شمارهٔ ۶ - حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد
دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت
دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت
روان شدست به رخسار اشکِ چون سیمم
از آن که سیمِ رهی با علی قلی خان رفت
شدم چو حضرتِ یعقوب مبتلایِ فِراق
از آن که یوسُفِ مصریِّ من به زندان رفت
به درد فاقۀ ما میر داد درمانی
خداش عمر دهد درد ما و درمان رفت
برفت سیم دگر بار سویِ او آری
عجب نباشد اگر سیم جانبِ کان رفت
نیافت دولت جایی جز آستان امیر
از آن بُوَد که چنین سویِ او شتابان رفت
چو کُلُّ شَی ءٍ قَد یَرجِعُ إِلی اَصلِه
شنیده بود سویِ اصلِ خویشتن زان رفت
علی قلی خان خوش رفت و در رکاب و عِنانش
به بدرقه ز من بینوا دل و جان رفت
به بیست منزلیَم میر داد اِنعامی
دریغ آن که به کف مشکل آمد آسان رفت
چه باک رفت گر از دست بیست تومانم
امیر رفت که سالی دویست تومان رفت
امیر رفت اگر سیمِ من رود گورَو
چه جای سیم بُوَد آن گَهی که خودکان رفت
امیر رفت که گویی ز سر برفتم هوش
امیر رفت که گویی مرا ز تن جان رفت
امیر رفت که هم سیم رفت و هم زر رفت
امیر رفت که هم آب رفت و هم نان رفت
امیر رفت که دانش برفت و بینش رفت
امیر رفت که بخشش برفت و احسان رفت
گذاشت دیدۀ یک شهر اشکبار و گذشت
نمود خاطر صد جمع را پریشان رفت
بزرگوارا قائم مقام گقت به من
مگر ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت
نه من مدیح تو از بهر سیم و زر گویم
تو دیر پای اگر این برفت یا آن رفت
پس از تو طبعم اقبال بر سخن نکند
سخن سرایی حیفست چون سخندان رفت
امیر رفت و عجیب این که زنده ام بی او
چگونه زنده بود آن تنی کز او جان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز اندوه شاعر از رفتن علی قلی خان و درد فراق او میپردازد. شاعر با استعارههایی مانند گریه بر چهرهاش و احساس یعقوب دربارهی یوسف، غم خود را بیان میکند. او اشاره میکند که رفتن امیر همه چیز را از او گرفته است، از ثروت و دانش گرفته تا نعمتهای زندگی روزمره. شاعر میگوید بدون علی قلی خان، زندگیاش بیمعناست و نمیتواند به خوبی شعر بگوید. در نهایت، او از زنده ماندن خود بعد از رفتن امیر حیرتزده است و زندگیاش را در سایهی فقدان او میداند.
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر بخت بد من، علی قلی خان رفت. چه حسرت و اندوهی که بیست تومان را از دست دادم.
هوش مصنوعی: اشکهایی چون نقره بر صورتم جاری شده است، چونکه سیمی که از راهش با علی قلی خان رفته، دیگر در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: من به شدت دچار درد جدایی شدم، مانند یعقوب که به خاطر حضور نداشتن یوسفش غمگین است، چون یوسف مصری من به زندان افتاده است.
هوش مصنوعی: خداوند عمرش را بدهد، اما درد فقر ما را درمان نکرد. تنها درمان ما رفته است و ما همچنان با درد مواجه هستیم.
هوش مصنوعی: دوباره نقره به سمت او رفت، تعجبی ندارد اگر نقره به سمت معدن خودش برگردد.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال سعادت و خوشبختی است، نمیتواند در جایی جز در درگاه بزرگمردان و صاحبان قدرت آن را پیدا کند، چرا که این احساس شتاب و اشتیاق به سمت آنهاست که او را به این نتیجه میرساند.
هوش مصنوعی: همه چیز به ریشه و اصل خود باز میگردد. او نیز متوجه شده به سوی اصل و هویت خود بازگشته است و از این درک، به راهی new گام نهاده است.
هوش مصنوعی: علی قلی خان با رفتار نیکو و با اسب و افسارش به راه افتاد و منِ بیچاره نیز مملو از احساساتی عمیق و جانسوز به وداع او پرداختم.
هوش مصنوعی: من در فاصلهای معین از مقصد قرار دارم و به من هدیههایی داده شده است، اما آنچه که به دستم آمده، به سختی حاصل شده و به راحتی به دست دیگران میرسد.
هوش مصنوعی: نگران نباش اگر بیست تومانم از دست برود، چون رفتن امیر مهمتر است و در واقع سالانه دویست تومان به من ضرر میزند.
هوش مصنوعی: اگر امیر بروند و سیم من به گور برود، در آن لحظه که خود امیر رفته، چه ارزشی دارد سیم؟
هوش مصنوعی: امیر رفته و به نظر میرسد که هوش و حواسم از من رفته است، گویی جانم از بدنهام جدا شده است.
هوش مصنوعی: امیر رفت و با او پول و ثروت هم از بین رفت. او رفت و زندگی، از جمله آب و نان، نیز ناپدید شد.
هوش مصنوعی: امیر رفت و با او علم و آگاهی نیز رفت. او رفت و همراهش بخشش و نیکوکاری ناپدید شد.
هوش مصنوعی: چشمان یک شهر پر از اشک را فراموش کرد و با خاطر پر از یاد، از میان جمعی آشفته گذشت.
هوش مصنوعی: بزرگوار، قائم مقام به من گفت که آیا به خاطر بدشانسی من، علی قلی خان رفت؟
هوش مصنوعی: من به خاطر مال و ثروت تو را ستایش نمیکنم، اگر این یا آن چیزها هم از میان برود، تو همچنان پایدار و ثابت خواهی بود.
هوش مصنوعی: بعد از تو دیگر مزاجم نمیتواند به سخن بپردازد. بیان کردن شعر بیهوده است، چون شاعر بزرگوار دیگر در میان ما نیست.
هوش مصنوعی: امیر رفت و جالب اینجاست که من هنوز زندهام. حال آنکه چگونه ممکن است بدنی بدون او زنده بماند، در حالی که جانش از او گرفته شده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.