... دو روزه مهلت ایام این سیه بختان

ز اقتضای قضا بود و گردش ایام

هزار شکر که این اعتبار بی بنیاد ...

... علمی که بهر کار تو شد رهبر تقدیر

در گردش ایام نشد فسخ عزایم

دیباچه نویسان عملخانه ی دین را ...

... هاله ای بر دور ماه از خط کشید

بس که گردش دود دل ها می رود

گرچه بالایش بلای جان بود ...

... گفت یارب که این خجسته هلال

کم مبادا ز گردش مه و سال

گاه در خون تپید و گه در خاک ...

... کین چنین خورشید و ماهی نیست صبح و شام را

فتنه انگیزست دوران جام می در گردش آر

تا نبینم فتنهای گردش ایام را

از خدا خواهد هلالی دم بدم جام نشاط ...

... گر از تو یک دو سه روزی جدا شدیم مرنج

که گردش فلک و روزگار شد باعث

قرار در شکن زلف یار خواهم کرد ...

... سرم خاک آن در شد و زود باشد

که گردش بروی زمین هم نماند

نشسته بخون مردم چشم دانم ...

... نیست ممکن که ترا بیند و مجنون نشود

بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب

هیچ شب نیست دو صد ناله بگردون نشود ...

... بنای عمر خود را دم بدم زیر و زبر بینم

فغان کز گردش گردون نبینم هرگز آن مه را

وگر بینم پس از عمری چو عمرش در گذر بینم ...

... ایاز خاص و خاصان را طلب کرد

بتان سیمتن گردش نشستند

نگین سلطنت را حلقه بستند ...

... سرور سینه بی سوز دل دهد چو شراب

شها فضولی زارم که گردش گردون

فکنده است بسر رشته امیدم تاب ...

... که نظم یافته در رشته سنین و شهور

روا مبین که بود گردش صغل سبحه

خلاف قاعده بی ذکر کردکار شکور ...

... دل برادر کهتر بسوخت در هجران

بسی ز گردش ایام بر فشاند سرشک

بسی ز بی کسی هجر بر کشیده فغان ...

... گرفته خوی به نفرین آل بومروان

امید هست که تا هست گردش گردون

امید هست که تا هست گنبد گردان ...

... بحمدالله نیم بیکار کاری کرده ام پیدا

درین گلشن چو گلبن از جفای گردش گردون

بسی خون خورده ام تا گلعذاری کرده ام پیدا ...

... غالبا چون من ز کس اعزاز و اکرامی نیافت

چون ننالیم از جفای گردش گردون دون

هیچ کار ما ز دور او سرانجامی نیافت ...

... نه بخود می کشم ایام جوانی می ناب

می دهد پند مرا گردش دوران ای شیخ

رخ زیبا پسران قبله اهل نظر است ...

... ز آن رو که بیم آفت زین رهگذار داری

ساقی مکن تعلل در گردش آر ساغر

تا چند تشنگان را در انتظار داری ...

... همه عمر براحت گذراند اوقات

فارغ از دغدغه گردش گردون باشد

نه در آن فکر که آیا چه کنم چون سازم ...

... من که پرگار جهان از بهر او می داشتم

گرد این مرکز ندیدم گردش پرگار او

خواهد آوردن به جنبش خفتگان خاک را ...

... تا ابد خاموش گشتش غنچه گویا دریغ

وانکه گردش صد پرستار از قبایل بیش بود

ماند در زندان محرومی تن تنها دریغ ...