دیر شد عطا
کردست خواجه رحم به حالِ فَگار اسب
داند که چون دو روز در اصطبل من بماند
چون روزگار بنده شود روزگارِ اسب
این ها تمام طبیعت محض است ور نه زود
سازد وفا به وعده خداوندگارِ اسب
فرمانورای شرق که فرقِ عدویِ او
ساید چو شیشه زیر سُمِ استوارِ اسب
بس اسب ها گرفته ام از خاندان او
تنها کنون نگشته ام امّیدوارِ اسب
در پیش خواجه بخششِ یک اسب هیچ نیست
بخشیده است خواجه مکرّر قطارِ اسب
دارم امیدِ آن که هم امروز خویش را
بینم به فّرِ دولتِ او در کنارِ اسب
اسبی که راد والیِ مشرق به من دهد
اندر شمارِ پیل بود نی شمارِ اسب
دارم من از سواریِ آن افتخارها
هر چند از سوار بود افتخارِ اسب
ننهاده پا هنوز ز اصطبل خود برون
بالا گرفته است عجب کار و بارِ اسب
آیند از برای تماشا ز هر طرف
آنان که چون منند به دل دوستدارِ اسب
در کوهپایه زود صدا منعکس شود
نَشگِفت اگر بلند شود اشتهارِ اسب
امّیدوارم اسب قشنگی عطا کند
حالا که رفته همّت من زیر بارِ اسب
منّت خدای را که اصطبلش اسبِ خوب
چندان بُوَد که کس نتواند شُمارِ اسب
میر اجلّ تقی خان آن نُخبۀ جهان
داند خصال اسب و شناسد تبارِ اسب
در انتخابِ اسب بود رأیِ او مُطاع
با اوست اختیارِ من و اختیارِ اسب
اسبِ موقّری بپسندد برای من
باشد ز حُسنِ اسب یکی هم وقار اسب
بفرستد و مرا متشکّر کند ز خویش
با زین و برگِ ساختۀ زرنگارِ اسب
یا رب همیشه تا سخن از اسب می رود
بادا نظام السلطنه دایم سوار اسب
اندر ردیفِ اسب چنین چامه کس نگفت
مشکل بود به قافیه گشتن دوچار اسب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، دربارهی عشق و علاقه عمیق گوینده به اسب است. او در انتظار اسب مورد علاقهاش به سر میبرد و این انتظار را سختتر از مرگ میداند. گوینده احساس میکند که مانند دیگران نمیتواند به راحتی سوار اسب شود و درد پیادهروی و تشنگی را تحمل میکند. او برای ابراز احترام و محبتش به اسب، آماده است دست به انجام کارهای سختی بزند، مانند بوسیدن افسار و رکاب اسب.
در طول شعر، احساسات ناآرام و دلتنگی او در انتظار اسب و آرزوی سوار شدن بر آن بیان میشود. گوینده به مرگ نزدیک میشود و نگران است که نتواند روزی سوار اسب شود. او از خداوند درخواست میکند که در کنار اسبش دفن شود و آرزو دارد تا در زندگیاش با اسبهای خوب و باوقار همراه باشد.
شعر به زیبایی عشق و وفاداری به اسب را نمایش میدهد و نشاندهندهی احترام و اهمیت آن در زندگی گوینده است.
هوش مصنوعی: چشمانم از شدت انتظار به رنگ سفید درآمد و سوارکاران اسب از سمت سوران پیدا نشدند.
هوش مصنوعی: قطعاً انتظار برای چیزی سختتر از مرگ است، به ویژه زمانی که در انتظار چیزی متفاوت از آنچه میخواهیم باشیم.
هوش مصنوعی: مردم با اسب شکار میکنند، اما من توانستهام پیاده به شکار اسبها بروم.
هوش مصنوعی: چشم به راه بودم که کسی از دور پیدا شود تا به خاطر او جان و دل را فدای اسب کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر احترام، چند گام جلوتر میروم و از دستان آراسته خود، افسار اسب را میبوسم.
هوش مصنوعی: دستهای خود را مانند افسار در گردن او میگذارم و بر او بوسه میزنم، همانگونه که بر دو طرف رکاب اسب میزنند.
هوش مصنوعی: من به شدت برای دیدن تو و یاد تو بیتابم و بیقرار. همچنان در مسیر عشق تو هستم و از لحظههای خوشی که با تو سپری کردم، آرامش مییابم.
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیهای راه را به دوش میکشم و در کنار آنان، لبهای خشک و تشنهام را احساس میکنم. در این میان، سایهی اصطبل به نوعی آرامشدهنده برای اسب من است.
هوش مصنوعی: امروز با پای لنگ به سمت کنک میروم، اما اگر فردا سوار اسب شوم، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: چقدر باید مانند فاخته، نغمهسرایی کنم و در انتظار زیبایی مانند طاووس و اسب باشم؟
هوش مصنوعی: چقدر باید ادامه پیدا کند که دل نیازمند من به مانند ران اسب صاحبنفسی درد و غم را تحمل کند؟
هوش مصنوعی: نگرانم که روزی خدایان اسب را بفرستند، در حالی که من به خاطر ضعف و ناتوانیام نتوانم از پس کار کردن با آن برآیم.
هوش مصنوعی: میترسم که در راه مرگ، بدون اسب خود به سراغ قبرم بروم و یادگاری از آن باقی نگذارم.
هوش مصنوعی: ای دوست وفادار من، ای راهنمای گمراهکننده، قبر من را در کنار اسب حفر کن.
هوش مصنوعی: اگر هر دو ما همدیگر را نادیده بگیریم، پس همسایهام کن قبرم را با قبر اسب.
هوش مصنوعی: اگر چیزی بدون دلیل تأخیر کند، نباید تعجب کرد؛ چون خواجه به حال اسبی که خسته و از پا افتاده، رحم کرده و عطا کرده است.
هوش مصنوعی: او میداند که اگر دو روز در اصطبل من بماند، زمان برای او نیز مانند زمان برای یک بنده خواهد گذشت.
هوش مصنوعی: اینها کاملاً طبیعی و عادی هستند وگرنه خداوند در مورد وفای به وعدهاش به انسانها، به سرعت عمل میکند.
هوش مصنوعی: فرمانروای شرق که دشمنش مانند شیشه زیر پای اسب قوی او له میشود و هیچ مقاومتی در برابر او ندارد.
هوش مصنوعی: من از آن خانواده بسیاری اسبها گرفتهام، اما هنوز ناامید از یافتن اسب باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: در حضور آقای بزرگ، بخشش یک اسب ارزشی ندارد، زیرا او بارها گروهی از اسبها را بخشیده است.
هوش مصنوعی: امید دارم که امروز خودم را در کنار اسب او و به واسطهی نعمتهایش ببینم.
هوش مصنوعی: اسبهایی که راد والی مشرق به من میدهد، در واقع باید در شمار فیلها قرار بگیرند و نه در شمار اسبها.
هوش مصنوعی: من به داشتن افتخارات آن سوار بسیار مفتخرم، هرچند که خودم سوار آن اسب نیستم.
هوش مصنوعی: هنوز پاهایش را از اصطبل بیرون نگذرانده، اما کار و بارش بسیار حیرتآور است.
هوش مصنوعی: افرادی که به عشق اسب و زیباییهای آن علاقهمندند، از هر سو میآیند تا تماشای این عشق و علاقه را ببینند.
هوش مصنوعی: در دامنه کوهها، صدا به سرعت بازتاب مییابد و اگر صدای بلندی ایجاد شود، مثل صدا و شهرت اسب، بسیار جالب و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: امیدوارم که حالا که تلاش و کوشش من به خاطر اسب تحت فشار است، اسب زیبایی به من بدهد.
هوش مصنوعی: شکر خدا را که در جایگاه او، اسبهای خوب و زیاد وجود دارد و هیچکس نمیتواند همه آنها را بشمارد.
هوش مصنوعی: تقی خان، مردی بزرگ و برجسته، به خوبی ویژگیهای اسب را میشناسد و نسب و خانواده اسب را نیز میداند.
هوش مصنوعی: در انتخاب اسب، او تنها کسی است که نظرش معتبر است. من در انتخاب خودم و اسب اختیار دارم.
هوش مصنوعی: من ترجیح میدهم اسبی را انتخاب کنم که باوقار و موقر باشد، زیرا زیبایی اسب تنها در جذابیت آن نیست، بلکه در وقار و شرافتش نیز نهفته است.
هوش مصنوعی: او مرا با زین و برگ زیبای اسبش، که از طلا و نقشهای زیبا ساخته شده، به سوی خودش میفرستد و از من تشکر میکند.
هوش مصنوعی: ای خدا، همیشه در زمانی که صحبت از اسب است، نظام السلطنه همواره بر سوار بر اسب باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیای اسبسواری نتوانسته به این سختی درباره اشعار قافیهپردازی صحبت کند، چراکه ایجاد قافیه برای اسب کاری دشوار و پیچیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# مصراع دوم چنین خوانده شده: داند خصال و شناسد تبارِ اسب
گفتا سحر غلام که: زین کرده یار اسب
اینک ز شهر راند برون شهریار اسب
افتادم از پیش، که عنان گیرمش ز ناز
نگذارد افگند بسر من گذار اسب
گویی بباغ و راغ کشیدی دلش که صبح
[...]
خورشید وش شود سوار آن نگار اسب
رقص آید از لطافت او ذره وار اسب
حسرت برم زمخمل زین پوش اسب او
چون زیر ران خویش کشد آن نگار اسب
گیرد قرار چونکه براسب آن سپید ساق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.